جانسون با اروپا همراهی میکند یا آمریکا؟
علی روغنگران
اگر چه «بوریس جانسون» نخست وزیر جدید انگلیس در ظاهر مانند ترزا می، عضو حزب محافظه کار است اما در عمل سابقه سیاسی اش بیشتر یادآور ساختار شکنی و اقدامات بی محابا در عرصه سیاست داخلی و خارجی است؛ به گونه ای که بسیاری او را «ترامپ انگلیس» خوانده اند. هر چند جابجایی های اخیر در عرصه سیاسی انگلیس، حزب حاکم این کشور (حزب محافظه کار) را تغییر نداد، اما جانسون بلافاصله پس از تحویل گرفتن پست نخستوزیری از ترزا می، تغییرات وسیعی را در ترکیب دولت حاکم محافظهکار ایجاد کرد؛ تغییراتی که در تاریخ این کشور بی سابقه است. اعضای کابینه آقای جانسون همانگونه که انتظار می رفت از بین افرادی انتخاب شده اند که بیشترین همدلی و همراهی را با سیاست های وی دارند و حامی خروج هر چه سریعتر بریتانیا از اتحادیه اروپا، همراهی و نزدیکی بیشتر با آمریکا و البته دلجویی و هواداری از رژیم صهیونیستی هستند. تنها یک نمونه از این کابینه راست گرا و افراطی خانم پریتی پاتل است که در کابینه جانسون برای پست وزارت کشور انتخاب شده، وی در کابینه ترزا می نیز وزیر توسعه بینالملل بود، اما به دلیل جنجال دیدارهای خصوصی بیمجوزش با سیاستمداران اسرائیلی و وعده حمایت های مالی که (به صورت خودسرانه) به آنها داده بود، مجبور به استعفا شد. البته ظهور و قدرتیابی مجدد راست گرایان افراطی در عرصه سیاست بین الملل مسئله جدیدی نیست و چنین تغییراتی در عرصه سیاسی کشورهای اروپایی نیز دیگر موجب شگفتی جمهوری اسلامی ایران نمی شود؛ شاید بتوان گفت بعد از روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا و اقدامات خودسرانه و تک روانه او دیگر هیچ رویدادی باعث شگفتی دستگاه دیپلماسی کشورمان نخواهد شد. با این وجود آنچه همچنان برای جمهوری اسلامی ایران مهم است و در شرایط بحرانی و پر تنش خلیج فارس و تنگه هرمز جای تامل دارد، سیاست و رویکرد دولت جدید بریتانیا نسبت به برجام و قضیه نفتکش ها است. هر چند جانسون بلافاصله پس از رسمیت یافتن نخست وزیریاش مهمترین چالش پیش روی کشورش را برگزیت معرفی کرد، اما انتخاب «دومینیک راب» که پیش از این در مقام مشاور حقوقی وزارت امور خارجه روی مسائل ایران کار کرده به عنوان وزیر امور خارجه حاکی از آن است که جانسون علاوه بر مسائل داخلی و بحران برگزیت، به اهمیت نقش ایران در سیاست خارجی بریتانیا نیز واقف است و کوشیده با انتخاب افراد آگاه به این حوزه، از تکرار گاف های گذشته خود در عرصه سیاست خارجی جلوگیری کند. دومینیک راب نیز بلافاصله بعد از قرار گرفتن در پست وزارت امور خارجه در مصاحبه ای اعلام کرده به حساسیت مسائل مربوط به ایران آگاه است و به همین دلیل در این خصوص «شتابزده» تصمیم نمیگیرد. با وجود چنین افرادی در کابینه جانسون، هر چند به نظر نمی رسد وی کشورش را از برجام خارج کند، اما سیاست این کشور در قبال بحران نفتکش ها با اما و اگرهای بسیاری مواجه است. جرمی هانت، رقیب ناکام جانسون و وزیر امور خارجه پیشین بریتانیا چند روز پیش در واکنش به توقیف نفتکش بریتانیایی از سوی ایران تاکید کرده بود که کشورش به منظور محافظت از عبور و مرور کشتیها در تنگه هرمز به دنبال تشکیل یک ناوگان دریایی محافظ در خلیج فارس «به رهبری اروپا» است؛ پیشنهادی که تاکنون تنها با استقبال آلمان و دانمارک مواجه شده است. حال جانسون در نخستین تصمیم خود در عرصه سیاست خارجی بر سر این دوراهی قرار گرفته که باید همچون دولت قبلی به مسیر همراهی با اروپا ادامه بدهد و طرح ناوگان امنیتی اروپایی را پیش ببرد یا رودربایستی با اروپا را کنار گذاشته و بی درنگ به ائتلاف پیشنهادی آمریکا در خلیج فارس بپیوندد. جانسون پیش از این نشان داده از همراهی محض با ایالات متحده ابایی ندارد و بنابراین احتمال زیادی وجود دارد که قید تشکیل یک ناوگان اروپایی را بزند و از دیگر کشورهای اروپایی نیز بخواهد به ائتلاف آمریکایی بپیوندند؛ اقدامی که بی شک بار دیگر استقلال عمل اروپا را زیر سوال می برد و با انتقاد قدرتهای اروپایی مواجه می شود، اما برای «ترامپ انگلیس» انتقاد سایر کشورها اهمیت چندانی ندارد. هر چند توقیف نفتکش بریتانیایی «استینا ایمپرو» در تنگه هرمز در شرایط کنونی به دردسری عظیم برای سیاستمداران اروپایی و آمریکایی بدل شده و آنها را در برابر انتخاب های سخت قرار داده، اما نکته ای که دستگاه دیپلماسی ایران نباید از آن غافل شود این است که هیچ ائتلاف فرا منطقه ای در خلیج فارس و تنگه هرمز چه رهبری آن با اروپا باشد یا آمریکا، به نفع ایران و امنیت و ثبات منطقه نیست. بی شک تقویت و نمایش قدرت ایران در برابر دشمنان امری ضروری است و پیشبرد این سیاست در عرصه مناسبات بین المللی می تواند در بسیاری مواقع دشمنان را به تامل و عقب نشینی وادارد، اما توجه به این مسئله ضروری است که قدرتنمایی همچون شمشیر دولبه ای است که یک سوی آن نمایش مفید و متعادل قدرت برای ایجاد خویشتن داری در دشمن است و به بازدارندگی منجر می شود، اما سوی دیگر آن که معمولا در اثر افراط در نمایش قدرت رو می نماید، اقدامات تحریک آمیز است که سبب هراس بیشتر می شود و مجوز انجام اقدامات سختگیرانه و حتی نظامی برای رفع تهدیدات را به دشمن می دهد. از این رو به نظر می رسد فارغ از مواضع اخیر دولت آمریکا برای تشکیل ائتلاف و تحولاتی که در عرصه سیاسی انگلیس به وقوع پیوسته، تصمیم سازان کلیدی عرصه سیاست خارجی کشورمان باید مراقب باشند توازنی ظریف بین رویکردهای نظامی و دیپلماتیک کشور در حوزه خلیج فارس ایجاد کنند و «نمایش قدرت» را به پیش زمینه ای برای «دیپلماسی از موضع قدرت و اقتدار» تبدیل کنند و پیش از شکل گیری هر گونه ائتلاف فرامنطقه ای در خلیج فارس، ضرورت تشکیل آن برای کشورهای متخاصم و تشدید خطر جنگ را از بین ببرند.