قرارهای شبانه زندگیام را نابود کرد
همسرم پس از 16 سال زندگی مشترک که من عاشقانه وی را دوست داشتم، زنی را به عقد موقت خود درآورده و معتقد بود که با من به آرامش نمیرسد و از همان ابتدای زندگی عاشقانه مرا نمیخواسته و ازدواج من با او اشتباه بوده است.
زن جوان از یک طرف نمیتوانست رفتارهای شوهرش را تحمل کند و از طرف دیگر نمیخواست زندگیاش به تباهی برسد. درمانده از همه جا خود را به اتاق مشاوره کلانتری رساند تا بتواند راهی برای نجات زندگیاش پیدا کند.
لیلا درباره سرگذشت خود گفت: خواستگارهای زیادی داشتم که چند تای اول را خودم رد کردم و دوتای آخری را پدرم. میگفت اینها به خانواده ما نمیآیند و از این حرفها! دختر سوم و آخر خانواده بودم و دو خواهر بزرگترم، ازدواج کرده بودند. من هم تا دیپلم درس خواندم و بهخاطر برخی مسائل و سنتهای غلط محلهمان، از ادامه تحصیل بازماندم.
20 ساله شده بودم و به نظر پدر و مادرم، برای ازدواجم خیلی دیر شده بود؛ اما چه کنم که 2سالی بود هیچ خواستگاری نداشتم. خودم هم داشت باورم میشد که دارد دیر میشود؛ باوجود این، روزهای خوب و شادی را با برادران کوچکترم در خانه پدری میگذراندم.
تابستان 83 بود که پسری 26ساله، از طریق همسایهها با ما آشنا شد و همراه مادرش به خواستگاریم آمد. با هم غریبه بودیم و خیلی راجع به آنها شناخت نداشتیم؛ اما آخرین گزینه برای من بود و حسی که از مادر، پدر و خانوادهام دریافت میکردم، این اجازه را به من نمیداد که خیلی دقیق فکر کنم و اگر از او خوشم نیامد، خواستگاریاش را رد کنم.
به نوعی همه منتظر جواب مثبت من بودند و خودم هم از ماندن در خانه پدر، راضی نبودم؛ چراکه همه همکلاسیها و همدورهایهایم به خانه بخت رفته بودند. به بهانه آشنایی، چند دقیقهای را با مرد آینده زندگیام صحبت کردم؛ رفتارش سرد و بیروح و معلوم بود که او نیز سردرگم و بیاختیار به خواستگاری من آمده است؛ با اینحال به خودم امید میدادم که با گذشت زمان همه چیز بهتر میشود.
با پاسخ مثبت من و مراسمی کوچک، به عقد هم درآمدیم. یکسالی گذشت؛ ولی شرایط تغییری نکرد و همسرم هر 2ماه یکبار به شهر و خانه ما میآمد؛ آن هم نه مشتاقانه و از روی میل، بلکه از سر تکلیف و با اصرار مادرش!
ماههای نخست سال 84 بود که زیر یک سقف رفتیم. روزهای اول زندگی مشترکمان شیرین بود و خاطرهای خوش برای هر دوی ما ساخت؛ اما پس از مدتی زندگی یکنواخت و نهچندان گرم میگذشت. من همچنان برای جلب توجه بیشتر همسرم، عاشقانه تلاش میکردم. چندینبار و درطول سالهای مختلف، با مشاوران خانواده سخن گفتم و نسخههای آنان را به کار بستم؛ ولی افاقه نکرد. چند صباحی روند زندگی بهتر میشد و سپس باز هم روی روال قبلی میافتاد. این فراز و نشیب، 16سال به طول انجامید و تولد 2فرزندمان هم تغییری اساسی در عشق سردِ بین ما ایجاد نکرد.
با ورود گوشیهوشمند به زندگی و پس از آن تلگرام و اینستاگرام، ویژگیهای فردی و شخصیتی همسرم نیز تغییر شدیدی پیدا کرد و آن مرد متعهد که من تنها بهخاطر همین با او ازدواج کرده بودم، حالا مشتاق فیلمها و تصاویر غیراخلاقی فضای مجازی بود و ساعتها وقتش را پای گوشی میگذراند.
مکالمهای در محیط خانوادگی ما انجام نمیشد و من در این خانه که بی شباهت به خانه ارواح نبود، تمام تلاشم را میکردم که مبادا فرزندانم در فضایی بیمار رشد کنند؛ اما باز هم چندان موفق نبودم.
باوجود 16سال تحمل این زندگی رسمی و سرد، هیچگاه گلایه و شکایتی به خانواده خود و همسرم نکردم و اجازه ندادم کسی از شرایط زندگی ما مطلع شده و دخالت کند. پس از گذشت این سالها، آرامآرام خودم را قانع کردم که ذات همسر من همین است و شاید انسانی درونگراست و نمیتواند محبت درونی و عشقش را بیرون بریزد و از صمیم قلب من و زندگیمان را دوست دارد؛ به هر حال با همین شرایط زندگی را پیش میبردم تا اینکه بعضی رفتارهای همسرم، مرا مشکوک کرد.
ارتباطات شبانه تلگرامیاش خیلی بیشتر شده بود. گاهیاوقات محبتهای بیسابقهای به من و فرزندانم داشت و گاهی هم خیلی سرد و عصبانی رفتار میکرد. روزهای خاص و زمانهای مشخص در هفته و به بهانههای مختلف خانه را ترک میکرد و هیچ توضیحی در این خصوص نمیداد.
فضولیام گل کرد و یک روز صبح که خواب بود، ماشینش را زیر و رو کردم. یافتم آنچه را نباید مییافتم! بله؛ آقا فیلش یاد هندوستان کرده و زنی را به عقد موقت خود درآورده بود. دنیا بر سرم خراب شد و بیاختیار با صدای بلند گریه کردم. همسر خیانتکارم بیدار شد و صیغهنامهاش را که در دستانم بود، دید.
از آن روز به بعد زندگی ما وارد مرحلهای جدید شد و الان که چند ماهی از آن تاریخ میگذرد، فراز و نشیب این زندگی پرماجرا، چندبرابر شده است؛ گاهی دعوا، گاهی قهر و گاهی هم تنفر!
نمیدانم چه کنم؟! اگر زن دوم گرفته بود، با این قضیه کنار میآمدم؛ ولی داستان به اینجا ختم نمیشد و او گفت که با من به آرامش نمیرسد و از همان ابتدای زندگی عاشقانه مرا نمیخواسته و ازدواج من با او اشتباه بوده است. هرچند با او موافقم، ولی همه این سالها او را عاشقانه دوست داشتم و تمام عشقم را نثارش کردم و حالا او با این حرفها انگار کوهی از یخ بر سرم ریخته و جسدی بیروح شدهام.
شروع خیانت در بستر فضای مجازی
محمد شاهچراغ، دانشجوی دکترای جامعهشناسی در این باره معتقد است: خیانت زناشویی یا همان بیوفایی، یکی از چالش برانگیزترین،سختترین و مهمترین اتفاقات منفی است که در روابط بین زن و شوهر در کل زندگی مشترک رخ میدهد؛ بیوفایی میتواند طیفی از رفتارها را دربرگیرد. رفتارهایی که به یک رابطه جنسی نامشروع بیرون از رابطه زناشویی شرعی و قانونی میانجامد یا رفتارهایی که تنها به رابطههای عاطفی بیرون از آن رابطه زناشویی قانونی و شرعی کشیده میشوند.
یکی از راههای شروع خیانت، بستر فضای مجازی است که فرد پیمانشکن در حریم اینترنتی، احساسات صمیمانهای را که معمولاً برای افراد خاص (بهویژه همسر) باید بیان کند، با افراد غریبه در میان میگذارد و با ایجاد رابطهای عاطفی با مخاطب خود، از همسر خود دور میشود.
از زاویهای دیگر، نارضایی در روابط زناشویی، خود عامل مهم و موثری است که میتواند به خیانت منجر شود؛ در میان برخی از زوجین به مرور زمان، یک نوع جدایی عاطفی و روابط کور شکل میگیرد که راحتتر به جدایی عاطفی تن میدهند و برای رسیدن به روابط عاطفی مناسب و ارضای احساسات خویش، ممکن است به روابط نامشروع متوسل شوند. افزون بر این، مقایسه اجتماعی، مهمترین عامل پیدایش احساس نارضایتی از وضع موجود و احساس نیاز در انسانهاست.
بر همین اساس، نظریه وابستگی متقابل مبتنی بر این فرض است، هنگامیکه هر یک از زوجین با موقعیت جدیدی مواجه شده و امکان انتخاب دیگری برایشان فراهم میشود، آیا زندگی زناشویی خود را حفظ میکنند یا به آن خاتمه میدهند؟!
البته ذکر این نکته هم ضروری است، موقعیتها و افراد خطرآفرین بعد از ازدواج، میتوانند زمینه خیانت را فراهم آورند؛ وقتی فردی حریم زندگی شخصی خود را با افراد غریبه به اشتراک میگذارد و حد و مرز زندگی خود را رعایت نمیکند، در کنار تاثیرپذیری از شخص سوم و دل دادن به او، زندگی را از حالت عادی خارج کرده و بهسمت خیانت میکشاند و این خیانت، تا روابط فرا زناشویی تداوم مییابد.
در هر حال برای بهسازی این رابطه زخمخورده، در وهله اول باید عاقلانه تامل کرد و تصمیم گرفت. باید بدانیم که خیانت، فرایندی دفعی و ناگهانی نیست و این موضوع، ریشهای چندین و چندساله دارد که حالا خود را نشان داده؛ لذا برای درمان آن نیز باید زمانی مناسب درنظر گرفت و از تصمیم عجولانه پرهیز کرد.
نوع برخورد با این پدیده در خانواده میتواند متفاوت باشد؛ گاهیاوقات فرد تصمیم میگیرد از همسر خود جدا شود و تمام آسیبها، مشکلات و تهدیدات طلاق را برای خود، همسر و فرزندانش به جان بخرد و گاهی نیز تصمیم میگیرد میدان را خالی نکند و دوباره برای ساختن ستونهای محبت و عشق در خانواده تلاش کند.
حال اگر قرار بر ماندن شد، خیلی صادقانه باید فرد روی خود و طرف مقابل کار کند. استرسها، تنشها و درگیری خود را پایین بیاورد، فضای خانه را آرام نگه دارد و شرایط را برای ترمیم نواقص موجود در روابط عاطفی ایجاد کند.