1

ایران محور جنگ داخلی آمریکا

اظهارات دوشنبه شب دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، مبنی بر آمادگی برای دیدار بدون پیش‌شرط با همتای ایرانی خود، واکنش‌های متعددی را در داخل و خارج از کشور برانگیخته است. در این میان، تصمیم‌گیری صحیح به منظور نشان دادن واکنش مناسب به ابراز تمایل ترامپ برای انجام یک دیدار، بیش از هر چیز به شناخت رویکردها و اهداف کلان موافقان و مخالفان این پیشنهاد بستگی دارد.

رئیس‌جمهور آمریکا دوشنبه شب و در جریان کنفرانس خبری مشترک با نخست‌وزیر ایتالیا، مدعی آمادگی برای دیدار با مقامات ارشد ایرانی، در هر زمان و هر مکان شد و در پاسخ به سوالی درباره پیش‌شرط‌های احتمالی برای ایران، تاکید کرد که حاضر است «بدون هیچ‌گونه پیش‌شرط» چنین دیداری را انجام دهد.

به فاصله اندکی پس از این اظهارات، فضای مجازی و به ویژه توئیتر، عرصه طرح اظهارنظرهای مختلفی درباره جنبه‌ها و ابعاد مختلف این پیشنهاد و همچنین امکان واقعی عملیاتی شدن آن گردید. افزون بر این، شماری از مقامات سابق آمریکایی و نیز رسانه‌ها و اندیشکده‌های این کشور  به طرح دیدگاه‌های خود درباره این موضوع پرداختند.

یکی از نکات جالب توجه در این میان، تأکید تقریبا یکپارچه رسانه‌ها و اندیشکده‌های نزدیک به کمپ دموکرات‌ها در آمریکا – و یا دستکم مخالف ترامپ – بر امکان‌ناپذیری هرگونه دیدار میان مقامات ارشد ایرانی و آمریکایی بود. جالب‌تر اینکه این خط تحلیلی مبنای استدلال خود را نه نگاهی «درونی» و از منظر آمریکا، بلکه نگاهی «بیرونی» و از منظر ایران قرار دادند.

به عنوان مثال، اندیشکده «شورای آتلانتیک» که از اندیشکده‌های دموکرات به شمار رفته و در دوران ریاست‌جمهوری اوباما بر آمریکا نقش مهمی در شکل‌دهی به سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران داشت، با انتشار مطلبی اشاره کرده که با توجه به اقدامات خصمانه‌ای که طی ماه‌های گذشته دولت آمریکا در قبال ایران در پیش گرفته، حسن نیت ترامپ برای گفت‌وگو با ایرانی‌ها زیر سؤال رفته است.

در بخشی از این گزارش، به اظهارات باربارا اسلاوین، مدیر «ابتکارعمل آینده ایران» در شورای آتلانتیک اشاره شده که «اقدمات ترامپ علت اصلی سقوط ارزش پول ایران در ماه‌های گذشته و عقب‌نشینی سرمایه‌گذاران غربی از ایران بوده است». وی در همین راستا این سوال را مطرح می‌کند که «آیا حالا ترامپ مایل است تا در ازای امتیازاتی واقع‌گرایانه این اقدامات را برگرداند یا این اظهاراتش صرفا ترفندی برای جلب شهرت است»؟

«هولی داگرس» عضو غیرمقیم در مرکز اسکوکرافت در شورای آتلانتیک نیز می‌گوید: «رئیس‌جمهور آمریکا هیچ اقدامی برای اعتمادسازی انجام نداده و دولت وی نیز تا به حال اثبات نکرده که به وعده‌هایش پایبند خواهد ماند. ترامپ مجبور خواهد بود تا پیش از آنکه ایرانی‌ها نیز اعلام کنند مایل به گفت‌وگو هستند، شکاف وسیعی را پر کند».

از جمله دیگر اظهارنظرها می‌توان به مصاحبه علی واعظ، مدیر پروژه ایران «گروه بین‌المللی بحران» با یک رسانه آمریکایی اشاره کرد که ضمن تاکید بر اینکه با توجه به تهدیدات و اهانت‌های ترامپ علیه ایران، او جایگاه خوبی در میان افکار عمومی و مردم ایران ندارد، مدعی شده: «فکر نمی‌کنم روحانی سرمایه سیاسی (لازم) برای تعامل مجدد (با آمریکا) را داشته باشد».

البته این خط تحلیلی و این نوع نگرش به موضوع، به تحلیلگران نزدیک به دموکرات‌ها در آمریکا محدود نبوده و شماری از تحلیلگران اروپایی نیز همین رویکرد را در دستور کار قرار داده‌اند. به عنوان مثال، الی گرانمایه، عضو شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا در توییتر خود با اشاره به اینکه مردم ایران هشت سال جنگ و چندین دهه تحریم را تحمل کرده‌اند، پذیرش پیشنهاد ترامپ را در شرایط کنونی نشانه ضعف دانسته و پیش‌بینی کرده که چنین اتفاقی رخ نخواهد داد.

جالب‌تر اینکه این نوع رویکرد حتی به حلقه‌های تحلیلی نیز محدود نمانده و مقامات سابق آمریکایی نیز در آن به ایفای نقش می‌پردازند. همین چند روز پیش بود که وندی شرمن، معاون وزیر خارجه آمریکا در زمان اوباما، از «فرهنگ مقاومت» ایران سخن گفته و اشاره کرد که ترامپ این فرهنگ را درک نمی‌کند. شرمن روز سه شنبه نیز به ترامپ توصیه کرده به جای تلاش برای دیدار با همتای ایرانی، بار دیگر به اجرای برجام متعهد شود.

اما سوالی که با در کنار هم قرار دادن این اظهارنظرها و موارد مشابه آن به ذهن خطور می‌کند، این است که چرا تحلیلگران و اندیشکده‌هایی که خارج از ایران قرار دارند و در مواردی (به ویژه در مورد شورای آتلانتیک) خود مروج و حامی رویکرد چند ساله فشار دولت آمریکا در زمان اوباما بوده و درخواست تعامل میان تهران و واشنگتن را مطرح می‌کردند، اکنون با این شور و حرارت از ضرورت رد پیشنهاد مذاکره ترامپ توسط ایران سخن می‌گویند؟

در پاسخ به این سوال، باید گفت که در حقیقت از همان ابتدای روی کار آمدن ترامپ، مسئله ایران به یک مسئله داخلی و یا به عبارت ساده‌تر، «دعوای داخلی» در آمریکا میان دو طیف جمهوری‌خواه و دموکرات تبدیل شده است. بر این اساس، به همان نسبت که خروج ترامپ از برجام بیش از هر چیز با هدف از میان بردن مهم‌ترین میراث سیاست خارجی اوباما صورت گرفت، اکنون نیز بخش عمده انتقادات دموکرات‌ها، به نگرانی آن‌ها از ایجاد یک میراث مهم برای سیاست خارجی ترامپ برمی‌گردد.

تردیدی نیست که رویکرد ترامپ در قبال ایران، تاکنون رویکردی کاملا تهاجمی و در مواردی مهم – به ویژه ممنوعیت ورود به آمریکا برای اتباع ایرانی – توهین‌آمیز بوده است. اما منطق خودمحورانه ترامپ، در تمام این مدت وی را به سوی تلاش برای تعامل با ایران نیز سوق داده است. این همان منطقی است که وی را تاکنون با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی و ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، پای میز مذاکره نشان داده است؛ مذاکراتی که اگرچه دستاورد مشخص و قابل ارزیابی برای هیچ کدام از طرفین به همراه نداشته، اما ترامپ سعی دارد با استناد به آن‌ها، خود را بازیگری فعال در عرصه سیاست خارجی نشان دهد.

به این موضوع اضافه کنید در پیش بودن انتخابات کنگره آمریکا را که قرار است در نوامبر سال جاری میلادی برگزار شود. در چنین فضایی، به همان میزان که «قانع کردن» ایران به مذاکره (حتی بدون پیش‌شرط) برای ترامپ می‌تواند موضع جمهوری‌خواهان را تقویت کند، برای دموکرات‌های منتقد به سیاست خارجی وی تهدیدآمیز و خطرناک خواهد بود.

اما موضع ایران در قبال این جنگ داخلی در آمریکا چه باید باشد؟

به نظر می‌رسد مهمترین اصل مورد توجه در کشور در تقابل با آمریکا در شرایط کنونی، توجه به این نکته است که هیچ یک از دو طیف سیاسی در آمریکا، چه دموکرات و چه جمهوری‌خواه، هیچگاه تاکنون خیرخواه ملت ایران نبوده و هریک صرفا بر اساس اولویت‌ها و اهداف کلان خود، در مقاطعی از تعامل و در مقاطعی دیگر از تقابل با ایران دفاع کرده‌اند.

آن دسته از تحلیلگران و سیاستمداران آمریکایی که امروز با برجسته کردن فرهنگ مقاومت ایران، بر طبل عدم تعامل ایران با آمریکا می‌کوبند، اغلب همان‌هایی هستند که در زمان اوباما، برای افزایش فشار بر ایران به منظور – به اصطلاح – کشاندن ایران پای میز مذاکره به کاخ سفید مشاوره می‌دادند و یا در بهترین حالت، مسئولیت تمام فشارهای وارده بر ملت ایران را صرفا متوجه مقامات ایرانی و دولت ایران می‌دانستند.

بر این اساس، مقامات کشورمان می‌بایست در شرایط کنونی نه از پیشنهاد ترامپ برای مذاکره ذوق‌زده شده و نه با استناد به تعریف و تمجیدهای آمریکا، هرگونه احتمال تعامل را به کلی رد کنند. با در نظر داشتن مسئله کلیدی دعواهای داخلی در آمریکا، مسئله احتمال تعامل با آمریکا نیز می‌بایست همانند هر مسئله استراتژیک دیگر، در بالاترین سطوح تصمیم‌گیری کشور مورد بررسی قرار گرفته و صرفا بر مبنای منافع و مصالح ملت و نظام درباره آن اتخاذ تصمیم شود. تنها چنین تصمیمی است که می‌تواند ضمن همراه کردن قاطبه ملت، پیامدهای احتمالی آن را نیز از خطر قرار گرفتن دوباره در معرض جنگ قدرت داخلی در آمریکا مصون بدارد.

انتهای خبر/علی روغنگران