لولیوش مغموم
جمعهای که گذشت سالروز تولد شاعر نامی خطه خراسان، «مهدی اخوان ثالث» بود. اما زادگاهش به مناسبت این روز شاهد رویداد خاصی نبود و ظاهرا سالمرگش نسبت به میلادش اهمیت و ارزش بیشتری دارد که این مسئله ما را با یک علامت سوال بزرگ مواجه میکند.
بی شک اخوان ثالث شاعری مانا در خاطره تاریخی این سرزمین و یکی از تاثیرگذارترین چهرهها در جریان ادبیات ما است که باید بیشتر قدر و را بدانیم.
او در مقدمه کتاب «بهترین امید» که در سال 1348 منتشر کردهاست درباره خودش میگوید: « پدرم اسمش علی بود. و از آن “عطار طبیبان ” بود. و اصلا اهل فهرج یزد بود اما کوچ کرده و پرورده ی خراسان بود . او زنی داشت به نام مریم ، اهل خراسان ، و در ۱۳۰۷ شمسی، “هیچ آقایی ” را که من باشم، در توس خراسان به دامن روزگار افکند و این هیچ آقا همینطور بزرگ می شد، تا روزی و روزگاری که دید دارد برای خودش دلی دلی آواز می خواند؛ و اما چه آوازی ! مسلمان نشنود ، کافر نبیند».
اخوان به هنگام تولد با يك چشم واردِ اين جهان شد اما پس از مدتي چشمِ ديگر او بهروي عالم و آدم باز شد، خود در اين باره مي گويد: « پدر من عطار – طبيب بود و مادر هم كارش خانهداري و بعدها هم دعاگويي و نماز و طاعت و زيارت امام رضا و از اين قبيل. بعد از مدتي با درمانهاي پدر و دعاهاي مادر ونذر و نيازهايش آن چشم ديگر را هم به دنيا گشودم. خدا به من رحم كرد و الا حالا دنيا را با يك چشم ميديدم. اما حالا با دو چشم مي بينم.»
او علاوه بر شعر، علاقه شدیدی به موسیقی داشت که این برخلاف نظر پدر بود. در اینباره میگوید:« [پدرم] گفت: باباجان اين كار را ديگه نكن. گفتم چه كاري؟ گفت هموني كه گفتم. خوب البته فهميدم چي ميگه. بعد گفتم چرا آخه باباجان، مثلاً به چه دليل؟ گفت كه دليلش رو ميخواي؟ گفتم: بله. گفت: اين نكبت داره، صداي شيطانِ … و از اين حرف هايي كه مي شد نصيحت كرد».
چيزي نگذشت سر از «انجمن ادبي خراسان» درآورد و با بزرگان شعر آن روزگار از نزديك آشنا شد. از استاداني كه او در اين انجمن با آنها آشنا شد استاد نصرت (منشي باشي) شاعر خراساني بود كه اخوان ثالث درباره او چنين تعريف مي كند: « در خراسان وقتي كه تازه به شاعري رو كرده بودم ( سال هاي 23- 24 ) به يك انجمن ادبي دعوت شدم كه استاد كهنسالي به نام نصرت منشي باشي در صدر آن بود. هر وقت شعر مرا ميشنيد ميپرسيد تخلصتان چيست؟ او واجب ميدانست كه هر شاعري تخلصي داشته باشد و من نام ديگري نداشتم، سرانجام خودش نام اميد را به عنوان تخلص بر من نهاد».
اخوان اولین کتابش را با نام «ارغنون» در سال 1330منتشر کرد که همین مقدمهای شد بر 13 اثر دیگر از او که هرکدام اثری درخشان در ادبیات معاصر محسوب میشود.
شعر باید سرشار باشد از مسائل زمانه
مهدی اخوان ثالث معتقد بود که شعر در وهله اول باید بتواند با جامعه، تاریخ و مردم ارتباط برقرار کند و از مسائل زمانه سرشار باشد .
سال 1368 مهدی اخوان ثالث در گفت و گو با مجله آدینه به نقد وضعیت شعر فارسی در دهه 60 پرداخت و از رویکرد مجددش به قالبهای کهن شعری دفاع کرد. در این مصاحبه که با حضور حمید مصدق شاعر انجام گرفت، اخوان در مورد شعر کهن، نثر معاصر فارسی و تحولات صورت گرفته در آن هم سخن گفت.
او در پاسخ به سوالی درباره رکود شعر پارسی در دهه 60 ، میگوید: شعر در وهله اول باید بتواند ارتباط برقرار کند، با جامعه، با تاریخ، با مردم، با زمانه. سرشار باشد از مسائل زمانه. یعنی لبریز شده باشد مسائل زمانه در او. بدون آنکه فرمول بتراشیم، این لبریز شدن موجب شده باشد که ماحصلی به دست مردم برسد. در شعر این دهه پیدا نمیکنیم چیزی که به سامانی برسد جز ادا و بازیگری. حتا در بازیگری با کلمه هم ناتوانی هست. وسیله و مصالح نخستین در شعر کلمه است. کلمه را باید از همه جوانب بشناسی. و این شناخت به مرور زمان به دست میآید.
من البته به خاطر اینکه سنی از من گذشته، به جوانهایی که رجوع میکنند میگویم من سلیقهام جا افتاده، شکل گرفته، تقریبا راه و چاه خودش را برای خودش پیدا کرده. بنابراین به خودم اجازه نمیدهم که ذوق و پسند خودم را به جوانها تحمیل کنم. چرا که ای بسا کار آنها آیندهای داشته باشد. شعر تنها چیزی است که آدم به تنهایی میتواند و باید خودش آن را بسازد. میگویم شعرتان را جلوی خودتان بگذارید و بپرسید که چه چیزی را به تو که اهل شعر هستی میدهد؟ دستت را میگیرد و از کجا به کجا میبرد.
از «کلیدر» بوی تولستوی را میشنوم
او نظر جالبی درباره رمان معروف «کلیدر» دارد و بیان میکند: من از کار دولتآبادی (کلیدر) بوی تولستوی را میشنوم. بگذریم از اینکه میشد لااقل یک سوم یا دو سوم آن را خلاصه کرد. اما اثر مهمی است. یکی از کارهای با ارزش و واقعی که در آن صورت گرفته، عرضه یک زبان تازه به فرهنگ و ادب ما است. یعنی از یک زبان محلی، یک زبان ادبی ساخته است. کلیدر هم از نظر زبانی با ارزش است و هم از لحاظ ثبت وقایع تاریخی و اجتماعی یک دوره. قصه هم جالب و گیراست. یعنی آن عناصر و وجوه و شمایلهایی که برای خلق یک رمان خوب لازم است، در آن هست. بگذریم از بعضی از قسمتها که کمی خارج از آهنگ است که مثلا یک پینهدوز در آن مثل لنین حرف میزند. ماحصل یک اثر خوب دوسه جلدی ناب و باارزش است که محصولی بر محصولات ادبی ما اضافه شده که قبلا نداشتیم.
بهبهانی و شفیعی کدکنی برای اخوان
دکتر شفیعی کدکنی تمایز اخوان را از سایر شاعر نوپرداز چنین می داند: «آنچه اخوان را در عالم ادب، از همه ی اقران او – شاعران نوپیشه و نوپرداز دیگر- جدا می کند دو چیز است: یکی صداقت در تجربه ی شعری و اهمیت دادن به انسان و زندگی انسانی و رسوخ در اعماق لحظه های وجودی انسانی ایرانی و دیگری سیطره ی شگفت آور او بر زبان فارسی و فرم شعر. تسلط او بر زبان فارسی در همان حدی بود که بهار زبان فارسی را آزموده بود و آموخته»
سیمین بهبهانی شعر او را چنین می داند: « اخوان در تلفیق زبان و مکتب خراسانی و قالب نیمایی درخششی دارد که اورا در ردهی شاعران بزرگ این سرزمین قرار می دهد. بیتردید میتوان اورا، پس از« نیما»، با عنوان« بزرگ» مشخص کرد. در شعر نو وجودش ستونی بود که یک گوشه از سقف این بنای تازه برپا شده را بر دوش خود نگاه میداشت. او واسطهای بود میان جریانات محیط با شعرش. مثل یک عصب، کنشهای بیرونی را به مغز انتقال میدهد، سپس شعر او واسطهی این انتقال است. او همیشه راوی اوضاع جامعهای بود که در آن میزیست. گاه با فریاد، گاه با ناله، گاه با آهی دردآلود.
به گفته کارشناسان، «اخوان» کم کم از تاثیر زبان نیمایی خارج میشود و ابداعاتی میکند. او زبان و مکتب خراسانی را در قالب نیمایی مینشاند. در شعر «زمستان» این توفیق کاملا آشکار میگردد و صلابت و زاویه های تند خراسانی در شعر «اخوان» نمودار میشود.
صادق شیخی