1

رفیق سرمایه داران

محسن رفیق دوست رئیس پیشین بنیاد مستضعفان به دفاع از محمد سعیدی کیا رئیس کنونی بنیاد مستضعفان پرداخته و گفته است حقوق 19 میلیونی رئیس بنیاد و مدیران ارشد آن اشکالی ندارد. او همچنین گفته است که یک لکسوس شاسی بلند دارد. این سخنان رفیق دوست واکنش‌های فراوانی در شبکه‌های اجتماعی در پی داشت.

12 بهمن سال 57 جوانی گمنام که پیش از آن در میدان تره‌بار کار می‌کرد، پشت فرمان بلیزری نشسته بود که امام خمینی(ره) را از فرودگاه به بهشت زهرا می‌رساند. چهل سال بعد راننده‌ای پشت فرمان لکسوس مشکی رنگی نشسته بود که همان جوان گمنام را به یکی از استودیو‌های صداوسیما می‌رساند که مقابل دوربین تلویزیون جمهوری اسلامی بنشیند تا این جمله تاریخی را بگوید «حقوق نجومی مدیران ناچیز است!» جوان گمنام آن روز‌ها محسن رفیق دوست بود که حالا خودش راننده دارد و صندلی عقب می‌نشیند و برای پیاده شدن از خودرو نیز یکی باید در را برایش باز کند. احتمالا اگر رئیس سازمان پرحاشیه خصوصی‌سازی از حقوق 19 میلیونی مدیران دفاع می‌کرد و حقوق معوقه یک میلیونی کارگران را به خاطر کیفیت پائین کارشان، حق آن‌ها می‌دانست، چندان باعث تعجب نمی‌شد، اما شنیدن این جمله که کار «کارگر معدن کیفیت ندارد» آن هم از زبان عضو هیات امنای بنیاد مستضعفان و رئیس پیشین آن از عجایب انقلاب اسلامی آن هم در دهه چهارم آن بود! رفیق دوست زندگی بسیار پر فراز و نشیبی داشته است؛ شاید خود او باور نمی‌کرد که از کار کردن در میدان تره‌بار تهران و رانندگی خودروی امام خمینی(ره) به تاسیس شرکت داروسازی و فعالیت‌های عمده اقتصادی برسد. خودش گفته پیش از انقلاب به سازمان مجاهدین خلق پیوسته و در تهیه سلاح و بمب به آن‌ها کمک می‌کرده است. او مدتی بعد به زندان می‌افتد و همانجا با برخی اعضای موتلفه اسلامی آشنا می‌شود؛ آشنایی که البته برای او خوش‌یمن بوده است؛ چه اینکه گفته شده رفیق‌دوست به واسطه همین ارتباطات راننده خودروی امام خمینی(ره) در بدو ورود به تهران می‌شود و پس از آن پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری طی می‌کند؛ از مسئولیت تدارکات مدرسه علوی تا مشغله صدور حکم برای تصرف املاک افراد نزدیک به حکومت پهلوی؛ و از وزارت سپاه تا ریاست بنیاد مستضعفان!

بنیاد مستضعفان جایی بود که بنا به نام آن، مدیرانش می‌بایست ابتدا در فکر محرومان باشند؛ آماری از عملکرد رفیق دوست و البته تخصص او در این زمینه در دست نیست و هر چه هست خودنوشت‌های او در کتاب «برای تاریخ می‌نویسم» است که طبیعتا متن دقیقی برای استناد به عملکرد او نیست. رفیق دوست اواخر دهه شصت و پس از ارتحال امام خمینی به فکر تاسیس شرکتی خصوصی افتاد و شرکت نور برای فعالیت‌های اقتصادی او تاسیس شد که به گفته خودش در بخش دارو و مسکن فعالیت دارد. او که پیش از انقلاب در بارفروشی میدان تره‌بار کار می‌کرد، بعد‌ها درباره سرمایه کنونی‌اش گفته بود «از هیچ کدام از موسساتی که کار می‌کنم، درآمدی ندارم. خرج زندگی‌ام از درآمد ثابتی که از قبل از انقلاب داشته‌ام و هنوز ادامه دارد، اداره می‌شود. دارایی‌های که قبل از انقلاب داشتم، تبدیل به سهام موسسه تولیدی کردم که از این طریق درآمد ثابتی را کسب می‌کنم.» اینکه درآمد میدان تره بار پیش از انقلاب چقدر بوده که پس از 40 سال هنوز تمام نشده، از نکاتی است که در کتاب «برای تاریخ می‌نویسم» اشاره‌ای به آن نشده است. اگر دهه شصت سال های خوش‌یمنی برای محسن رفیق دوست بود و به مدیری ارشد در جمهوری اسلامی تبدیل شد که شرکت خصوصی بزرگی هم دارد، دهه هفتاد چندان به کام او خوشایند نبود؛ نام برادرش مرتضی رفیق دوست در پرونده‌ای به میان آمد که بزرگترین پرونده اختلاس تا آن زمان بود. 123 میلیارد در سال 1374 رقم کمی نبود. چند روز پیش البته رفیق دوست وقتی مقابل دوربین تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی ایران نشسته بود، از برادرش دفاع کرده بود و گفته بود «عدد 123 میلیارد وجود خارجی نداشت و موضوع اختلاس نبود و گردش چند ماهه پول این عدد می‌شد.» برادر رفیق دوست، متهم ردیف دوم پرونده پس از فاضل خداداد بود و در دادگاه به حبس ابد محکوم شد؛ چندی بعد قوه قضائیه که آن زمان ریاستش بر عهده آیت الله یزدی بود تصمیم گرفت حکم مرتضی رفیق دوست را از حبس ابد به 8 سال تغییر دهد. آیت الله هاشمی در بخشی از کتاب خاطراتش نوشته است که محسن رفیق‌دوست از او خواسته درباره برادرش کاری بکند. رفیق دوست در دهه هشتاد بیشتر سرگرم فعالیت‌های اقتصادی خود بود و البته یکی دو بار نام بنیاد او حاشیه‌ساز شده بود؛ زمانی که نام «خانه هدایت کرج» یا «خانه یاس» که دختران فراری را اسکان می‌داد در میان افکار عمومی مطرح شد و گفته می‌شد دختران را از خانه عفاف در کرج به دوبی می‌فرستند.

همزمان با آن رئیس دادگاه انقلاب کرج که پرونده را رسیدگی می‌کرد نیز بازداشت شد. رفیق دوست سال 80 در مصاحبه‌ای که با خبرگزاری ایسنا کرده بود درباره آن اتفاقات گفته بود: «بازداشت رئیس دادگاه ارتباطی به آن پرونده نداشته و ماجرای فرستادن دختران به دوبی نیز صحت نداشته است.»

رفیق دوست در دهه 90 که وارد هفتمین دهه زندگی خود می‌شد، در کنار فعالیت‌های اقتصادی، فرزندان خود را نیز به اقتصاد آورد. آنگونه که خودش قبلا گفته بود 4 فرزند از 6 فرزندش ابتدا با او کار کرده‌اند. البته بعد‌ها مسیر فرزندان جدا شد. او در مصاحبه اخیرش گفته «سه پسرش در شرکت‌های خصوصی فعالیت می‌کنند؛ یکی دنبال راه‌اندازی کارخانه‌ای در جنوب کشور بود که فعلا بیکار است! یک پسر دیگر او چند فروشگاه اجاره‌ای لباس ورزشی و فکر کار جدیدی است. یک پسر دیگر هم در کارخانه عطر بیک سهامدار است.» از میان پسران رفیق‌دوست، یاسر رفیق دوست بیش از همه شناخته‌شده‌ بود؛ او به سمت فوتبالیست‌ها رفت و مدتی هم در سمت معاونت اقتصادی شورای مرکزی اتحادیه باشگاه‌های فوتبال ایران فعالیت کرد و از همانجا به فکر راه‌اندازی فروشگاه‌های ورزشی افتاد. محسن رفیق دوست در حالی دهه 90 را پشت سر می‌گذارد که بیش از آنکه به فعالیت برای محرومان و مستضعفان شهره شده باشد، به فعالیت‌های اقتصادی خودش مشهور است. البته سخنان اخیرش درباره کارگران و تایید حقوق بالای مدیران، بیشتر او را به آنچه در ذهن مردم جای گرفته، شبیه‌تر می‌کند. شاید بهتر بود کسی به رفیق دوست مشاوره می‌داد حد زبانش را حداقل در سالگرد چهل سالگی انقلاب رعایت کند و جمله‌ای به زبان نیاورد که آرمان‌های ابتدایی انقلاب را زیر سوال ببرد. نزدیکان او این روز‌ها چهره‌هایی همچون محسن رضایی هستند که در مراسم رونمایی از کتابش گفته بود «هر روز رفیق دوست را می‌خوانم» احتمالامحسن رضایی هم در دهه 40 انقلاب برای مشورت دادن به رفیق قدیمی‌اش کارایی نداشته باشد، چه آنکه او بیشتر از همقطاران قدیمی نیاز به مشورت دارد که سخنی نگوید که روز بعدش در تلویزیون آن را اصلاح کند.

در سالگرد چهل سالگی انقلاب مهمتر از سخنان رفیق‌دوست، تامل روی این سوال است که از آرمان‌های نسل قدیمی که حامی محرومان و مستضعفان بودند، چه باقی مانده است؟