پلی میان چراگاه انسانی و زندگی موجود
فرهنگ واژه ای است که این روزها بیشتر از هر واژه دیگری در زبان روزمره مردم یک جامعه مدرن استخدام میشود اما چقدر در ساحت عمل و کارکرد در زندگی امروز جایگاه دارد مسئله ای است که جای صحبت دارد.
علي بابك متولد 1330 زرند و باليده كرمان و مشهد است هم از اين روي، ميگويد: «عاشق زرند، شيفته كرمان و ماندگار مشهدم.» او از پژوهشگران پركار اين سرزمين است و تاكنون نزدیک به 20 كتاب و شمار فراواني مقاله در شناخت زبان فارسي و فرهنگ ايراني پديد آورده است. او که بیش از 4دهه در حوزه فرهنگ تحقیق و پژوهش کرده است و از شناخته شده های عرصه پژوهش در کشور است می تواند یکی از موجه ترین افرادی باشد که به پرسش های ما در این زمینه پاسخ بگوید. دقایقی را در محضر این استاد کم نظیر ادبیات فارسی گذرانیم و او با خوشرویی و مهربانی سوالات مارا پاسخ گفت.
زحمات شما در عرصه تحقیق و پژوهش بر کسی پوشیده نیست. آیا در این مدت که در حوزه فرهنگ کار کرده اید به تعریف مشخصی از فرهنگ رسیده اید؟می دانی، که بیش از40 سال، درشناخت فرهنگ کار کرده ام؛ 10 سالی از این و آن شنیدم و خواندم، و این جا و آن جا، گفتم و نوشتم، تا رسیدم به این، که فرهنگ، تعریفی همه گیر شاید نداشته باشد؛ یعنی، شاید نتوان به تعریفی رسید، که هم فرهنگ ایرانی را در برگیرد، هم فرهنگ اسکیمو را، هم فرهنگ انگلیسی را و هم فرهنگ مغولی را و این درصورتی است که بتوان گفت فرهنگ ایرانی مثلا، یا فرهنگ ترکی ، یا فرهنگ مسیحی ، یا بودایی ؛ گیرم بتوان گفت؛ مرز هرکدام کجاست؟ مثلا، درکجا فرهنگ ایرانی، جدا می شود ازفرهنگ عرب، یا مرز فرهنگ اسلامی و فرهنگ مسیحی کجاست، و این دو درکجا ازفرهنگ مزدیسنا جدا می شوند؟ می بینی، این کار، چندان هم که میپنداشتم یا میپندارند بسیاری، ساده نیست؛ از این رو، چاره کار را درآن دیدم، که خود را محدود کنم به فرهنگ ایرانی، بخشی از آن البته؛ بدین منظور، آثار فرهنگی فارسی را، از نظم و نثر، به جست و جو گرفتم؛ نتیجه بخشی ازاین جست وجوـ بررسی دقیق شاهنامه ازدید بارفرهنگی فرهنگ ـ درفرهنگ فردوسی 1 ( 1385 ) و 2 (1387 ) بازتاب یافته؛ این روش ازکار مرا رساند به این، که : ” فرهنگ یک جامعه، مجموعه یی ست دیرپا و پایدار از اندیشه ها، یافته ها و ساخته های آن جامعه برای پایداری زندگی انسانی جامعه، درپیوست با زندگی انسانی جامعه های دیگر. ” و در همان جا، فرهنگ را برآیند خردورزی انسان دانستم ـ با خردمندی اشتباه نشود ـ و خردورزی را هم همان جا تعریف کردم، که بگذریم. برپایه همین جست و جو رشته سخنرانی ها، گفت و گوها و پرسش و پاسخ هایی داشتم در چند دانشگاه، که دربسیاری از آن ها حضور داشته ای و می دیدی، چه بهره ها برده ام از گفت و گوها به ویژه.
بنا براین به تعریف روشنی ازفرهنگ نرسیدید .اساسا راهی برای رسیدن به یک تعریف واحد وجود دارد؟
نه؛ نمی دانم که می شود به چنین تعریفی رسید یا نه؛ به هر روی، من نتوانسته ام برسم به تعریف روشنی از فرهنگ و نمی توانم هم؛ چون سال هاست که دیگر درپی چنین تعریفی نیستم؛ همان تعریفی هم که داشته ام نارسا می دانم و گمراه کننده در راه شناخت فرهنگ؛ از این رو، بهتر دانستم به کارکرد فرهنگ توجه کنم تا شاید برسم به جایی و دارم میرسم.
بسیار خوب. این کارکرد، چیست؟ در این زمینه بیشتر توضیح دهید
فرهنگ، پلی ست میان چراگاه و زیست گله های انسانی از یک سو و جامعه و زندگی موجودفرهنگ مند ( مردم ) ازسوی دیگر.
این مرز چراگاه و جامعه کجاست؛ یعنی، این پل درکجا کار می کند؟
این جا، از گاه شماری نمی توان کمک گرفت؛ یعنی، در دوره های فرهنگی، زمان طبیعی به کار نمی آید. من در7 مقاله ( 1395 ) که بخش نخست از جلد یکم فرهنگ زرندی ست به تفاوت زیست و زندگی و از این رهگذر، به تفاوت گله و جامعه پرداخته ام. کوتاه سخن این که تا هنگامی که گروه های به هم پیوسته یی، بر پایه نظم رعیتی گذران کنند، ما با گله های انسانی سر و کار داریم و زیست چراگاهی؛ البته که تو می توانی این نظم را فرهنگ بدانی؛ من نمی دانم؛ برای روشنتر شدن سخن، نگاه کن به رستم و اسفندیار؛ رستم نمونه یی ازجامعه انسانی را به ما نشان می دهد و اسفندیار، نماینده ی زیست چراگاهی ست؛ دراین موضوع، در فرهنگ فردوسی 2 نوشته ام.
من فرهنگ را دراین گذر روزگارفرهنگی، دوبخش می دانم؛ بخش آغازینه که همین پل است بخش پیش برنده، که پی آمد این پل خواهد بود؛ دراین بخش پیش برنده، می شود ازخردورزی سخن گفت و این سخنگاهی ست دراز دامن. این پل، در هرجایی ازاین جهان، درهنگام خاصی ازآن جا، پدید می آید؛ با این همه مشترک است؛ یعنی، مردم جهان، دراین پل مشترک هستند؛ ازآن پس، هر ملتی راه خود را پیش می گیرد، راه های گوناگون با آغازی مشترک و انجامی مشترک.
محمدرضا سرسالاری