مردی که ترقی را در تحزب می دید
حلقه مفقوده تحزب یا تعاریفی از این دست، منجر به شکلدهی کانونهایی در اوایل دهه چهل شمسی توسط شهید بهشتی شد که پس از آغاز نهضت امام خمینی و ادغام آنها با چند تشکل مشابه با نظر بنیانگذار کبیر انقلاب تبدیل به یک حزب شد. از این منظر شاید بتوان آیتالله بهشتی را پایهگذار تحزب در انقلاب اسلامی دانست. در خصوص نقش شهید دکتر بهشتی در انجام فعالیتهای سیاسی، همین بس که ایشان در مورد تحزب سه روز قبل از شهادت خود همچنان تصریح میکرد که ما بر ایجاد یک تشکل اسلامی پافشاری داریم بهشرط آنکه اولاً این تشکل، الهه و بت نشود؛ زیرا گاهی تشکل برای انسان بت میشود و آن را میپرستد که این آفت حزبگرایی است. دوم اینکه این تشکل لهو، نشود. اسباب بازیچه و سرگرمی و باندبازی نشود و سوم اینکه این تشکل لغو نشود چراکه این تشکل باید در خدمت خودسازی و دیگرسازی و در خدمت جامعه و مردم قرار بگیرد و اگر به درد نخورد لغو میشود و چیز لغو بهتر است در جامعه ایمانی اسلامی نباشد.
دوران موتلفه اسلامی
بررسی عملکرد شهید دکتر بهشتی در احزابی که شکل داد بهترین میزان برای ارزیابی باورهای وی درباره تحزب است؛ او در موتلفه اسلامی در جایگاه شورای روحانیت حاضر بود، خود درباره عملکرد آن دورهاش میگوید «در جنبه ایدئولوژیک شورای روحانیت موظف بود برای حوزهها درسها و بحثهایی را تهیه کند و گاهی هم خود اعضا درسها و بحثهایی را تهیه میکردند که ما پس از مطالعه در صورتی که نیاز به اصلاحاتی داشت پس از اصلاحات به آنها برمیگرداندیم. هیاتهای موتلفه اسلامی دو نوع برنامه آموزشی داشت یکی علنی و {یکی غیرعلنی} … «از این منظر به خوبی آشکار میشود که آموزش و کادرپروری از اصلیترین دغدغههای وی در یک حزب بوده است. اگرچه خفقان حاکم بر جامعه از یک سو و اولویتهای مبارزه از سوی دیگر مانعهای جدی در این راه بودند اما کادرسازی با ملاحظات امنیتی در آن دوران از موتلفه اسلامی حزبی ساخته بود که شهید بهشتی در دوران اقامت در اروپا بارها برای دانشجویان از آن به عنوان حزبی که از بسیاری از احزاب موجود در اروپا قویتر، اصیلتر، موثرتر و پیشروتر بوده است یاد مینماید.»
تولید اندیشه و کادر سازی
از نمونههای بر جای مانده از تلاشهای آن دوران میتوان به پروژه آموزشی- پژوهشی درباره حکومت اسلامی اشاره کرد ـ که در همان سالهای آغازین نهضت که بسیاری را باوری بر موفقیت امام نبود ـ در 12 عنوان اصلی صفحهها طرح بحث شده بود تا در حوزههای ده نفره موتلفه به تبادل اندیشه گذاشته شود و حاصل آن پس از بررسی نهایی توسط کارشناسان پروژه ( شهیدان بهشتی و باهنر) به عنوان سند راهبردی مورد استفاده قرار گیرد.
هرچند این پروژه به علت دستگیری اعضای اصلی این حزب، خروج شهید بهشتی از کشور و… متوقف شد، اما آنچه به صورت نیمهکاره بر جای ماند عمق نگاه شهید بهشتی به مقوله تولید اندیشه و کادرسازی در قالب کارگروهها در حزب را آشکار مینماید.
حزب جمهوری اسلامی
این رویکرد در روزهای اوج انقلاب به شکلگیری حزبی فراگیر منجر شد که شهید بهشتی خود دبیرکلی آن را بر عهده داشت؛ «حزب جمهوری اسلامی» نیز رویکردی جدی به مقوله کادرپروری و تولید اندیشه داشت، دغدغهای که در پیچ و خم سالهای نخست انقلاب به مرور رنگ باخت. این روند در نامه مقام معظم رهبری و آیتالله هاشمی رفسنجانی در واپسین روزهای حیات حزب جمهوری اسلامی به امام به خوبی مشهود است: «تاسیس حزب جمهوری اسلامی از طرف هیات موسس با مشورت آن مقام معظم و در شرایطی انجام شد که نیاز به یک تشکل در برابر انبوه مسائل در آغاز انقلاب و لزوم انسجام و انتظام نیروهای آگاه و مومن و گسترش آگاهیهای انقلابی و تربیت کادرهای فعال و کارآمد برای اداره کشور و خنثی کردن توطئه گروهکها و عوامل دشمن خارجی و ضدانقلاب داخلی بهشدت احساس میشد…. احساس میشود که وجود حزب، دیگر آن منافع و فواید آغاز کار را نداشته، و بهعکس، ممکن است تحزب در شرایط کنونی بهانهای برای ایجاد اختلاف و دودستگی و موجب خدشه در وحدت و انسجام ملت شود، و حتی نیروها را صرف مقابله با یکدیگر و خنثیسازی یکدیگر کند…» پس از این نامه بود که حضرت امام اجازه به تعطیلی حزب صادر کردند و در ادامه تصریح فرمودند که «ضمنا تذکر میدهم که اهانت به هر مسلمانی چه عضو حزب باشد یا نه برخلاف اسلام و تفرقهاندازی در این موقع از بزرگترین گناهان است.» این تذکر امام در تایید همان تفکر شهید بهشتی است که حزب نباید حجاب شده و تعصب بر اعضا ایجاد نماید و این نامه و پاسخش آشکار میکند که در این تفکر حزب تا زمانی اعتبار دارد که اندیشهساز و کادرساز باشد.
نیاز جامعه به تحزب
اینک سالها از تعطیلی حزب جمهوری اسلامی میگذرد اما همچنان نیرویهای موثر در بخشهای مختلف و در سلیقههای گوناگون حاصل کادرپروری و دوراندیشی شهید مظلوم دکتر بهشتی و یارانش در روزهای نخست انقلاب است. این در حالی است که نسل سوم انقلاب که این روزها به بدنه مدیریتی کشور نیز راه یافته، در دوران حیات «حزب جمهوری اسلامی» یا دوران طفولیت را میگذرانده یا پا به دنیا ننهاده بود. در این شرایط تردیدی بر ضرورت کادرپروری و آموزش در مجموعهای منسجم برای تداوم کارایی نظام باقی نمیماند. اما آیا احزاب موجود در کشور چنین کمبودی را برطرف نمودهاند؟
قریب 20 سال پیش، در اسفند 1377 مقام معظم رهبری وضعیت وقت احزاب را اینگونه ارزیابی نمودند: «من در یک تقسیمبندی، حزب را به دو نوع تقسیم میکنم … یک حزب این است که مجموعهای از صاحبان فکر سیاسی یا اعتقادی یا ایمانی مینشینند و تشکلی درست میکنند و میان خودشان و آحاد مردم کانالکشی میکنند و مردمی را با خودشان همراه میکنند، تا فکر خود را به آنها برسانند. کانونهای حزبی تشکیل میشود، هستههای حزبی تشکیل میشود، سلولهای حزبی تشکیل میشود و اینها در این مرکز مینشینند و افکاری را که خودشان به آن اعتقاد دارند و پای آن ایستادهاند – چه فکر سیاسی، چه فکر غیرسیاسی، چه فکر دینی، چه فکر غیردینی- در این کانالها میریزند و این افکار به تک تک افراد میرسد و آن مردمی که اینها را قبول میکنند، با اینها پیوند پیدا میکنند. به نظر من، این سبک تحزّب، منطقی است. «حزب جمهوری اسلامی» بر این اساس تشکیل شده بود و همینطور بود… این شکل درست تحزب است و البته چنین چیزی الان در کشور ما نیست. شاید به شکل خیلی ناقصش یکی، دو نمونه در گوشه و کنار پیدا شود؛ اما بعد از «حزب جمهوری اسلامی» – که ما تعطیلش کردیم ـ دیگر چنین چیزی را به این شکل من سراغ ندارم.»
در سالهای گذشته نیز احزابی تشکیل شده و احزابی منحل گردیدهاند؛ اما در میان صدها تشکلی که به عنوان حزب در خانه احزاب عضو هستند، شاید کمتر از انگشتان یک دست از آنها به مقوله کادرپروری و آموزش در تحزب پرداختهاند. شاید بتوان گفت بسیاری از احزاب موجود بیشتر به یک باند سیاسی شبیه هستند که برای دستیابی به قدرت تلاش میکنند، بیآنکه به فکر پرورش کادری باشند که پس از دست یافتن به قدرت باید بر مصادر امور تکیه زنند و برنامهای که باید آن را اجرا نمایند. شاید همین امر است که سبب دلسردی شدید مردم به مقوله تحزب شده است؛ امری که اگر بخواهیم تحزب را بار دیگر و به شکلی جدی به میان مردم و حتی نخبگان آوریم نیاز به درمان دارد.
انتهای خبر/علی روغنگران