زبان فارسی؛ دریچهای رو به گسترش واژگان
در تقارن روزهای ابتدای خرداد با هوای دلپذیر بهاری به دانشگاه فردوسی مشهد رفتیم. جایی که شاید در قسمتی از آینده و گذشته تعداد کثیری از ما نقش بهسزایی داشته و دارد. دانشگاه فردوسی مشهد به عنوان سومین دانشگاه کشور از نظر قدمت و پس از دانشگاه تهران و تبریز قرار دارد و بزرگترین قطب علمی شمال و شمالشرق کشور است.
از همان ابتدای درب ورودی و تابلوهای مسیریابی، نام دانشکدههای مختلف و خوابگاهها و ادارات جلب توجه میکند، اما در این بین، اداره کل دانشجویان بینالملل مسیری بود که کمی بیشتر ذهن را به چالش میکشید. با کمی پرسوجو متوجه شدیم که این مکان کانونی برای گردهم آمدن دانشجویانخارجی برای مدتی قرین به نه ماه است که پس از آموزش زبان فارسی در دانشکدههای مختلف دانشگاه به ادامه تحصیل میپردازند.
به روبروی اداره در آنطرف خیابان رفتیم. جایی در خیابان ادب که تابلوی بزرگ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر شریعتی در بالای ساختمانی دوطبقه خودنمایی میکرد. هرچند دسترسی به این اشخاص و یا حتی شماره تماسشان کار آسانی نبود، چرا که با توجه به رو به پایان رفتن ترم تحصیلی، یا برای مدتی به کشورشان بازگشته بودند و یا تمایلی به صحبت با رسانهها نداشتند اما لحظاتی را به گفتگو با تعدادی از این دانشجویان پرداختیم .
در ابتدا به سراغ “بنیامین کفیاچن“ اهل کالیفرنیارفتیم. جوانی موقر با تهچهرهای غربی که زبان فارسی را نسبتا روان با لهجه امریکاییاش بیان میکرد. از او در رابطه بادلیل علاقه و انتخاب ادبیات فارسی پرسیدیم، پاسخ داد: از زمان کودکی علاقمند به آشنایی با زبانهای دیگر بودم وشناخت دیگر زبانها جذابیت خاصی برایم داشت. اما ما در آمریکا با مشکل تکزبانی مطلق در جامعه روبروایم و درهمهجا این زبان واحد در جریان است و تنها راه آموزشزبانی دیگر، حضور در اجتماعات کوچکی مثل جامعهمهاجرین است.
او ادامه داد: از زبانهای اروپایی آگاهی اندکی داشتم و در چهارسال دبیرستانم زبان اسپانیایی خواندم اما پیشرفتچشمگیری در آن نداشتم. چرا که برای یادگیری موفق، اولعلاقه و پس از آن قرارگیری در فضای اجتماعی مناسب لازم است. عموما در آمریکا کسی از فرهنگ و تاریخ خاورمیانهاطلاعات درستی ندارد و گمان بر این میرود که زبان گفتاریخاورمیانه غالبا عربی و یا شاید ترکی باشد. در زمانتحصیل در کالج از طریق دوستان پاکستانیام زبان اردو راکشف کردم که برای من جذابیت خاصی داشت و تلاش کردمکه آن زبان را در حد مکالمهای ساده بیاموزم. در آن زماناطلاعی از وجود زبان فارسی نداشتم، از طریق دانشگاه و با گذراندن دو ترم عربی و همچنین با توجه به مطالعات فلسفی و دینی که از چند سال قبل داشتم با دین اسلام آشنا و در همان بیستویک سالگی مسلمان شدم.
بنیامین گفت: پس از آن وقتی به مساجد میرفتم، مردمی رامیدیدم که با زبان متفاوتی سخن میگویند. زبانی که لحنشیرینی داشت. پس از مسلمان شدن و آگاهی از ایرانی بودن آنها، دیدگاه خاصی پیدا کردم. این موضوع تصمیممرا در مورد انتخاب یک زبان خارجی به قطعیت رساند و پساز مطالعه و تمرین متوجه شدم فارسی همان زبانی است کهشاید همیشه به آن علاقه داشتهام.
بنابراین فارسی را با آموزش زبان در دانشگاه کالیفرنیاشروع کردم و پس از تقریبا دو سال میتوانستم در سطحپایینی فارسی صحبت کنم و با همین زبان، ادبیات معاصر وخواندن شعر که دروس اختصاصی آن رشته بود را شروع کردم.
بنیامین گفت: اولین شعرهای فارسی که توانستم با بیان روانبخوانم و از آنها لذت ببرم اشعار سهراب سپهری و پس از آنقیصر امینپور و فاضل نظری بود. با گذر زمان و تسلطبیشتر سراغ شاعرانی چون حافظ و سعدی رفتم. در شعرکلاسیک شاهنامه را دوست دارم و با وجود تعدد سبکهایمختلف به سبک خراسانی علاقه بیشتری دارم.
او ادامه داد: از نظر من ادبیات فارسی دریایی است کهمیشود در آن غرق شد و آنقدر گسترده است که همیشهچیزی برای کشف در آن وجود دارد. من گمان میکنم اگر همهعمر هم روی آن متمرکز باشم نمیتوانم همه آن را بدانم .
مطلب جالب دیگری که بنیامین در میان صحبتهایش با مابیان کرد این بود که درواقع آئین شعر در جامعه ایرانبسیار پویا و زنده است و اصلا نمیشود فارسی زبان باشی وشعر نخوانده باشی و علاقهاش به شعر را مدیون زبان فارسی است.
پس از بنیامین به سراغ “فنلونگ ما” رفتیم. فنلونگ فردی آرام و کمحرف، با ظاهری کاملا شرقی بود و او را در دانشگاه با نامی که پس از مسلمان شدنش انتخاب کرده بود صدا میزدند. ” اسحاق” نامی بود که خود را با آن به ما معرفی کرد.
اسحاق دانشجوی رشته ادبیات فارسی است و حدود سهسالی میشود که مشغول مطالعه و تحقیق در دانشگاه است. از او در رابطه نحوه آشناییاش با زبان فارسی پرسیدیم و گفت: دو کتاب بوستان و گلستان سعدی دارای اهمیت وجایگاه خاصی در چین هستند و به زبان چینی ترجمهشدند. من این کتابها را خواندم و لذت بردم. آشنایی با ایندو کتاب دلیلی اصلی گرایش من به زبان فارسی بود . پساز آن نیز با اشتیاق بیشتری شاهنامه فردوسی و حافظ ومثنوی را که به زبان چینی ترجمه شده بود خواندم.
اسحاق با اشاره به نحوه فراگیری زبان فارسی گفت: به واسطهآشنایی مختصری که با زبان عربی داشتم و اشتراک حروفی که بین این دو زبان رایج است راحتتر از آنچه که تصورمیکردم زبان فارسی را آموختم.
او از ادبیات فارسی به عنوان ادبیاتی با قدمت زیاد یادمیکند و میگوید : سابقه تاریخی و قدمت ایران بر کسی پوشیده نیست و از این رو ادبیات ایران نیز همپای قدمت ادبیاتچینی است.
اسحاق درباره مشکلاتش بیان کرد: من پیش از دانشگاهفردوسی در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل بودم، امابخاطر مشکلاتی در آنجا ادامه ندادم. از اساتید دانشکده ادبیات تقاضا دارم که با توجه به دشوار بودن درک مطلب براییک خارجی زبان و همزمان حفظ مطالب آن و با درک شرایط ما، به نوعی با این دانشجویان سختگیری کمتری را لحاظ کنند. من در خوابگاه و در کنار دوستان ایرانیام زندگی میکنم و دانشگاه فردوسی امکانات تحصیل و رفاهی خوبی را برای ما فراهم کردهاست.
پس از او به سراغ “آمنه حسنوا“ همسر بنیامین رفتیم. آمنه دختری از تاجیکستان بود که با توجه به اشتراکاتی که زبان تاجیک با فارسی دارد، بسیار شیوا صحبت میکرد. او مدرسزبان فارسی در تاجیکستان و کارشناس زبان ادبیاتانگلیسی است و گاها اصطلاحاتی کاملا عامیانه به کار میبرد و نحوه تسلطش بر زبان فارسی را اینگونه توضیح داد: از ده سالگی به زبان فارسی علاقمند بودم و فیلمها و برنامههای زبان فارسی زیادی میدیدم و تا حدود اندکی بااصطلاحات فارسی آشنایی پیدا کرده بودم. برای آموزشهای روانخوانی، پدرم غزلی از حافظ را مشخص میکرد که باید آنقدر تمرین و تکرار میکردم که به خوانش بینقصی برسم.
او گفت: همانطور که میدانید ما با حروف روسی که به شکل تاجیکی برگردان شدهاست مینویسیم. خانواده من، با علم بهاینکه زبان فارسی گنجینه بزرگی از کتب معتبر در دنیا استو با یادگیری خط فارسی میتوان کتابهای زیادی را خواندو به اطلاعات زیادی دست پیدا کرد، مرا تشویق به آموختناین زبان کردند.
آمنه از تدریس زبان فارسی با عنوان الفبای نیاکان درمدارس تاجیکستان سخن گفت و ادامه داد: غالبا همه درتاجیکستان شناختی هر چند اندک از ایران دارند. اما من تاقبل از ورود به ایران، شعر معاصر فارسی را به خوبینمیشناختم. همچنین در زبان فارسی، هر روز شاهد افزودنکلمات و اصطلاحات جدیدی هستیم و به گونهای زبان فارسیکارخانه تولید اصطلاحات و کلمات است و تنها راه صحیح فراگیری این اصطلاحات حضور در اجتماع ایرانیان است.
او از علاقهاش به رمانهای فارسی که در ایران موفق بهخواندن آنها شده چون آثار بزرگ علوی، صادق هدایت، صمدبهرنگی، عباس معروفی، مصطفی مستور و همچنین از جذابیت شعر و ادبیات داستانی فارسی سخن گفت.
آمنه در پایان صحبتهایش، نقطه عطف علاقهاش به زبانفارسی را خواندن غزلیات حافظ و بوستان سعدی بیان کرد و گفت: علاقه من به ادبیات در حدی است که در حال حاضر همپس از کسب اجازه از اساتید در کلاسهای شاهنامه و قصاید ناصرخسرو حضور پیدا میکنم. همچنین راغب به حضور در کلاسهای اساطیر و حماسههای جهان و تاریخ بیهقی نیز هستم که گاهی از سرعلاقه در آن کلاسها هم شرکت میکنم.
در مسیر برگشت از دانشکده با دو دانشجوی عراقی نیز دقایقی را به گفتگو گذراندیم.
“ولید صلاح“ دانشجوی بیستوشش ساله رشته تاریخ گفت:در عراق شناخت نسبتا مختصری با زبان فارسی داشتم و باشناخت ادیبانی چون حافظ شیرازی و جلالالدین رومیاین علاقه بیشتر شد. وقتی به ایران آمدم با توجه بهمدرک کارشناسی تاریخ که از عراق گرفته بودم نمیتوانستمادبیات فارسی بخوانم و اینچنین شد که مجبور به ادامه تحصیل در رشته خودم شدم.
“زینالعابدین“ دانشجوی عراقی مهندسی نفت نیز ازگذراندن شش ماه زبان فارسی در دانشگاه فردوسی گفت وادامه داد: زبان فارسی، زبانی شیرین که آموختن آن آساناست و با توجه به قرار گرفتن در جامعه فارسی زبانان این روال بسیار سریعتر طی میشود.
مهناز اصغری