1

انجمن هنرهای نمایشی صرفا یک ویترین است!

در بخش اول گفتگو آرش خیرآبادی از ساز و کار انجمن نمایش تا لابی کردنش برای رسیدن به مدیریت سخن گفت. در خلال صحبت‌هایش نیز هر بار اشاره‌ای به خلاء قوانین می‌کرد. در بخش دوم گفتگو به آنچه از منظر او قانونی هست و مصادیقش که در چند ماه اخیر پر سر و صدا هم بوده است پرداخته‌ایم.

صفری : آرش از تفاوت نگاه خودت با دیگران حرف زدی می‌توانی یک مقدار بیشتر بازش کنی؟

خیرآبادی: زمانی هست شما آنچه روی کاغذ است را قانون می‌دانی، یک زمانی هست شما انچه که خودت میگویی را قانون می‌دانی، در نود درصد از موارد در جامعۀ تئاتری آنچه که عرف هست قانون است نه آنچه که در متن قانون آمده‌است. روی کاغذ را قبول ندارند! من با این نمی‌توانم کنار بیایم.

صفری: دقیقا..! برای پیش‌برد ساز و کارهای یک نهاد، یا مرجع قانونی مازاد بر آنچه روی کاغذ هست موارد دیگری هم دارد که یک مدیر باید با آن‌ها آشنا باشد که آنها خواندنی نیست، و عدم آگاهی و تسلط تو بر این امور دقیقا می‌شود نقطه افتراق تو با سیستم، که چالش هایی را بوجود می‌اورد.

خیرآبادی: اتفاقا من آنها رو بلدم… خیلی هم خوب بلدم…

صفری: پس چطور از آن‌ها استفاده نمی‌کنی؟

خیرآبادی: به خاطر اینکه اغلب غیر اخلاقی‌اند. من اگر قرار بود غیراخلاقی مدیریت بکنم، همه الان از من راضی بودند، من اخلاقی مدیریت کردم. نخواستم وارد گردونه‌ای شوم که خودم را عزیز کنم.

صفری: خب پس از منظر تو ما با جامعه‌ای طرف هستیم که همه نسبت به آنچه غیراخلاقی است رضایت بیشتری دارند! مطمئنی اخلاقی که از آن صحبت می‌کنی نسبت به دیگران بنیاد محکم‌تری دارد؟

خیرآبادی: بله، ما اغلب در رفتارهایمان در پی منافع خودمانیم، منافع ما قانون‌های ماست. من نمی‌توانم اینگونه عمل کنم، اینکه من بخواهم منفعت یگ گروه یا دسته‌ای را تامین کنم با علم به اینکه می‌دانم این گروه و دسته حق قانونی برای بدست آوردن آن منافع را ندارند، نمی‌توانم این کار را بکنم، حالا این می‌تواند هم اخلاقی باشد و هم نباشد.

صفری: گاهی مسئلۀ تامین منافع نیست بلکه جلوگیری از تضییع حقوق دیگران است، مثلا…

خیرآبادی: بعله…مثلا جشنوارۀ استانی شورای سیاست گذاری داشت و من عضو این شورا بودم. من به عنوان دبیر جشنواره دوتا بالا دست داشتم، آقای طباطبایی و آقای تحفه‌گر. یعنی اگر آنها تصمیم می‌گرفتند، که خیلی از مواقع بر خلاف آنچه که من می‌گرفتم، تصمیم می‌گرفتند، من نمی‌توانستم غیر از آن عمل کنم چون قانونا نمی‌شد، رئیس شورای سیاست گذاری بالاتر از دبیر جشنواره‌ست. بعد جالبی ماجرا این است که دبیر جشنواره باید پاسخگوی همه چیز می‌بود!​​

صفری: چرا واکنشی نشان ندادید؟ بخش دیگری از انتقادهایی که به شما وارد می‌کنند این هست که از حق و حقوق هنرمندان استان و شهر به خوبی دفاع نمی‌کنید؟ دوباره مثلا در مورد اجرای نمایش….

خیرآبادی: اگر سر و صدا و قهرمان‌بازی به راه نمی‌افتاد من پیگیری قانونی می‌کردم. اما قبول دارم شاید به نتیجه نمی‌رسید.

صفری: مگر دیگران چه کردند؟ پیگیری قانونی کردند. به نتیجه هم رسید. می‌گویی چون ماجرا مطبوعاتی شد منفعل شدی؟

خیرآبادی: دامنه و سرمنشا بسیاری از این‌گونه چالش‌هاناشی از اختلاف بین قانون و آن چیزی است که گهگاه از طرق مختلف بر قانون تحمیل می‌شود. در آن مقطع سکوت را به مثابه انفعال نمیتوانیم در نظر بگیریم، به خاطر اینکه هرگونه اظهار نظری باعث می‌شد هزینه های بیشتری بر گردن تمام تئاتر بیوفتد. موضوع عدم هماهنگی برای سالن اصلی هم بدین صورت بود که آقای نیلی بارها در جلسات و صحبت هایی که با ما داشتند درخواست تولید کاری با موضوع گوهرشاد را مطرح می‌کردند تا اینکه روزی خود ایشان عنوان کردند از طریق سازمان تبلیغات روند تولید نمایش شکل گرفته و آقای بشیری کار را گرفته اند. همان وقت برای تقویم اجراها سوال شد و من هم با توجه به چارتی که موجود بود و بسیاری از کارها هنوز مجوز نداشتند یا به مرحله انتخاب بازیگر هم نرسیده بودند تاریخی را عرض کردم و گفتم از این بابت مشکلی نیست و هنوز نمایشی که همۀ روال قانونی را طی کرده باشد تا در نوبت اجرا قرار گیرد، نیست. تا اینکه آن جلسۀ معروف اتفاق افتاد و کارگردان‌ها آمدند نشستند، آقای بشیری هم آمد و در آنجا با همدیگر صحبت کردند و به این نتیجه رسیده بودند که آقای بشیری به دلیل اینکه کارش از بیرون هست و از قبل‌تر هم تقاضای سالن اصلی را نداده، پس نمی‌تواند در این جلسه حضور داشته باشد و ادعای اجرا کند، آقای بشیری هم ناراحت شده بود و از اتاق رفته بود بیرون، به هر صورت در آن جلسه‌ ده تا اجرا به صورت دو اجرا دو اجرا در پنج موعد برایشان نوبت اجرا پیش‌بینی شد در حالی که هیچکدام تا آن زمان مجوز شورای نظارت و شورای فنی نداشتند، اما اگر باغ خونی می‌خواست در مورخ شش دی ماه اجرا برود با دو تا از اجراهایی که در نوبت سالن و گرفتن مجوزهای لازم بودند و پیش‌تر درخواست سالن داده بودند تداخل پیدا می‌کرد، آقای نیلی گفتند درستش کن و من گفتم من کاری نمی‌توانم بکنم، اگر بخواهم کاری بکنم باید جلوی کار بچه ها را بگیرم و من این کار را انجام نمی‌دهم چون اگر این‌ها مجوز شورای نظارت و فنی‌ رابرای من بیاورند، قانونا من باید سالن را بدهم به بچه ها، آقای نیلی هم گفت من دستوری باید وارد قضیه شوم؟ یعنی به تو دستور بدهم که این کار را بکنی؟ گفتم: بله. شما به من دستور بدهید تا این کار را بکنم. منتهی خودتان هم عواقب دستور خودتان را پی بگیرید. آقای نیلی زنگ زده بود به آقای بشیری و پرسیده بود می‌توانی بیست و ششم (دی ماه) بروی اجرا؟ بشیری هم گفته بود آن موقع اگر به من می‌گفتید بله ولی دیگر الان که قرارداد بستم با بازیگر و من باید حتما ششم اجرا بروم وگرنه قراردادم بهم میخورد. دیگر آقای نیلی به من دستوری ابلاغ کرد که این نمایش باید ششم برود.

مسعود صفری