از سبک «گلرویی» تا «حسین صفا» که بهتر است ترانه ننویسد
ترانه شاید رایج ترین شکل ادبیات منظوم در بین مردم است. شکلی از شعر که وابسته به شرایط زمانی، مکانی و تغییرات اجتماعی و فرهنگی است و به همین علت همواره در حال پوست اندازی بوده است.
به خدمت گرفتن اصطلاحات و ادبیات روز و عامیانه در قالب نظم و عجین بودن آن با موسیقی، ترانه را تبدیل به بخش جدانشدنی زندگی تمام افراد جامعه کرده است و علی رغم اینکه برخی ادبیات را مربوط به طبقه روشنفکر و تحصیل کرده جامعه می دانند اما ترانه از این قاعده بههیچ عنوان تبعیت نمیکند.
بنظر میرسد ترانه امروز به لحاظ فرم و محتوا روزهای خوبی را تجربه نمیکند و قالب ترانه ها حتی از قافیه سالم نیز برخوردار نیستند. جدیدترین واکنش به این اوضاع نیز استعفای محمدعلی بهمنی از ریاست شورای شعر و ترانه است که به گفته خودش میرود تا مزاحم ترانههای ضعیف نباشد.
حضور حمید ناصحی سردبیر مشهدی ماهنامه «با ترانه» و دبیر سابق سرویس موسیقی پاپ مجله «هنر موسیقی» فرصت خوبی شد تا با او در یکی از کافههای دنج خیابان احمدآباد به گفتوگو بنشینم و نظر این منتقد قدیمی و قلم بدست را جویا شوم.
او اولین شعر درست و حسابی اش را در 12سالگی برای همکلاسی اش نوشت و همین دروازه ورودش به دنیایی بی انتها شد. ناصحی برخاسته از جلسات شعری مشهد است و در ردیف اولین و شناخته شده ترین منتقدین ترانه قرار دارد. بزودی از او در دنیای ترانه بیشتر خواهید شنید.
زمزمه های مادری و عشق به ادبیات
ترانه را از سال 75 با تغییر کلام و کاور کردن آثار آن دوره شروع کردم و در حقیقت تمرین میکردم. اما این اتفاق ریشههایی دارد. نسل من 4یا 5 ساله بود که جنگ آغاز شد و کودک در آن سن هرچیزی که میشنود حفظ میکند؛ از طرفی منکر تاثیر خانواده نیز نمیتوان شد.البته در طول سالها موضوع ترانه بازی باب شدهاست و بعضی فکر میکنند که اگر طرفدار جریان خاصی از موسیقی بودند یا آرشیوی در اختیار داشتند، کارشناس و پژوهشگر موسیقی هستند درحالیکه «ترانه بازی» بخشی از خاطرات تمام افراد یک نسل است و تفاوت افرادی که امروز در دنیای ترانه حضور پررنگی دارند تنها دغدغهمندی نسبت به این موضوع است.
مادر من به موسیقی علاقه داشت و مدام ترانهها را زیر لب زمزمه میکرد و در همان دوران خردسالی، زمانیکه پی به علاقهام برد به من نیز یاد میداد که ترانهها را بخوانم. دایی من نیز مرد فرهیختهای بود که وقتی سورهای را با قرائت برایش میخواندم با دادن جایزه من را به این امر تشویق میکرد.
خوب یادم هست که در کتابهنر برادر بزرگترم که در مقطع راهنمایی تحصیل میکرد متن سرودهای انقلابی چاپ میشد که اکثر آنها را حفظ بودم و با خواندن این سرودها، موسیقی در ذهن من جریان پیدا میکرد که لذت وصفناپذیری داشت و حتی باعث شد روی اشعار کتاب درسی هم ملودی بگذارم. این اتفاق بعدها با شنیدن تصنیفهایی از خوانندگانی مانند شجریان و خواندن کتاب حافظ کتابخانه عمویم افتاد و علاقه من را چندبرابر کرد.
خدمت موسیقی به ادبیات
تا حدود 150سال پیش در بین عامه مردم کمتر کسی بود که اشعار حافظ و سعدی و دیگر شعرا را حفظ باشد. اینکه من در دوران کودکی بواسطه شنیدن تصنیف ها و در واقع موسیقی به ادبیات علاقه مند شدم شامل حال تمام افراد می شود و نباید خدمتی که موسیقی ایرانی به شعر فارسی کرد را از یاد برد.
یکی از اساتید بزرگ نقل می کرد که روزی یک فرد روستایی را دیده است که شعری از سعدی را حفظ بوده است و از او درباره نحوه این کار سوال کرده و متوجه شده است درواقع او تصنیف شجریان را به خاطر سپرده است.
این تنها شامل حال ادبیات کلاسیک و شاعران گذشته ما نمی شود بلکه بزرگانی مانند رهی معیری، سایه، تورج نگهبان و بیژن ترقی نیز از همین راه به مردم معرفی شده اند.
مشهد، قطب گروه های موسیقی پاپ قدیم و راک جدید
شاید خیلی ها یادشان نباشد اما در گذشته ای نه چندان دور، مشهد قطب گروه های موسیقی پاپ بود. سال های 77 و 78 که موسیقی پاپ مجاز شناخته شد حدود 30 گروه در مشهد مشغول کار بودند که در شهرهای دیگر هم کنسرت اجرا می کردند. گروه های چکاوک و رازمیک در مشهد بهتر از سایر گروه ها بودند که حدود 8 ترانه از ترانه های اصلی گروه چکاوک را من نوشتم. از سال 81 هم وارد حوزه نقد ترانه شدم.
خوب یادم هست که در آن دوران آنچنان که باید به ترانه بها داده نمی شد. حتی وقتی تصمیم گرفتیم نشریه ای ادبی منتشر کنیم من مقاله ای درباره ترانه نوشم که افرادی مانند سروش مظفرمقدم(سردبیر فعلی ماهنامه ادبی بارثاوا) مخالف بود و آن را کاری چیپ می دانست. آن نشریه البته هیچگاه منتشر نشد.
شاعر خوب لزوما ترانه سرای خوب نیست
باید بدانیم آثاری که وارد دنیای ترانه می شوند شاید از نظر معیارهای شاعرانه قابل قبول باشند اما از نظر معیارهای ترانه، عمدتا قابل قبول نیستند زیرا ترانه پیش از اینکه متکی بر معیارهای شاعرانه و وزن موسیقایی و آرایه های ادبی باشد متکی بر ریتم و یکسری خصوصیات موسیقیایی است.
برای مثال کیفیت ترانه های یغما گلرویی از محمدعلی بهمنی بالاتر است با اینکه بهمنی یکی از بهترین غزلسرایان معاصر است.
اینکه ترانه هایی سنگین و شعرگونه را بخواهیم به خورد مخاطب بدهیم عملا ترانه را دیریاب، سنگین و خاص پسند می کند در حالیکه رسالت ترانه رسانا بودن است. این مشکل در آلبوم «ابراهیم» محسن چاووشی وجود دارد و حسین صفا بعنوان ترانه سرای این کار بهتر است همان کتابش را منتشر کند.
دلیل تکراری شدن ملودی های امروز نیز همین است، زیرا اوزان شعری ما محدود است و شاعران بیشتر از وزن های گوش آشنا استفاده می کنند که این کار آهنگساز را محدود می کند. در قالب ها نیز در چارپاره گیر کرده ایم.
مافیای ترانه وجود ندارد
من هم مثل بسیاری دیگر از همکارانم به مافیای ترانه اعتقادی ندارم. این مسئله طبیعی است که افراد و گروه هایی که کارهای موفقی را روانه بازار می کنند تیم خود را حفظ کنند که اسم این مافیا نیست.
زمانی می توانیم بگوییم مافیا که از طرف گروهی اجازه کار کردن به کسی داده نشود درحالیکه چنین چیزی نیست. من فکر می کنم دوستانی که در شهرستان ها کار می کنند اولا باید بدانند موفقیت یک شبه بدست نمی آید و باید تیمی شامل آهنگساز، ترانه سرا و تنظیم کننده کنار هم قرار بگیرند که سطح توانایی قابل قبولی داشته باشند. مرحله بعدی پرزنت کردن کار است و باید یک ماکت خوب از کار خودشان داشته باشند. اگر نمونه کار خوبی در اختیار داشته باشند و بخوبی ارائه دهند حتما موفق خواهند شد.
صادق شیخی