برخورد نمادین با امر پیش پا افتاده
“شهرهابا خیابانهای بلند و خاطرههای ممتدشان جان میگيرند، روح شهرهای بزرگ را نمیتوان از خیابانهای اصلیاش جدا کرد. همه ما ساعتهاو روزها-لاجرم-از وکيلآباد گذشتهایم، کودکیمان با بخشی از تاریخ 50 ساله این دومین بلوار بلند شهری ایران پیوند خوردهاست. این مکان در روزگاری نهچندان دور بزرگترین تفرجگاه مشهد بود و حالا در سایه مدرنسازی شهری، به قلب ارتباطی مشهد تبدیل شدهاست.”
اين تنها بخشی از مقدمه نمایشگاه به قلم «کیارنگ علايی» بود.
قابهایی از مسعودباغستانی، هومنپيگان، محمدجعفرزاده، رضاخالقی، پگاهخامنه، سپیدهخوشکار، شکوفهشریعتنيا، مليحهفلاح، عليکتابدار، عليمحمدی، آذرمکرم، آرزوميرزادوستی و عسلهمتيان در این رخداد در گالری رضوان به تماشا گذاشتهشده که به بهانه برگزاري این نمایشگاه با او که سالها به تدریس در این رشته همت گماشته و سابقه فعالیتش از حیث پررنگی در این عرصه بر کسی پوشیدهنیست، گپی میزنم؛ از آنجاکه هنرش بارها با کسب جوایز متعدد ملی و بینالمللی، چاپ ترجمهها و تالیفات بسیار، برگزاری نمایشگاههای موفق مختلف از مشهد، تهران، رشت تا فرانسه، آلمان و فنلاند اثبات شده و درخشیدن در کسوت دبیر جشنوارهها و عضویت در هیات داوران چندین جشنواره صریح و برجسته است، نیازی به معرفی ندارد.
او معتقد است عکس ارگانیسمی زنده است چراکه میان اجزایش رابطه معناداری جاری بوده و هر اثر بستر کشف آن رابطه توسط مخاطب میگردد. مخاطب را همواره یکی از اضلاع عکس و وجودی معنادهنده میبیند. برای این هنر روحی قائل است و عکاس را ملزم به پیروی از آن میداند.
پرسهزنی در وکيلآباد منجر به عکاسی 13 هنرجوی شما در سبک مستند اجتماعی شده. آینده واکاویهای این چنینی شهری را چگونه پیشبینی میکنید؟
شهر به عنوان یک موضوع جدی برای تفحص عکاسانه از آخرین سالهای قرن نوزدهم وجاهت یافت و سایهاش هنوز بر سر این هنر معاصر شهری به چشم میخورد. تغییر سریع چشمانداز شهر،شاید نخستین چیزی باشد که این گونه از عکاسی را برجسته مینماید. نکته دیگر همان حسرتی است که عکاسی،گویی در صدد تسکین و مرهم گذاریاش برآمده: جلوگیری از زوال یا به عبارتدیگر هايلايت و نمادین کردن امر واقعی و پیش پا افتاده جهت توجه به آن. به نظرم هر فرآیندی که دوربین عکاس را به سمت شهر نشانه رود، تلاشی برای بقای وضعیت شهری است که ساختهایم و دوستش داریم، چراکه میدانیم انسان با همان سرعت که میسازد، نابود نیز میکند و هیچ موجدی نظیر انسان مستعد نابودی زیستگاه و منابع خویش نیست. از طرف دیگر توسعه عکاسی فوری به دلیل سهولتهای تکنولوژی و میوههای دیجیتالیسم، رفتهرفته شهر را به در دسترسترین موضوع برای عکاسی معاصر تبدیل میکند.
انتخاب این قلب ارتباطی بهعنوان موضوع اصلی نمایشگاه علاوه براینکه در مخاطب حس نوستالوژیک را احیا میکند، چه کارکرد مثبت دیگری دارد؟
کارکردش برای من شخصی است؛ چراکه یک نیت آموزشی پشت آن است و همانا دعوت از هنرجویان به دیدن زیستگاه خودشان میباشد، بهجای موج انتزاعی که عکاسان جوان اغلب به آن گرایش دارند. پرهیز از عکاسی در فضاهای امن داخلی و توسعه دید آنها از فضای اتاق و خانه به شهر که اساسا چالش برانگیز و پر استرس است تا در بستر این عکاسی در فضایی که نظم و آرایش خانه را ندارد، بتوانند مدیریت خود را بر بینظمی بصری فضاهای عمومی نشان دهند. دلبستگی مکانی پیدا کنند، شهر را به مثابه معشوق ببینند، به اماکن علاقهمند شوند و از این مسیر به تاریخ. به جای فانتزیهای رایج این روزها، تغییرات فرهنگی را دریابند و سوژههای عکاسیشان کنند، حتی اگر عکسهای تولید شده تماشایی و دهن پرکن نباشند.
هدف از برگزاری نمایشگاههای گروهی با موضوعات اجتماعی را تا چه حد در نشانهگیری معضلات و حل آنها سودمند یافتهاید؟
میل به اصلاحطلبی و آرمانخواهی برای انسانی که در فضای اجتماعی از نقش یک قهرمان فاصله گرفته و به دلایل مختلف از جمله فشارهای اقتصادی، مصائب اجتماعی یا اصلا قواعد و الزامات شهرنشینی در سایه قرار دارد، حقی از او تضییع شده یا تبدیل به یک آدم معمولی و متوسط گردیده، از رسالتهای دیرین و تاریخی عکاسی مستندگرایانه است.براساس این روح تاریخی، یک دلسوزی عمیق نسبت به انسان و معضلات آنها در بطن کار جریان دارد، اما عکاسی فقط بازنمایی میکند، چیزی را در حالتی خاص و غیرعادی نمایش میدهد، نسخهای نمیپیچد و راهحلی نمیدهد، درواقع راهحل برعهده بیننده است که با تاثیرپذیری از عکس، به فکر حل چالش باشد و ساماندهی را از خودش شروع کند.
نخستین نمایشگاهی که جنابعالی در آن شرکت داشتید، بهخاطر دارید در چه سالی و به چه سبکی ارائه شد؟ امروز برگزاری نمایشگاهها را در مقایسه با گذشته در چه کیفیت و سطحی ارزیابی میکنید؟
نمایشگاه «حیاتخلوت» در سال 86 که یک تلاش گروهی بود. من هم مطابق مدل عکاسی خودم با گرایش «فاین آرت» کارهایی را در کنار اساتیدم ارائه دادم. امروز تعدد فضای ارائه، تنوع متریال ارائه، شکسته شدن انحصار ارائه کار، در دسترس بودن فضای پر بازدیدی مثل اینستاگرام برای نمایش کار و ورود جدی تجربههای متنوع و غیرقابل پیشبینی به حوزههای جدی عکاسی معاصر شکل جدیدی از ارائه هنری را تولید کردهاست.
از آنجا که در زمینه ادبیاتداستانی هم دستی بر آتش دارید، وجود عکسنوشت یا استیتمنت پای قابها را تا چه اندازه در برداشت مناسب از آنها توسط مخاطب موثر میدانید؟
متن یک زمینه انحرافی است و به هر شکل استقلال عکس را زیر سوال میبرد، اما همین زمینه انحرافی بهعنوان یک بازی با ذهن مخاطب میتواند الگوهای جدیدی بیافریند اگر قواعد بازی را درست به کار ببندیم. بهطور مثال کارکرد متن را در استیتمنتهای هوشمندانه “گوهر دشتی” ببینید، یا عکسنوشتهای “رایت موریس” را که چگونه با مفاهیم عکس بازی میکند، حتی خوانش متفاوت “یوریک کریم مسیحی” در کتاب «درجهت عکس» از برداشتی کاملا شهودی و پر عشق نسبت به اجزای عکسها و زمینههای مستتر تاریخی در آن بر میآید. البته که نقش کپشن و کاتلاین، با استیتمنت یا عکسنوشت کاملا متفاوت است. کپشن و کاتلاین زمینه اطلاعرسانی و آگاهیبخشی صادقانه را دارند و در مقابل کیفیت حسی استیتمنت که شرح تفسیری پروژه فاین آرت محسوب میشود، قرار میگیرند. همینطور در مقابل متنی که در پیشانی مجموعه مستند مینشیند و اینترودیوس نام میگیرد. اما در عکسنوشت کارکرد روایی و ایجاد وحدت و خلق درام با توجه به عناصر عکس که زمینهساز بسترهای روایی هستند، بدون التزام به واقعیت صحنه و پیام مورد نظر است.
برخورد و استقبال جامعه عکاسان خراسان با برگزاری این دست نمایشگاهها را چگونه میبینید؟
همیشه بینظیر. حضور بیش از 700 نفر در یک افتتاحیه چه معنایی جز لطف تمام اهالی عکاسی خراسان از آماتورها تا پیشکسوتان که همیشه مدیون آنهاییم، میدهد؟
بازخورد مخاطبان و بازدیدکنندگان از آثار را چگونه ارزیابی میکنید؟
بازخوردها متفاوت است و امروز عکاسی ما گرفتار کلیشه «ثبت شیک و چشمنواز» است. عدهای فهوای نمایشگاه را درک کردند، عدهای هم اصلا کارهای شاگردانم را نپسندیدند، بههرحال ما نه دنبال ثبت عکس توریستی از وکیلآباد بودیم، نه هدفمان اسکن کردن جایجای این بلوار بود و نه دنبال توليد عکس کارتپستالی.
در پايان موانعی که از سرعت برگزاری این رخدادها اعم از مادی و معنوی میکاهد و به کمرنگی انگیزه هنرجویان در بازتاب بصری آثارشان دامن میزند، چیست؟
طبیعتا بیش از هر چیز سنگینی هزینههای مالی. ما هیچ اسپانسری در مسیر تولید این پروژه نداشتیم و یک ریال از جایی برای تولید این کار کمک نگرفتیم. تنها با همدلی و شور خود هنرجويان کار پیش رفت.
حورا جق شنو