شور و اشتیاق زندگی در ازدواج های ساده و به هنگام
وحدانه آخوندشریف
حال و روز این روزهای اقتصادی مردم شهر هر چند که تعریفی ندارد اما گاه خودمان هم به بدتر شدن این اوضاع دامن میزنیم. لیست بلندبالای مخارج عروسی که نیمی از آن مربوط میشود به اجرای برنامههای فشرده در همان یک شب، از مراسم پهن کردن فرش قرمز تا آتش بازی وتماشای کلیپ نمایشی عروس و داماد تا هزینههای تالار و شام عروسی، آرایشگاه، تاج عروس،گل آرایی ماشین عروس، دسته گل، خرید شیرینی، خرید طلا و حلقه، عیدی های عروس و هزار و یک خرج و مخارج دیگر که نشان میدهد خودمان هم بی تقصیر نیستیم. اما در میان برخی از ما کسانی هستند که حواسشان به تقویم روی میز هست که به یادمان بیاورند ازدواج خوشبختترین زن و مرد روی زمین به دور از تمام حواشی زمان خودشان برگزار شده و معنای خوشبختی را خیلی زودتر از ما فهمیدند.
مهدی مبرا دانشجوی رشته حقوق داماد 21 ساله ای که از استان مازندران شهرستان نکاح به همراه همسر خود خانم فاطمه شیخی در هفته ازدواج راهی مشهد مقدس شده اند، تا پیوند آسمانی خود را در حرم علی بن موسی الرضا به دور از تجملات جشن بگیرند و با پیشوایمان حضرت علی «ع» در این مکان مقدس عهد ببندند که تا آخر عمر، این راه ساده زیستی را پیش بگیرند.
از او میپرسم، با توجه به سن کم و دانشجو بودن، چطور خود را مجاب کردید که ازدواج کنید؟
مهدی خیلی مصمم پاسخ میدهد:
-خوب شرایط خانوادگی خیلی موثر است، من در طول مدتی که محصل بودم، خرج تحصیلم با خودم بود و به خانوادهام ثابت کردم که میتوانم یک زندگی را به تنهایی مدیریت کنم. در واقع پدر و مادرم از استقلال مالی من مطمئن بودند که همسرم را از پدرشان خواستگاری کردند.
پرسشم از آقای مبرا این است که جوانها با چه اعتمادی و با چه صلاحی می توانند برای تشکیل زندگی آماده و مجهز شوند؟
آقا داماد میگوید: توسل به خدا و ائمه اطهار بزرگترین صلاح است، وقتی مجرد بودم، به مشهد مقدس آمدم و حضرت امام رضا«ع» را به پسرشان قسم دادم همسر ی خوب نصیبم کند که به محض برگشتنم از مشهد این امر محقق شد. اینکه آقای دانشور میفرماید: باید بیاموزیم که خوب دعا کنیم، بسیار پر معنا است و ما اگر بلد باشیم که چگونه از او بخواهیم او بهترینش را به ما عطا خواهد کرد، از امام رضا«ع» همسری خواستم که سطح توقعاتش پایین و هم چنین نجیب باشد و اینکه از ته دل دوستش داشته باشم، که به حمدالله به خواسته ام، رسیدم.
همسرم موجودی با ارزش است که همتا ندارد
خدا را شکر که خانواده همسرم بسیار قانع هستند، در مجلس خواستگاری سر تعیین مهریه پدرخانومم گفت: اگر بخواهم قیمت دخترم را به طلا بگویم میلیارها تومان ارزش دارد، دخترم که قرار است همسر شما شود گوهری است که نمیشود آن را با طلا مقایسه کرد. پدرخانومم به حقیقت ماجرا پی برده بود، همسرم موجودی با ارزش و اشرف مخلوقات است که همتا ندارد.
برای خرید عقد، فقط حلقه خریدیم و علیرغم اصرارهای من اصلا همسرم برای خودش پوشاک نخرید. این حرکت او برایم بسیار ارزشمند بود و از همان ابتدا نشان داد که قناعت را یادگرفته و قادر است برای آینده و پیشرفت زندگیمان سرمایه گذاری کند.
آرزوها در حرمش دستیافتنیاند
روز عقدمان در صحن حرم با همسرم نشسته بودیم و با هم درباره آینده حرف می زدیم، بوی غذای مهمانسرا در حرم پیچیده بود، خانومم همیشه آرزو داشت به مهمانسرای حضرت برود، رو به گنبد آقا کردم و خطاب به ایشان گفتم: «آقا، همه به ما یک هدیه برای شادباش دادند شما نمیخواهید به ما کادوی عقدمان را بدهید»؟ همان لحظه خادمی از کنارمان رد میشد یک نان بسته بندی شده از مهمانسرای حضرت به ما داد، خیلی خوشحال شدیم و باز به شوخی رو به حرم آقا گفتم:« ما برنج میخواهیم، غذای تبرک…». هنوز حرفم تمام نشده بود پیرمردی به سمتمان آمد و یک لیوان یک بار مصرف را که داخلش برنج ومرغ بود به دستم داد و یک نگاه به گنبد کرد و گفت آقاجان انجام وظیفه کردم، جالب است که وقتی به هتل رسیدیم همان لیوان یک بار مصرف، کل ظرف را پر کرد و این عنایت امام رضا«ع» هیچ گاه از خاطرمان نمیرود.
به سراغ همسر آقای مبرا میروم، کمی خودمانی سوال میپرسم که چه شد به آقای مبرا بله گفتید؟
عروس خانم میگوید: ملاکهای زندگی من خانه و ماشین نبود، چون معتقدم زندگی ای که آماده باشد برایم ده سال دیگر لذتی ندارد. در واقع این آماده بودن برایم قشنگ نبود و اخلاق و ایمان، ملاک اصلی ازدواجم بود که در طی دوره آشناییمان مطمئن شدم همسرم بسیار مومن و الگویش در زندگی اخللاق و منش مولایمان حضرت علی«ع» است و از آنجایی که از کودکی همیشه سعی میکردم که الگوی من در زندگی حضرت فاطمه زهرا«س» باشد، این حب مشترکمان را به این دو بزرگوار میمون دانستم و با شناختی که از ایشان داشتم با صلاح دید پدر و مادر به ایشان جواب بله را گفتم.
بهترین خاطره این سفر به نظر شما چه چیزی بوده است؟
-غذای حرم فراموش نشدنی و بی نظیر بود و تا عمر دارم طعم فوق العاده آن را از یاد نمیبرم.
طوری زندگی کنیم که اهل بیت«ع» راضی باشند
عروس خانوم میگوید: دوران قبل از عقد خیلی مهم است که دو طرف همدیگر را با نظارت خانوادهها بهتر بشناسند. هفت ماه قبل عقد باهم رفت و آمد داشتیم و طی جلساتی که باهم صحبت کردیم به این نتیجه رسیدیم که مراسم عقد بسیار سادهای برگزار کنیم تا اهل بیت«ع» از ما راضی باشند، در واقع این بزرگواران اگر زندگی ما را بیمه کنند به سعادت دنیا و آخرت رسیدهایم.