اُفتِ فشارِ ناشی از ضعف
در گذشته نه چندان دور، گروه های فشار برای خود جایگاه و وزنی داشتند. در تاثیر گذاری این گروه ها همین بس که هر گاه حامیان آنها اراده می کردند، این گروه ها با تمام قوا به میدان آمده و به گفته خودشان با حضور خود جوش در صحنه و نشان دادن اعتراضاتشان هر موازنه ای را به نفع حامیان خود بر هم می زدند. آنها در همه عرصه ها حضوری پر رنگ داشتند؛ از عرصه های سیاسی نظیر مجلس و انتخابات گرفته تا محیط های فرهنگی مانند دانشگاه ها و حتی سینما و… آنها همه جا بودند تا از زبان حامیانشان سخن بگویند و تاثیر گذار باشند. این تاثیر گذاری و کارآمدی اما مدتی است که تبدیل به نمایش های تکراری با سناریوهای ضعیف و بعضا گاف های بزرگ شده که نشان از روبه زوال بودن گروه های فشار در جامعه این روزها دارد. آخرین نمایش بی ثمر آنها را به تازگی در مخالفت با تصویب لوایح 4 گانه FATF دیدیم که از ارسال پیامکهای تهدید آمیز خطاب به نمایندگان ملت تا برپایی تجمع اعتراض آمیز و سر دادن شعار در مقابل مجلس، بدون اخذ هیچ گونه مجوزی از وزارت کشور، همه و همه به گفته خودشان حرکتهای خود جوشی بود که در نهایت ناکام ماند.
با نگاهی گذرا به تجمعات و تحرکات یک سال گذشته گروههای فشار یا همان گروههای مخالف دولت میتوان دریافت که دیگر آنها عملکرد موفق قبل را ندارند و معمولا نه تنها تجمعات و تحرکات آنها با موفقیت همراه نمیشود، بلکه تبعاتی برای آنها به همراه دارد و بیش از آنکه رقیب متضرر شود، ضرر و زیان اقداماتشان به خودشان بر میگردد. به عنوان نمونه ماجرای تجمع طلاب در مدرسه فیضه قم و آن پلاکارد معروف که بسیار جنجالی شد از دیگر مواردی است که این گروهها با هدف تخریب و تهدید و تحت فشار قرار دادن دولت یا رقیبان خود وارد میدان شدند، اما باز هم تبعات آن گریبانگیر خودشان شد. در ماجرای FATF هم تقریبا موضوع همین گونه بود. آنها با امید تحت فشار قرار دادن نمایندگان مجلس دست به ارسال پیامکهای تهدیدآمیز زده و برخی نمایندگان نزدیک به این گروهها هم جلسات بررسی را متشنج کردند و تجمعاتی در مقابل مجلس شکل دادند، اما این اقدامات نه تنها موفقیتی برایشان در پی نداشت بلکه با واکنشهای منفی نیز همراه شد. با اینهمه، این وضعیت در دو دهه قبل وجود نداشت و تقریبا میتوان گفت که تحرکات گروههای فشار عمدتا با موفقیت مواجه میشد و حالت فعلی تقریبا کمسابقه است. حال چه اتفاقی رخ داده که فعالیت گروههای فشار دیگر کاربرد قبل خود را ندارد؟
باید گفت که بیتوجهی به مطالبات مردمی، گروههای فشار را تنها کرده است. در خصوص تجمعات سه سوال مطرح است. اول اینکه اصلا این تجمعات که انجام میشود با مجوز وزارت کشور است یا خیر؟ اگر مجوزهای لازم اخذ نشده است، کسانی که خودشان قانون را رعایت نمیکنند چطور میخواهند درباره قانونی که توسط مجلس تصویب میشود و بعد هم به تایید شورای نگهبان میرسد اظهار نظر کنند؟ دوم اینکه باید دید افراد و گروههایی که چنین تجمعات سیاسی را به راه میاندازند از چه عقبه سیاسی برخوردارند؟ باید مشخص شود که اینها حزب هستند، گروه هستند یا تشکیلات وابسته به نهاد خاصی هستند؟ یعنی باید ماهیت اینها مشخص شود. اینکه گروههایی بدون داشتن تابلو و شناسنامه دست به برگزاری چنین تجمعاتی میزنند و هر چند وقت یکبار در موافقت و مخالفت با موضوعی تجمع تشکیل میدهند، قابل پیگرد قانونی است. سوال سوم در خصوص تجمع در مقابل مجلس برای اعلام مخالفت با FATF است. زیرا برای بسیاری این سوال مطرح است که چرا زمانی که در دوره دولت احمدی نژاد مجلس شورای اسلامی این قوانین را بررسی میکرد، هیچکدام از این گروهها مخالفتی نداشتند و در برابر مجلس تجمع نکردند؟ الان چه چیزی تغییر کرده که این افراد نگران شدهاند و مداوم تجمع راه میاندازند؟ اینها نشان میدهد که چنین افراد و گروههایی به هیچ وجه دغدغه منافع ملی نداشته و آنچه برایشان در اولویت قرار دارد صرفا منافع گروهی خودشان است. نکته بعدی این است که به هرحال دنیا به رفتارهای ما در بحث مردمسالاری دینی نگاه میکند. اگر ما به نمایندگان مجلس رای دادیم و به آنها مجوز حضور در مجلس و تصویب قانون دادیم و خودمان را نیز ملزم به اجرا و تبعیت این قانون میدانیم و جدا از بحث اصلاحطلبی و اصولگرایی برای قانون احترام قائلیم و معتقدیم که اصولگرایی بدون قانونگرایی معنا و مفهوم خود را از دست میدهد، پس دیگر چه نیازی به برگزاری چنین تجمعاتی خواهد بود؟ زیرا این چندصدایی در ایران نهایتا دشمنان را به طمع میاندازد. چرا که به این نتیجه میرسند، اختلافاتی در ایران وجود دارد که میتوان از آنها به نفع خودشان استفاده کنند. اگر تجمعی مطالبات عموم مردم را پیگیری کند، همیشه تاثیرگذار خواهد بود و با حمایت مردمی هم همراه میشود، اما اگر قرار باشد تجمعی برای پیگیری مطالبات گروهی خاص برگزار شود و اهداف سیاسی در پس آن قرار داشته باشد، قطعا با شکست مواجه میشود و نه تنها مردم از آن حمایت نمیکنند و به آن باور نخواهند داشت بلکه به دنبال نقاط ضعف و باگهای آن میروند تا آن را برای عموم عیان کنند. آنچه در تجمعات اخیر موجب شد که تبعاتی برای این گروهها ایجاد شود، این است که مردم به وضوح متوجه شدند که آنها دغدغه مطالبات و خواست مردمی ندارند و صرفا به دنبال این هستند که با این تجمعات اعمال فشار کنند تا اهداف سیاسی خود را پیش ببرند. این گروهها بیشتر به دنبال این هستند که اگر بعدها مشکلی پیش بیاید، اعلام کنند که ما قبلا گفته بودیم و پیگیری کرده بودیم، اما هیچکس توجه نکرد تا اینگونه در رقابتهای سیاسی دست بالا را داشته باشند. به عبارت سادهتر سعی دارند تقصیرات را از گردن خودشان بردارند و به نفع خود از شرایط استفاده کنند. البته نباید گمان کرد که این تجمعات به صورت خودجوش برگزار میشود یا اینکه افراد و گروههایی که در پشت پرده آن هستند قابل شناسایی نیستند و الان کسی نمیداند اینها چه کسانی هستند. اتفاقا با نگاهی به نمونههای مشابه به وضوح میتوان فهمید که نه تنها این تجمعات سازمانیافته است بلکه کاملا هم قابل شناسایی است، اما به نظر میرسد که متاسفانه عزم جدی برای برخورد با آنها وجود ندارد و شاید هم دلیلش این است که فکر میکنند هرچقدر هم با این افراد و گروهها برخورد شود آنها باز هم کار خود را میکنند و به همین دلیل آنها را به امان خدا رها کردهاند.
ماجرا این است که طی چند دهه گذشته گروههای فشار و اقتدارگرا به بخشی از حاکمیت متکی بودند و این بخش از حاکمیت آنها را مورد حمایت قرار میدادند و به عبارتی به آنها سرویس میدادند. به همین دلیل این گروهها میتوانستند اقدامات موثری در راستای اهداف خودشان انجام دهند. اما حالا شرایط تغییر کرده است و فشارهایی که به کشور وارد میشود موجب شده است که بخشی از همین حامیان این گروهها دیگر حاضر به حمایت از آنها نباشند و به نوعی اولویتهایشان تغییر کند. لذا با توجه به ماهیت وابسته آنها و اینکه هیچگاه نتوانستند به استقلال و خودکفایی برسند، حالا تنها ماندنشان یا حداقل کاهش حمایتها از آنها موجب شده است که تحرکات اخیرشان نه تنها دارای ضعفهای جدی باشد بلکه نتواند موفقیتی برای آنها رقم بزند. به همین دلیل است که میبینیم بعضا اقدامات و تجمعات آنها تبعاتی دارد که نهایتا به خود آنها بر میگردد.
در مجموع به نظر می رسد وضعیت کشور به سمت و سویی رفته است که حاکمیت به این نتیجه رسیده که نباید بار خود را سنگین کند و آن بخشی از حاکمیت که از گروههای فشار حمایت میکرد حالا دیگر تمایل ندارد که در چنین شرایطی بار مسئولیتی این گروهها را نیز بر عهده بگیرد. البته این در خصوص تمام حامیان گروههای فشار صدق نمیکند و با توجه به تحرکاتشان، مشخص است که هنوز مورد حمایت برخی نهادها هستند، اما آن حمایت گستردهای را که در گذشته داشتند، دیگر ندارند و بسیار تنهاتر شدهاند. به همین دلیل است که تداوم اقداماتشان برای آنها مشکلاتی ایجاد میکند. البته نباید در این میان نقش جامعه و شبکههای اجتماعی را نادیده گرفت. به عنوان مثال بعد از ماجرای مدرسه فیضیه قم، مردم در شبکههای اجتماعی نخستین واکنشها را به آن پلاکارد نشان دادند و تا جایی پیش رفتند که این موضوع مورد توجه نهادهای اطلاعاتی و قضایی هم قرار گرفت؛ بنابراین حالا شرایط جامعه هم دیگر مانند یک دهه یا دو دهه گذشته نیست و گروههای فشار با مشکلات بیشتری مواجه هستند و این نگاه روشن و دید باز مردم به مسائل موجب شده است که اقدامات این گروهها دیگر کارآمدی قبل را نداشته باشد.
علی روغنگران