مصائب اصولگرایان در آستانه انتخابات
اعضای جبهه پايداری گويا بنا دارند خط خود را از ديگر اصولگرايان جدا كنند. شايد بتوان آغاز اين روند را در اظهارات سال95 صادق محصولی مشاهده كرد؛ چنانكه او در گفتوگويی گفته بود: «جبهه پایداری نامزدی را برای انتخابات ریاست جمهوری96 به جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی معرفی نکرده است؛ بنابراین انتصاب دونامزد به جبهه پایداری از مجموعه نامزدهای معرفی شده از سوی جمنا در رسانهها جای تعجب وگلایه دارد».
اختلاف جبهه پايداری با جمنا اكنون در وسعتی بيشتر و البته شكلی ديگر خودنمایی میكند؛ بهنحوی كه در اسفندماه سال گذشته، مجتبی آقاتهرانی، دبير كل جبهه پايداری گفته بود: «بحث من با مدعیان اصلاحطلبی و غربگراها نیست؛ بلکه با اصولگراها است؛ ما کی میخواهیم به خودمان بیاییم؟».
اين سخنان اكنون نيز به نوعی ديگر از زبان مجيد متقیفر، سخنگوی جبهه پايداری بيان شده است؛ به نحوی كه او احتمال ارائه ليست انتخاباتی مستقل از سوی جبهه پايداری را داده است: «جبهه پایداری در عرصه در این باره تصمیم میگیرد؛ اگر وظیفه خود را ارائه لیست جداگانه بدانیم، حتما این کار را میکنیم، اما اگر زمینههایی پیدا شود که با حاکمیت و پیشبرد آرمانها متناسب باشد ممکن است بتوانیم کار مشترک انجام دهیم. برآورد از پایگاه اجتماعی بستگی به فضای زمان انتخابات دارد. اما ما از این بابت، نگرانی نداریم، چرا که در بدنه رشد هم داشتهایم».
متقیفر در بخش ديگری از سخنانش به يک نكته مهم اشاره كرده كه از آن میتوان خط مشی را پيشبينی كرد. او چنين گفته است: «برخیها نگران هستند که جبهه پایداری تقویت بشود؛ خب اگر پایداری تقویت شود، چه اتفاقی میافتد؟ هیچ اتفاقی نمیافتد، بلکه منویات نظام و آرمانهای مردم پیش میرود».
شايد مخاطب صحبت متقی فر اصلاحطلبان نباشند زيرا برای اصلاحطلبان قدرت گرفتن پايداریها يا ديگر گروههای اصولگرايی تفاوت چندانی ندارد و آنها می خواهند كه اساسا اصولگرايان در كسب قدرت سياسی موفق نباشند؛ بنابراين به نظر میرسد كه مخاطب اين گزاره اصولگرايان باشند. با چنين پيشفرضی بايد گفت كه به باور نيروهای پايداری اصولگرايان از قدرتگرفتن پايداریها ناخوشنودند؛ اين درحالی است كه در چندسال اخير همواره پايداریها ديگر اصولگرايان را متهم به دوری از آرمانهای انقلاب كردهاند؛ چنانكه همانطور كه پيشتر گفته شد، آقاتهرانی به عنوان مهمترين مسئول تشكيلاتی جبهه پايداری به صراحت عليه اصولگرايان سخن میگويد.
از سوی ديگر نيروهای پايداری كه نخستين سنگ بناهای اختلاف را در جمنا بر روی هم گذاشتند، در حالی خود را اصولگراهای راستين معرفی میكنند كه عموم نيروهای اصولگرا مواضع تند و خارج از عرف آنها را به مصلحت انقلاب نمیدانند و بارها شده است كه به رويكرد ايشان انتقاد كردهاند.
آخرین کنش سیاسی جبهه پایداری اعلام رسمی احتمال ارائه لیست انتخاباتی مستقل برای انتخابات مجلس است؛ موضوعی که عملی شدنش در پرده ابهام به سر میبرد زیرا معلوم نیست که جبهه پایداری جدای از عموم اصولگرایان تا چه حد در میان مردم پایگاه اجتماعی داشته باشد؟ و آیا اعضای این طیف میخواهند با مخالفخوانی و ایجاد تشنج سیاسی توجه مردم را به خود جلب کنند تا از این طریق بتوانند بهعنوان نیرویی خارج از طیفهای سیاسی موجود فعالیت کنند؟ به هر روی معلوم نیست که هدف ناسازگاریهای طیف پایداری چیست و آنها با چه مرامنامه مشخصی خود را نابتر از دیگر اصولگرایان میدانند؟
حزب گریزی اصولگرایان
اصولگرایان سالهاست مفهوم حزب را مفهومی غربی و زایدهای بر انقلاب میدانند؛ چه محمود احمدی نژاد که حزب را هم معنای قبیله می دانست و چه علی لاریجانی که افتخار داشت هرگز عضو حزبی نبوده است. حزب گریزی در میان اصولگریان آنقدر ریشه دارد که جبهه پایداری در انتخابات 92، نامزد غیر حزبی خود، سعید جلیلی را به نامزد حزبی، کامران باقری لنکرانی ترجیح داد. نمونه این رفتار را موتلفه اسلامی داشت که شب انتخابات به میرسلیم گفت که به نفع رئیسی انصراف دهد؛ این در حالی است که موتلفه قدیمیترین و جبهه پایداری با نفوذترین تشکیلات در جریان اصولگرا به شمار میروند.
جریانهای اثرگذار اصولگرا، عموما تمایلی به تشکیل حزب ندارند. اگر چه در میان اصلاح طلبان هم حزب گریزی وجود دارد، اما مثلا رئیس دولت اصلاحات سابقه حضور در مجمع روحانیون مبارز را دارد و محمدرضا عارف نیز روزگاری عضو موسس جبهه مشارکت ایران اسلامی بوده است.
روحانیون اصولگرا نیز عمدتا در تشکیلات جامعتین حضور دارند. جایی که روزگاری بزرگانی همچون هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، مهدوی کنی، محمد یزدی و علی اکبر ناطق نوری حضور داشتند و این افرادروسای سه قوه بودند و بسیاری تصممیمات بزرگ کشور از آن مجلس بیرون میآمد. با این حال افول جامعه روحانیت با اختلافات بین طیف سنتی و مدرن آن، شروع شد.
به مرور با پررنگ شدن نقش مصباح یزدی (که با استانداردهای جامعه روحانیت مبارز نمیتوانست جزئی از آن مجموعه باشد، چون سابقه مبارزاتی روشنی نداشت) در معادلات سیاسی قم، این تشکیلات بیشتر و بیشتر به افول رفت تا اینکه امروز مصطفی پورمحمدی دبیرکل روحانیت مبارز حتی به جلسات وحدت اصولگرایان دعوت نمیشود.
اما همانقدر که بازوی فقهی اصولگرایان سنتی در جامعه روحانیت ضربه خورده، بازوی بازاری آن نیز با مشکلات شدیدی مواجه شده است. وقتی مرحوم حبیبی جایگزین مرحوم عسگراولادی شد، فعالان سیاسی میگفتند که حبیبی سایه فرد قبلی هم نیست و با وفات حبیبی، بادامچیان در حالی در این جایگاه نشسته که کمتر کسی از این پیرمرد انتظار تحول دارد.
افراد به جای احزاب
در نبود احزاب اثرگذار، افراد مشهور میتوانند نقش حزب را ایفا کنند. روزگاری اصولگرایان برای قالیباف و احمدی نژاد و محسن رضایی، سهمیه جدا در لیستهای انتخاباتی در نظر گرفتند تا رسیدن به اجماع سادهتر باشد. اما در سال 98، کدام چهره وزن قابل توجه برای نشستن بر صندلی فرماندهی را دارد؟ قویترین گزینه دیگر شرایط رهبری اصولگرایان را ندارد. سید ابراهیم رئیسی. متولی پیشین حرم امام رضا و قاضی القضات کنونی ایران هم بعید است به مناسبات حزبی وارد شود. با وجود اینکه شهید بهشتی در زمان شهادت دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود و در انفجار دفتر این حزب به شهادت رسید، اما دیگر روسای قوه قضائیه عموما از ورود به مناسبات حزبی پرهیز کردهاند و بعید است رئیسی همچنان علاقهمند باشد تا در راس مجموعه اصولگرایان، حال با نام جمنا، شورای وحدت یا هر نام دیگری حضور داشته باشد.
فرد دیگری که نقشی موثر در جریان اصولگرایی داشت، اما به خاطر مسئولیتهای حساس حاکمیتی، از حضور او در نشستهای اصولگرایان کاسته خواهد شد، حسین فدایی است. فدایی به عنوان دبیرکل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی، نماینده نظامیان وارد شده به عرصه سیاست بود. او تا پیش از رفتن به جای ناطقنوری در بازرسی بیت رهبری، نقش تاثیرگذاری در برنامهریزیهای درونی جریان اصولگرایی داشت و افرادی مثل زاکانی و نادران و کوثری، به عنوان بازوهای او انجام وظیفه میکردند. فدایی عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در دهه شصت بود و به خوبی با اهمیت و ریزه کاریهای کار تشکیلاتی آشنا بود.
محمود احمدی نژاد هم که قصه تکراری است و نیاز به تکرار ندارد که به اصولگرایی یاغی تبدیل شد و راهی رفت که پلی برای بازگشت او لااقل تا انتخابات 98، وجود ندارد.
در نبود این چهرهها و اختلافات با علی لاریجانی، نیم چهرهها فرصت این را دارند که بدل به چهره شوند. حداد عادل، قالیباف، جلیلی، عزت الله ضرغامی، محمد باقر ذوالقدر، حاجی بابایی، محسن رضایی، زاکانی، همین نیم چهرهها هستند. نیم چهره هستند، چون با وجود موقعیتهای خوبی که داشتهاند، نتوانستهاند شایستگی خود را ثابت کنند و حالا به دنبال فرصت دوم و سوم هستند.
از این هشت چهره، سه چهره (قالیباف، جلیلی و محسن رضایی) در انتخابات ریاست جمهوری شکست خوردند. حداد عادل در نظرسنجیها آخر شد و برای حفظ آبرو انصراف داد. زاکانی و حاجی بابایی رد صلاحیت شدند و البته حاجی بابایی انبوهی از ناکامی را در مجلس تجربه کرد. شکست خوردن از لاریجانی در انتخاب رئیس، شکست خوردن از مطهری و پزشکیان در انتخاب نایب رئیس و شکست خوردن از عارف در انتخاب رئیس کمیسیون آموزش! ذوالقدر و ضرغامی هم هنوز بین اصولگرایان مقبولیت کافی را ندارند.
اصولگرایان با وجود همه مشکلات، امیدوارند برنده انتخابات شوند. ارتباط خوب آنها با شورای نگهبان برای رصد وضعیت تایید صلاحیتها، به آنها کمک خواهد کرد که با بهترین استراتژی وارد عرصه انتخابات شوند. راهی که سخت و طولانی است. بیست سال بعد از دولت اصلاحات، اصولگرایان حالا با مشکل بزرگی مواجه شدند که درون خود رهبری کاریزما (همچون رئیس دولت اصلاحات) را برای حل معضلات و ورود به انتخابات مجلس یازدهم ندارند. رهبران اصولگرایان خوب میدانند بدنه آنها توان پذیرش پنجمین شکست پیاپی را ندارد.
علی روغنگران