1

روز اول خبرنگاری

وحدانه آخوندشریف

بعد از دو سال کار  کردن بی وقفه توی یک نشریه به یکی از همکاران به عنوان  خبرنگار  معرفی شدم. صحبت‎های جلسه اول، خبر از روزهای  سختی رو میداد که در انتظارم بودن. روزهایی که به قول همکارم اگر  عشق و علاقه شخصی به این حرفه توش دخیل نباشه نمی شه توی این شغل رسالت خبرنگاری رو اون طوری که شایسته است به جا آورد، مخصوصا اینکه در این حرفه خبری  از  حقوق و مزایای عالی نیست. «جواب  سربالای بعضی  از مدیران حین مصاحبه، آفیش‎های  بی‎موقع وسط گرمای  تابستون، محدودیت‎های  انتشار برخی اخبار، انتظار پشت درهای بسته، واکنش  تند برخی ارگان‎ها به بازتاب اخبار که به دست ما خبرنگارها نوشته می‎شه  و هزار و یک اما و اگر دیگه». احساس کردم که همون جا باید از ایشون خداحافظی کنم و بی خیال حرفه خبرنگاری بشم، اما اون حس کاوش گری که فکر می‎کنم توی همه ما  خبرنگارا مشترکه، ول کنه ذهن کنجکاوم نبود و بدون هیچ معطلی قول همکاری رو به ایشون دادم و حالا که روز خبرنگاره و یاد صحبت‎های اون روز می افتم که خبرنگاری جز مشاغل سخته ولی اینکه بدونی می تونی گاهی بواسطه قلمت درد دل  جامعه را به گوش مسئولین برسونی یا اینکه اول  صبح بواسطه یک خبر مسرت بخش  گوشه‎ای از یک تکه کاغذ  روزنامه خنده رو روی لب‎های هم شهری‎هات بنشونی،  فرصتیه که برای هر کسی پیش نمیاد و همین شیرینی‎هاست که تو رو توی این شغلی  که جزو مشاغل سخت دسته بندی شده نگه میداره.

حالا با دیدن تاریخ 17 مرداد روی تقویم یاد زحمت‎های همکارم جناب حق  پناه افتادم  و وظیفه خودم دونستم که از طریق  این یادداشت  از  ایشون تشکر  کنم که با صبوری  در آغاز حرفه خبرنگاری کنارم بودن و  با کار  کردن متعهدانشون بهم یاد دادند گرچه دیواری  کوتاه تر از  خبرنگارها نیست اما قلم وجدان اون‎ها می‎تونه بلندترین دیوارهای خفته شهر  رو بالا  بره و حرف‎های  ناگفته زیادی  رو به گوش کسانی که ممکنه نتونن صدای درد دل‎ها و مشکلات جامعه رو از اون طرف دیوار بشنوند برسونه. خبرنگاری که باید سفیر آگاهی، مبلغ اعتدال و مشوق خوبیها باشه و بتونه با  آگاهی دادن به جامعه حرفها رو به عمل  تبدیل کنه که دیگه توی اون شهر  نه خبری از  نقطه کوری  باشه نه دیوار  بلندی که صدا به صدا نرسه.

همکاران گرامی قلمتان مستدام،  رسالتتان همیشگی، روزتان مبارک…