کسی از ما نپرسید!
از آنجایی که یادش میآید، هربار وسط دعوا مادرش با زجه میگفت: دلت میخواهد با من زندگی کنی یا پدرت؟ و او با خودش فکر میکرد، کدامشان را میتواند بیشتر دوست داشته باشد؟ آنقدر که یکی را برای زندگی کردن انتخاب کند!
اگر پدرش را انتخاب کند، دل مادرش را شکسته و اگر مادرش را انتخاب کند پشت پدر را خالی کرده است. آنقدر به این چیزها فکر میکرد که به طرز وسواسگونهای آرزو میکرد کاش هرگز متولد نشده بود. دلش با این حرف میلرزید اما بچه که نباید دلش بلرزد! باید دلش قرص باشد که خانوادهای دارد. اما چه خانوادهای؟ از هم پاشیده و پر استرس و با چاشنی سرسام آور انواع دعواها. دلش میخواست بذارد و برود اما به کجا؟ با چی؟ با کولهباری از غصهها و تنهایی و بیتوجهی؟
بچههای طلاق فراموش شدگان طلاق هستند. از یاد رفتگانی که باید یکی را انتخاب کنند البته اگر حقش را داشته باشند. به هرحال گریزی نیست جز تن دادن به سرنوشتی که در آن دست نداشتند و احتمالا به نیت ترمیم همین زندگی از هم پاشیده پا به این دنیا گذاشتهاند. در این زمینه گفتوگویی داشتیم با دکتر غلامحسین حقدادی، روانشناس و معاون امور اجتماعی بهزیستی خراسانرضوی.
- آیا آمار دقیقی از بچههای طلاق در مشهد وجود دارد؟
در رابطه با آمار بچه های طلاق برآورد ما این است که در استان ما ، به دلیل اینکه عموما این اتفاق در سالهای اول زندگی پیش میآید، تقریبا به ازای هر 100 طلاق حدود 90 فرزند وجود دارد. تا انتهای سال 96 برآورد میشود حدود 16 هزار طلاق انجام شود که به این ترتیب حدود 90درصد این افراد دارای فرزند هستند و احتمالا با آمار 15 هزارنفری بچههای طلاق مواجه هستیم و این تعداد مربوط به هر سال است و در واقع باید گفت که هرسال این تعداد به جمعیت بچههای طلاق سالهای گذشته افزوده میشود.
میانگین سنی زنانی که زندگی مشترک آنان منجر به طلاق شده حدود 30 سال است و این رقم در مردان حدود سال37 است. زوجی که بعد از مدتی طلاق میگیرند، به این ترتیب نیست که تا آخر عمر ازدواج نکنند، آنها پس از مدتی برای گذران زندگی خود تصمیم به ازدواج میگیرند. بنابراین تعداد کمی از این افراد ترجیح میدهند که تنها زندگی کنند و هرگز ازدواج نکنند. پس زن و مرد پس از طلاق با ازدواج مجدد میتواند عناوین خود را عوض کنند اما بچههای طلاق به هر صورت و تحت تکفل و مراقب هر کدام از والدین، این برچسب را تا آخر عمر به همراه دارند.
- مهمترین چالش موجود در زندگی بچههای طلاق چیست؟
بعد از اینکه زوج تصمیم به طلاق میگیرند، یکی از چالشهایی که ما هماکنون با آن مواجه هستیم این است که والدین تنها به طلاق از همسر فکر کرده و درباره فرزند خودش فکر نکرده است و تکلیف او مشخص نیست. اینکه در این خصوص فکر نکردهاند اولین معضل است و حدود 30 درصد از خانوادههایی که طلاق میگیرند به سرنوشت و آینده فرزندان خود فکر نمیکنند. معضل دوم این است که چون در سنین پایین ازدواج کرده و به هر دلیلی دیگر نمیتوانند به زندگی مشترک ادامه دهند و اتفاقا صاحب فرزند یا فرزندانی شدهاند با این تفسیر که میانگین زندگی مشترک زوجینی که به طلاق میرسند در خراسانرضوی حدود 8 سال و نیم است؛ حدود 55 درصد از بچههایی که از طلاق والدین باقی میمانند، زیر سن مدرسه هستند یعنی حدود 6 سال و کمتر. فقط 10 درصد از بچههای طلاق بالای 18 سال سن دارند و البته با توجه به شرایط کنونی جامعه از این دسته نیز نمیتوان آسوده خاطر بود از این جهت که چون به سن قانونی رسیدهاند پس میتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند و استقلال مالی و استقلال عاطفی ندارند.
- آیا یکی از والدین میتواند به تنهایی نقش پدر و مادر را همزمان ایفا کند؟
قانون خانواده میگوید تا 7 سال، بچه باید توسط مادر نگهداری شود، این موضوع به لحاظ عاطفی مطلوب است. این قانون باعث شده حدود 70 درصد از کودکانی که بین والدین میماند به مادر منتقل شوند، یعنی ما با کودکانی مواجه هستیم که “کمپدر” یا “بیپدر” بزرگ شدهاند. این دو عارضه باعث میشود که رد شدن از خطوط قرمز اجتماعی، نقش قاطع پدر در ایجاد روحیه نه گفتن به خلاف، رعایت قوانین و مقررات، رعایت باید و نبایدها، نقش تربیتی پدر با توجه به این مفاهیم پر رنگتر و به مراتب کلیدیتر است. مادر سمبل مهربانی، گذشت، صمیمیت و عاطفه و پدر سمبل اقتدار در داخل خانواده است؛ وقتی پدر نیست یعنی سمبل اقتداری هم در خانواده نیست و مادر نمیتواند نقش پدر را بازی کند.
این مسئلهای که برخی از زنان میگویند: «من برای فرزندم هم نقش پدر و هم مادر را بازی میکنم» این موضوع در واقعیت وجود نداشته و هیچ مادری نمیتواند نقش پدر را بازی کند و در مقابل هیچ پدری هم نمیتواند مادر فرزندش باشد. نقش پدری و مادری تفیض شدنی و تقلیدی نیست که یکی از والدین بخواهد به جای دیگری ایفای نقش کند.
- کدام گروه از بچههای طلاق دچار مشکلات شدیدتری در زندگی اجتماعی و فردی خود هستند؟
30 درصد از بچههای طلاق، توسط پدر، پدربزرگ و مادربزرگ و اقوام بزرگ میشوند. این دسته دوم مشکلات بیشتری نسبت به بچههایی که با مادرشان زندگی میکنند دارند چرا که جا و مکان ثابتی نداشته و پاسکاری میشوند. تفاوت نسلی برای بچههایی که در خانه پدربزرگهایشان بزرگ میشوند، بیشتر به چشم میخورد چون کسانی که به جای والدین بچه، از او مراقبت میکنند دارای تفاوت سنی بسیار زیادی با او هستند.
- چه مشکلاتی از سوی خانواده بعد از طلاق به این بچهها تحمیل میشود؟
معمولا مادرانی که سرپرست خانوار هستند و از همسر خود جدا شدهاند، تمکن مالی مطلوبی ندارند و تحت فشارهای اقتصادی هستند. حتی در بیشتر موارد درآمد زن، حدود نصف درآمد مرد است و در کشور ما نیروی کار خانم، ارزانتر از نیروی کار مرد است. اشتغالات زنان نسبت به آقایان سطحیتر بوده و عدهای هم به دلیل عدم تحصیلات مجبور به انجام کارهای ساده میشوند که عمدتا درآمد ناچیزی هم دارد. از سوی دیگر زنان بیشتر در معرض آسیبهای ناشی از کار و از سوی کارفرما هستند و این مشکلات او را دچار استرس، تنش و تعارضات میکند که البته بر روی مسائل تربیتی فرزندان او هم تاثیر میگذارد.
از سوی دیگر اگر مادر قدرت مالی برای تهیه خانه نداشته باشد، مجبور است به همراه فرزندش در خانه والدینش زندگی کند، این موضوع هم باعث میشود زن، احساس سربار بودن و عذاب وجدان داشته باشد و دچار مشکلات روحی و روانی و حتی افسردگی میشود که باز هم این مسائل تاثیر مستقیم بر فرزند او دارد.
یکی از مهمترین مسائل مادران مجرد این است که بچههای آنان مانع اشتغال و ازدواج خوب هستند. یعنی مادر میخواهد شغل مناسب با درآمد خوبی داشته باشد که ملزم آن است شب کاری کند، انجام ماموریت و اضافه کار است که با وجود بچه امکان پیشرفت شغلی برای او وجود ندارد. همچنین مجبور است با کسی ازدواج کند که بچههای او را قبول کند و با این موضوع کنار بیاید که اتفاقا این موضوع هم مشکلات پیچیده خودش را دارد.
این مسئله از سمتی زندگی بچههای طلاق را خراب میکند و از سوی دیگر تاثیر سوء بر زندگی والدین آنها دارد. این بچه در زندگی اجتماعی خود دچار مشکلات و تعارضات گوناگونی هستند و بسیاری از این بچهها ترجیح میدهند که این موضوع را از دوستان و همکلاسیهای خود پنهان کند و این نقش بازی کردن در بلند مدت مخرب است. بچههای طلاق عموما شرایط تربیتی مناسبی ندارند و دچار مشکلات شخصیتی میشوند، و تربیت تک والدی نارسا است.
- وضعیت بچههای طلاق در سایر کشورها به چه صورت است؟
در بسیاری از کشورها، والدینی که تصمیم به طلاق میگیرند باید دورههای خاصی را بگذارند و گواهی کسب کنند. متاسفانه در کشور ما فقط مشاوره طلاق وجود دارد و کسی به فکر بچههای طلاق و تربیت آنان نیستند. پدر و مادری که طلاق میگیرند، هر کدام به دلیل اختلافات شخصی با همسر، جلوی فرزندان خود از واژه و القاب ناشایست استفاده میکنند و سعی میکنند طرف مقابل را تحقیر کنند و متاسفانه این عمل نتیجه مطلوبی بر فرزندان ندارد. در دورههای مشاوره برای تربیت بچهها بعد از طلاق، تمام رفتارهایی که باید در پرورش کودک مورد توجه والدین قرار بگیرد، آموزش داده میشود. البته ما در نظر داریم در سال 97 دورههای آموزشی برای مشاوران برگزار کنیم که شرایط و بستر مناسب برای اجرای دورههای “مهارت پرورش کودکان طلاق” آماده شود و در فاز بعد والدین متقاضی طلاق را در این دورهها آموزش دهیم.
در پایان تحقیقات نشان میدهد که بچهها در تصمیمگیریهای طلاق به کلی فراموش شده یا حتی کنار گذاشته شدهاند و آنان تنها ترکش خوردگانِ جنگ والدین خود هستند که تا آخر عمر ترکشهای این جنگ را بدون اینکه تقصیری داشته باشند با خودشان حمل میکنند. پدر و مادر به فکرشان نیستند و در جامعه برچسب “بچه طلاق” بر پیشانی آنان حک شده. در مدرسه معلم و اولیای مدرسه آموزشهای لازم برای برخورد و رفتار صحیح با این بچهها را ندیدهاند. برخی از معلمها به اتفاق نظر میگویند: «این بچهها به مدرسه میآیند که فضای متشنج و غمبار خانه را برای چند ساعت هم که شده ترک کنند و البته بی آنکه محتوای درسها، دردی از دردهای آنان درمان کند. چیز زیادی از درسها نمیفهمند و در دنیای غمهای خودشان غرق میشوند».
پدر و مادر آنها را رها کرده و گاهی با مادربزرگ و پدر بزرگ و حتی اقوام زندگی را میگذارند. تنهایی، سرخوردگی و مشکلاتشان تمامی ندارد و در این شهر کسی به فکر آنها نیست. از خانواده گرفته تا آموزش و پرورش، آنها درماندگان و بازماندگانِ ناسازگاریهای والدین خود و جامعه نامهربان و بیتدبیر هستند.
گفتگویی از نیلوفر اقبال