رفتار منطقی در برابر جنگ روانی
مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا، روز پنجشنبه درباره ادامه برنامه فضایی و انجام آزمایشهای موشکی به ایران هشدار داد. او از تهران خواست تمامی فعالیتهای مرتبط با موشکهای بالستیک خود را متوقف کند: «ایالات متحده کنار نخواهد نشست تا تماشاگر سیاستهای مخرب ایران باشد که ثبات و امنیت جهانی را با خطر مواجه میسازد.» وی همچنین به ایران «توصیه» کرد « در این پرتاب های [فضایی] تحریکآمیز تجدیدنظر کند و تمامی فعالیتهای مربوط به موشکهای بالستیک را در راستای جلوگیری از انزوای دیپلماتیک و اقتصادی بیشتر متوقف کند.» پمپئو مدعی شده فرانسه، بریتانیا و آلمان نیز به همراه واشنگتن برنامه ایران برای پرتابهای فضایی با استفاده از موشکهای بالستیک بینقارهای را مغایر با قطعنامه 2231 شورای امنیت میدانند.
در واکنش به صحبتهای پمپئو، محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان، در توییتر به قطعنامههای سازمان ملل اشاره و با رد مغایرت اقدامات ایران با آنها، آمریکا را ناقض آنان خواند: «پرتاب ماهوارهبرها و آزمایشهای موشکی توسط ایران نقض قطعنامه 2231 نیست. آمریکا خود نقض قطعنامه را در کارنامه دارد و به این دلیل در جایگاهی نیست که بخواهد دیگران را نصیحت کند.»
ظریف ادامه داد: «برای یادآوری به ایالات متحده؛ 1. قطعنامه 1929 مرده است؛ 2. تهدید، تهدید ایجاد میکند و احترام، احترام به بار میآورد.» اشاره ظریف به این است که موضع پمپئو در راستای قطعنامه 1929 سازمان ملل معنا پیدا میکند که دیگر اجرائی نیست و بعد از توافق بین ایران و شش کشور امضاکننده برجام، قطعنامه 2231، محدودیت ادعایی پمپئو را برای ایران قائل نمیشود. مقامات ایرانی، پیشتر مکررا روی صلحآمیزبودن برنامه فضایی ایران تاکید کردهاند.
در واقع صحبتهای اخیر پمپئو را باید نشانه تغییر فاز در رویکرد آمریکا نسبت به ایران خواند. با استفاده از تئوری جنگهای نامتعادل در تحلیل رفتار سیاسیامنیتی آمریکا به روشنی به این نتیجه می رسیم که آنچه تا امروز اصطلاحا «جنگ روانی» آمریکا خوانده میشده، «جنگ رسانهای» این کشور علیه ایران بوده و صحبتهای تازه وزیر خارجه این کشور حاکی از حرکت به سمت مرحله دوم راهبرد یعنی جنگ روانی است و ادامه این روند ممکن است به مرحله پایانی یعنی عملیات میدانی منجر شود. از نظر علمی در تئوری جنگهای نامتعادل، گام بعدی از منظر منطق تئوریک در رفتارشناسی سیاسیامنیتی آمریکا، گام عملیات میدانی است. در این تئوری، در سطح تحلیل کلان، سه گام برداشته میشود: گام اول جنگ رسانهای است، گام دوم جنگ روانی و گام سوم عملیات میدانی. در واقع آنچه تاکنون تحت عنوان جنگ روانی خوانده میشد، نه جنگ روانی که بیشتر عملیات رسانهای علیه ایران بود، برای بزرگنمایی قدرت ایران در قالب تهدید منطقهای و بینالمللی. اکنون کار از عملیات رسانهای به سمت جنگ روانی رفته است. قطعنامه 2231 مانند هر قطعنامه و هر قاعده حقوقی دیگر در نظام بینالملل در چارچوب تفسیرها از قاعده معنا پیدا میکند؛ به عبارت دیگر هر کدام از ذینفعان موجود در قاعده حقوقی، بر مبنای قدرت سیاسی خود تواناییهای تفسیری خویش را در خدمت آن دیدگاه قرار میدهند و بر اساس آن ارزیابی میکنند. به بیان سادهتر این اراده سیاسی و تفسیر مطلوب به منفعت، برخواسته از عاملیتهای سیاسی قطعنامههای گوناگون بینالمللی در شورای امنیت و حتی قوانین بینالمللی ناظر بر سازمانها و نهادهای بینالمللی است. از این رو باید گفت که ایالات متحده آمریکا در چارچوب اراده سیاسی خود که متکی بر قدرت این کشور به عنوان کنشگر اصلی نظام بینالمللی است، به تفسیر قطعنامه و مفاد آن روی آورده و بنا به منافع و اهداف ملی خود تفسیر منطبق با اهداف تعریفشده از قطعنامه را ارائه کرده است. به همین نسبت کشورهای دیگر مانند ایران نیز در چارچوب اهداف و منافع خود در زمینههای گوناگون به اعلام مواضع بر مبنای تفسیر خود و دریچه نگرش خویش روی میآورند. همین موضوع را در تفسیر برجام در تهران و واشنگتن مییابیم. زمانی که برجام در تهران امضا شد، رهبران ایران با تفسیر موسع مدنظر خود پیش رفتند و خواستار برداشتن کل تحریمها توسط آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد شدند که به قطعنامه 2231 انجامید؛ اما از طرف دیگر ایالات متحده چه در زمان اوباما و بیش از اوباما در دوران نومحافظهکاران و افرادی مانند ترامپ که پستنومحافظهکارند، این تفسیر موسع را به محدودترین تفسیر از برجام ارجاع میدادند و بدین ترتیب با تفسیر محدود و مضیق از برجام دو دیدگاه را در برابر هم قرار دادند. در نهایت قدرت و توان سیاسی خود را بر قاعده حقوقی تحمیل کرد و ترامپ در مقابل دوربینهای خبرگزاریهای جهان، خروج از برجام را امضا کرد و این توافق بینالمللی که امضای شش کشور بزرگ و قدرتمند را با خود داشت، نادیده انگاشت.
فلذا باید گفت در این مرحله بر این اساس شاهد فضایی معنادار در چارچوب تحکم و چیرگی اراده سیاسی بر متن حقوقی در تفسیر بیانیهها در عرصه واقعیتهای نظام بینالمللی هستیم. به این ترتیب پمپئو به عنوان وزیر خارجه آمریکا هر گونه تلاش ایران برای دستیابی به قدرت تدافعی ایران را گامی در نفی قطعنامه سازمان ملل درباره فعالیت موشکی ایران معرفی میکند. در سوی دیگر این ایران است که با توجه به تفسیر خود از این قطعنامهها بر اساس منافع و اهداف تعریفشده خود در چارچوب برداشتهای حقوقی، به حق، گویای این منطق است که نمیتوان تمام فعالیتهای موشکی ایران را در آن چارچوب برداشت کرد و به تفسیر آمریکا اشاره داد؛ لذا در این چارچوب باید بگوییم که یک نوع بهرهبرداری از کلمات اثربخش سیاسی در متن شفاهی و متون اعلامی آشکار و پنهان هر دو طرف بر اساس تفسیرها دیده میشود که در صحنه رسانهای و افکار عمومی به گونهای بازتاب رجزخوانی سیاسی انگاشته میشود. این میتواند سطح اصطکاک و تنش میان این دو دیدگاه را از عرصههای ذهنی و رسانهای با سرعت بیشتری به طرف عرصههای عینیتر و عملیاتیتر سوق دهد. آنچه که سیگنالها نشان میدهد این است که آمریکا در سبدهای مختلف تخممرغهای خود را گذاشته که بتواند در بزنگاه محتمل آینده در جهت واردآوردن فشار بیشتر بر ایران از آنها بهره برد. توییت اخیر ترامپ رئیسجمهور آمریکا که گفته خواستار مذاکره با ایران است اما ایران آماده مذاکره نیست و به زودی آمادگی پیدا میکند، ناشی از همین دیدگاه است و هدفگذاری این مواضع در ارتباط با اعمال فشار بیشتر بر ایران در قالب ایجاد فضای تحریمکننده بیشتر خواهد بود.