دانش کیروش، تمرین بازیکنان و باور مردم
از نیمه شب گذشته بود و صدای بوق و شیپور و سوت همه جارا پر کرده بود. همه مردم به دور از هر مشکل و دغدغه شادمان بودند و لبخند به لب داشتند. آن شب تمام ایران شاد بود. خبری از برد و پیروزی نبود اما بهانهای داشتند برای شادی. ایستاده بودم و نگاه میکردم، به دنبال سوژهای برای گزارش. سوژهها زیاد بودند اما خاص نبودند. نگاهم جلب شد به گوشهای از خیابان مردی میانسال به دور از هیاهو مشغول کار خود بود. لباس نارنجی پوشیده بود و جارویی به دست داشت. جلو رفتم و سلام کردم. جوابم را با سردی پاسخ داد.
تقاضا کردم اولین سوژه گزارشم باشد. قبول نکرد. سوال کردم چرا؟ گفت: بردند یا مساوی یا هر چیز دیگری. به من چه ربطی دارد؟ مگر برای من و زن و بچهام آب و نان میشود. خوشحال هستم اما کارم چه میشود. اگر کارم را درست و به موقع انجام ندهم چه میشود؟ فردا بوی زباله و گرد و خاک روی زمین همه جا پخش میشود و همین مردم خوشحال شاکی میشوند.
از احساس مسئولیتی که نسبت به کارش داشت شگفت زده شدم. راست میگفت. اگر به فکر کارش نبود مردم غرق در شادی درست ساعتی بعد به مردم شاکی تبدیل میشدند که چرا بوی گند زباله در آن محدوده پیچیده است. چرا کسی رسیدگی نمیکند. مگر این بخش مسئول ندارد.
با تمام این اوضاع و احوال پرسیدم بازی را دیدی؟ گفت: نه! سرکار بودم. آخر هرکسی کاری دارد. آنها فوتبال بازی میکنند. این کارشان است و من وظیفهام نظافت خیابان است. باید به کارم رسیدگی میکردم، اما خوشحالم که مردم خوشحالند و شادی میکنند، فقط امیدوارم کمتر خیابان را کثیف کنند چون برای من دوباره کاری میشود. پرسیدم یعنی اگر کثیف کنند دوباره تمیز میکنی؟ گفت: بله! باید تمیز کنم. گفت خب نفر بعد از شما میآید و تمیز میکند. گفت: اگر قرار باشد که به فکر بعدی باشیم که نمیشود. هرکسی وظیفهای برعهده دارد که باید در موقع خود انجام دهد نه اینکه به فکر نفر بعدی باشد.
حرفی میان ما نمانده بود. برایش آرزوی موفقیت کردم و از او جدا شدم. آخرین لحظه برگشتم و نامش را برای چاپ در روزنامه پرسیدم. گفت: اگر میخواهی صحبتهای مرا چاپ کنی بزن مجیدآقا!
از او فاصله گرفتم. در فکر بودم و به دنبال سوژه بعدی.
عشق قدرتمندترین جادوی جهان
سامان را پیدا کردم. لیسانس بود اما مغازه داشت. سامان در مورد حضور ایران در جامجهانی گفت: راستش من تو این بازی خیلی حسرت خوردم…خیلی! اما نه بخاطر بازیکنان که بیشتر به خاطر خودمان. باید بیشتر از این تلاش کنیم تا در دنیا مطرح شویم. فوتبال یک صنعت در دنیا محسوب میشود و اینکه ما بتوانیم از این صنعت در جهت منافع و پیشرفت خودمان استفاده کنیم بسیار مهم است. در مورد بازی هم باید بگم عشق قدرتمندترین جادوی جهان است و ما با این قدرت و نیروی غیرت کارلوس کیروش توانستیم این نتایج را بدست بیاوریم.
کیروش عوض شود!
مرتضی هم که صورت خودش را با سه رنگ سبز و سفید و قرمز رنگآمیزی کرده بود گفت: به نظر من این جمله شعار گونه که با این باخت چیزی از ارزشهای تیم ملی کم نمیشود واقعا و واقعا در این مورد صدق میکند، بازی جانانهای بود، بغیر از بازی اول که ما بدبازی کردیم و شانسی گل زدیم، در دو بازی دیگر ما خوب بودیم و بدشانس، اینکه میگویم خوب بودیم از لحاظ جنگندگی و دفاعی خوب بودیم، اما کنار این خوب بودن خیلی انتقاد به تیم ملی و شخص کیروش میتوان کرد، اول اینکه یکی باید به آقای کیروش بگوید شما واقعا یک عذرخواهی به تیمهای باشگاهی ایران بدهکارید، چون اگر بازیکنان داخلی لیگ نبودند، شما هیچ کدام از بازیهای این دوره را اینطور نمیدیدید، چون از لحاظ بدنی خیلی عالی بودند، از بیرانوند و حسینی و ابراهیمی و امیری و طارمی نباید به سادگی گذشت.
مورد بعدی ساختار حملهای ایران در این بازیها بود. اینکه ما هیچ نقشهای غیر ارسال بلند توپ از دفاع به خط حمله و بعد سایش سر مهاجم نوک که به زبان عامه همان سیستم علی اصغری میشود نقشه دیگری نداشتیم و این میتواند چند علت داشته باشد، اول از همه نداشتن روحیه برد، ما در این جام رفته بودیم نبازیم، نرفته بودیم که ببریم، برای همین کیروش نقشه نداشت، دوم اینکه حمله و بازی هجومی مستلزم داشتن یک پلی میکر یا بازیساز است که کیروش تمام گزینههای خودش را خودش سوزاند. چه از بازیکنان داخلی مثل مسلمان و سروش رفیعی و چه از بازیکنان داخل تیم مثل قدوس و شجاعی و حتی دژاگه، سوال عجیب و مهم اینجا مطرح میشود که دلیل دعوت دژاگه، خانزاده، ترابی و قلیزاده که لحظه آخر خط خورد ولی با اردو به روسیه رفت چه بود؟ اگر اعتقاد به بازی این بازیکنان نداشتید و بازی ندادید، پس چرا دعوت شدند، اگر اعتقاد داشتید چرا استفاده نکردید که شاید گره گشای بازی بشوند، پس لزوما مهرههای خودت را سوزاندی، مگر اینکه دلیل غیر فوتبالی داشته باشد که بنظر من حتما دارد و بدترین چیزی که در این چند وقت خیلی مورد بحث در مورد تیم ملی است، لجبازیهای لوس و بچهگانه کیروش سر یک سری تصمیمهای چه درست و چه غلط است، یک عده از آزمون دفاع میکنند و عدهای انتقاد، اما در هر دو صورت هم آزمون هرسه بازی فیکس بود و این دلیلی جز لجبازی بچهگانه و لوس کیروش ندارد، سردار اگر به نظر مربی هم خوب کار کرده باشد، اما نه تمرکز لازم برای نود دقیقه بازی داشت و نه آمادگی بدنی لازم.
مرتضی صحبتهایش را اینطور تمام کرد: من اصلا تیم کیروش را دوست ندارم، چه به لحاظ تاکتیکی و چه به لحاظ بازی و بازیکن، تنها چیزی که میشود به آن دلخوش کرد روحیه مبارزه طلبی تیمی در کل تیم است که واقعا تا به این لحظه از عمرم، چنین روحیهای از هیچکدام از تیمهای ورزشی ایرانی ندیدم. فقط امیدوارم کیروش عوض شود.
اولویت تیم ساختار دفاعی!
سعیده دختری که پرچم ایران را برای حجاب خود به سر بسته بود حاضر شد چند لحظهای وقت خود را در اختیار من قرار دهد. عاشق فوتبال بود و خودش فوتبالیست بود. گفت: به نظر من در زمان آمادهسازی تیم ملی بیشتر فکر و ذهن کیروش روی ساختار دفاعی تیم بوده و در امور تهاجمی آنچنان که باید تمرین نشده، بطوری که مهاجمان تیم با هم هماهنگی لازم را نداشتند. در بازی با اسپانیا و بعد از دریافت گل تیم ما رو به حمله آورد که از حق نگذریم بازی قابل قبولی هم ارائه داد و فکر میکنم کیروش هم این مسئله را درک کرده و در بازی با پرتغال تیم ما هم خوب دفاع کرد و هم خوب حمله. متاسفانه سیاستهای فیفا در انتخاب داور برای بازیهای ایران با گرایش همراه بوده، بطوری که عملکرد هر دو داور بازی ایران با اسپانیا و پرتغال و نوع رفتار آنها با بازیکنان بسیار متفاوت بود. باز هم انتقادات به سردار آزمون برمیگردد و عملکرد او بسیار زیر سوال است که اصلا در حد و اندازههای تیمهای محلی هم نبود، چه بسا بهتر این بود که آقای گل این فصل ایران علی علیپور بجای سردار در ترکیب قرار میگرفت تا زوج خط حمله ما با وجود طارمی و علیپور هماهنگتر و منسجمتر عمل میکردند یا حتی کریم انصاری فرد که فصل بسیار خوبی را در المپیاکوس پشت سر گذاشته بود میتوانست تاثیر بیشتری داشته باشد تا آزمونی که اصلا فصل موفقی را در تیمش سپری نکرده بود.
فیفا نظر ما را نمیپرسد!
مهسا نفر دیگری بود که با اشتیاق از تیم ملی صحبت کرد و گفت: جام جهانی برای ما تمام شد ولی اولین باره که ما برای جام بعدی لحظه شماری میکنیم. تیم ما اثبات کرد که در مقابل قهرمانهای دو تا قاره حرف برای گفتن دارد و زنگ تفریح اسپانیا قهرمان جهان نمیشود. فوتبال نشان داد که میشود فاصلهها را با تمرین، دانش و باور کم کرد. دانش را کیروش به تیم داد، تمرین را بازیکنان و باور را مردم نشان دادند.
در روزهای سخت و اوج نابرابریها، ما گام به گام جلو رفتیم. شاید هر روز تنها به اندازه چند قدم بیشتر تلاش کردیم و امروز بعد از 7سال بودن کیروش این گامها ما را یک سر و گردن بالاتر از جایی که بودیم قرار داده است. اگر چه من منکر تلاش مربیان داخلی و بازیکنان خوبی که از لیگ ما نشات گرفتند نیستم، ولی معتقدم که دانش مربیان خارجی در لیگ و تیم ملی کمک کرد تا ما به روز بمانیم. تا مربیان داخلی هم بیشتر تلاش کنند و رقابت در کسب علم را سرلوحه قراردهند. گپی که ایجاد شده بود نگران کننده بود و تجربه عربستان نشان میداد که پول به تنهایی دردی را دوا نمیکند.
در خصوص بازی پرتغال، معتقدم که ضعف داوری حتی با وجود var و ترسیدن داور از نام رونالدو و تیمش ما را از بردن محروم کرد. اما اینها بخشی از فوتبال است. تساوی ما باید 10 امتیاز میداشت، اما فیفا نظر ما را نمیپرسد!
البته فقط تعریف کردن از تیم ملی و کیروش کمکی به پیشرفت نمیکند. به نظر میرسد خیلی از بازیکنان ما قربانی بیاعتمادی کیروش به لیگ داخلی را خوردند. شاید هم عواملی مثل کم تجربگی یا مسائل فنی در میان باشد ولی جای خالی علیپور بهترین گلزن لیگ به شدت احساس شد.
مصاحبه سرمربی تیم ملی و متهم کردن مربیان داخلی به کم کاری و اختلال در کار تیم نشاندهنده یک جنگ روانی دیگر است که غیر از ناامید کردن بازیکنان لیگ برتر و فرافکنی برای آنالیز و بررسی دقیق تیم ملی نتیجه دیگری ندارد.
مجید آقا
تمام مصاحبهها تمام شد ولی من هنوز در فکر مجیدآقا بودم که در تمام مدت به دور از هر هیاهویی مشغول انجام کارش بود.
انتهای گزارش/حامد دائمی