کتاب خواندن در فرهنگ ما ایرانیها نیست
سارا سرخوشی، نویسنده و مولف کتاب، متولد فروردین ماه 1374 بجنورد است. او از کودکی به نویسندگی علاقه وافری داشت و از 10 سالگی فعالیت نویسندگی خود را آغاز کرد. تا کنون بیش از 10 کتاب تالیف و به چاپهای متعدد رسانده است. از جمله اثر اخیر و موفق او به نام مجموعه داستان کوتاه «یک فنجان حقیقت تلخ» است که در 29 شهریور ماه در مشهد رونمایی شد و پس یک هفته به چاپ دوم رسید. دانش آموخته رشته مهندسی پزشکی دانشگاه آزاد است و در مشهد موسسه فرهنگی هنری به اسم «نبشت افرا» تاسیس کرده و به تدریس داستان و ادبیات داستانی ، فیلم نامه، نمایشنامه و فن بیان میپردازد. جوایزی در مسابقات داستان نویسی از آن خود کرده است. سیاه و سفید، سایه تنهایی، تلخون، خرچنگهای ساحل، در پس فکرها، سرخوشیهای احمقانه، در امتداد یک رویا، برای سامان، آوای سکوت، ققنوس، یک فنجان حقیقت تلخ، آموزش صفر تا صد نویسندگی «نبشت» از جمله کارهای او هستند. حرفهایی برای شنیدن و تعمق کردن نسل جوان و زنان هم نسل خودش دارد که شنیدنی است.
- به نظر میرسد یکی از مشکلات دامنگیر داستاننویسی کنونی ایران، محدودیت موضوعی است. چگونه است که باوجود تاریخی کهن و پرفراز و نشیب، تنوع فرهنگی و اقلیمی و… این کاستی پیش میآید؟
ما نمیتوانیم از ادبیات داستانی معاصر خود انتظار داشته باشیم که لزوما موضوعاتش بهطور مستقیم از سنت، اسطورهها و ادبیات کهن گرفته شده باشد. ادبیات معاصر هر کشوری درباره مسائل معاصر و روز آن فرهنگ و جامعه است اما در عین حال آن مسائل روز باید بتواند در ارتباط با متون کهن بازنمایی داشته باشد. بر این باورم که ادبیات داستانی معاصر ایران در سه دهه اخیر از لحاظ موضوعیابی دچار مشکل نیست. این ادبیات بهویژه در دهه اخیر به مسائل روز و در واقع فرهنگ روزمره جامعه امروز ایران میپردازد و در مواردی هم میکوشد این را با ادبیات گذشته ایران پیوند بزند. اما اینکه در این راه کاملا موفق بوده یا نه، بحث دیگری است، چراکه با حرکت تازهای روبهروییم. ما پیشینه چندان طولانی در این زمینه نداریم. عمر ادبیات مدرن ما بیش از 60سال نیست و نباید توقع داشت پیوند میان مسائل امروز ایران و زندگی ایرانی امروز را با ادبیات کهن، بهطور کامل، رشدیافته و پخته برقرار سازد. درمجموع، من ادبیات داستانی معاصر ایران را بیش از شما مثبت ارزیابی میکنم. شاید مقصودم را بتوانم با مثالی بهتر بیان کنم؛ در بسیاری از داستانهایی که این روزها منتشر میشود، خواننده تنها با یکسری فضاهای آپارتمانی و شهری و موضوعاتی چون روزمرگی مواجه است. گویی نویسنده تجربه دیگری در زندگی نداشتهاست. ببینید، اصولا توجه به زندگی روزمره، فضاهای زندگی طبقه متوسط و زندگی آپارتمانی، بخش مهمی از تجربه ایرانی امروز است. ما از فضاهای روستایی (پاستورال) و طبیعت به معنای خیلی نوستالژیک آن دور شدهایم. بخش عمده ایرانیان امروز با این تجربه جدید روبهرو هستند و برداشت من این است که اتفاقا ادبیات باید چنین کاری بکند. از آن مهمتر اینکه نویسندهها باید با تجربیات شخصی خود بنویسند. امروز در ایران، داستاننویسی بیشتر در میان طبقه متوسط شهری اتفاق میافتد و نمیشود انتظاری فرای این داشت.البته نویسندههایی هم هستندکه کوشیدهاند این فضاهای زندگی شهری را بهگونهای با اسطورهها پیوند بزنند.
- جایگاه ادبیات داستانی معاصر ایران را در سطح دنیا چگونه میبینید؟
معتقدم ادبیات داستانی معاصر ایران، مانند سینمای ما، توان مطرح شدن در جهان را دارد، اما هیچگونه تلاشی برای معرفی آن صورت نگرفته است. اگر این ادبیات مانند سینمای ایران شناسانده میشد، میتوانست تاثیر زیادی بر ادبیات کشورهای گوناگون جهان بگذارد. نمیخواهم بگویم ادبیات داستانی ما در فرمی ایدهآل قرار دارد ولی در عین حال در سالهای اخیر داستانها و رمانهای کوتاهی میخوانم که به نظر من اگر به زبانهای دیگر ترجمه شود، در کشورهای دیگر مورد ستایش قرار خواهد گرفت. موضوعات، فرم این آثار و نیز شرایط فرهنگی موجود در ایران، ادبیات ما را در جهان منحصربهفرد میکند. چنین ویژگیهایی میتواند به جهانی شدن ادبیات داستانی ما بینجامد. نه به این معنی که با شکل ایدهآلی در ادبیات معاصر خود مواجهیم بلکه منظور این است که ادبیات جهان به آن روی خوش نشان خواهد داد و در واقع ادبیات ما وارد بدهبستانی گفتمانی میشود. هماکنون ما ترجمه ادبیات جهان را در ایران داریم ولی از ترجمه ادبیات خود برای جهانیان کاملا غافل ماندهایم.
- به عنوان یک نویسنده، فکر میکنید مشکل کتابخوانی در جامعه ما چگونه حل میشود؟
وضعیت خیلی اسفبارتر از این است که من الان بگویم مشکل چطوری حل میشود. روز به روز هم دارد بدتر میشود متاسفانه. من این را چند جای دیگر هم گفتهام. واقعیت این است کتاب خواندن جزء فرهنگ ما ایرانیها نیست. شعر و نمایش و مثلا نگارگری هست. اما ادبیات، نیست. شما به تاریخ ادبیاتِ این سرزمین که نگاه کنید و بعد آن را با تاریخ ادبیات دنیا تطبیق بدهید، متوجه میشوید عرض بنده را که وقتی اولین آثار ادبی در ایران نوشته و منتشر شد، جهان چه مسیری را طی کرده بود. پس ما در ابتدا باید به فکر تقویت یک فرهنگِ ضعیف باشیم تا بعد ببینیم چطور میتوانیم آن را گسترش بدهیم. متاسفانه رسانههای ما هم به شدت ایدئولوژیک با مسئله کتاب برخورد میکنند. با کتاب مثل یک امکان تبلیغ عقیده و تفکر برخورد میشود. همین است که میبینیم تعداد محدودی کتاب که محتوایِ مورد پسند یک جریان فکری خاص است مدام دارد تبلیغ میشود. انتظاری بیش از این نمیشود داشت. اگر هم بخواهیم ببینیم از کجا باید شروع کنیم، به نظرم مدرسهها. از مدرسهها و از کودکان میشود شروع کرد و بعد به انتظار نتیجه نشست. به شرطی که بتوانیم و موفق بشویم ایدئولوژیِ حاکم را که فقط یک رویهی نازکِ شکننده است و دیگر هیچ چیزی جز این نیست، پس بزنیم و درست و علمی و فکر شده روی بچهها کار کنیم. آنوقت میتوانیم امیدوار باشیم نسلی هنردوست، کتابخوان و عمیقتر پرورش خواهد یافت که مادران و پدرانِ نسلِ بعدی خواهند بود.
- جایگاه داستان نویسی زنان در کشور چگونه میبینید؟
زنان نویسنده ما خیلی قبلتر از این قلههای ادبیات داستانی را به ویژه در حوزه رمان فتح کردهاند و امروز دیگر چنین استنتاجی به معنای نادیده گرفتن آنچه تا امروز اتفاق افتاده است، نیست. درصد بالایی از تولیدات ادبی ما مربوط به زنان است. صدای زنان در ادبیات کمی رساتر از مردان به گوش میرسد. گو اینکه تریبونها و رسانهها بیشتر در اختیار مردان است.
- شما کلاسهای داستان نویسی را هم دایر کرده اید. آیا این کلاسها تا کنون برای علاقهمندان موفق بودهاند یا خیر؟
حداقل کارکرد این کلاسها این است که شرکت کنندهها، داستان خوانهای خوبی میشوند. اگر کسی لذت داستان خوانی را بچشد ممکن است بعدها به طور جدی به نوشتن هم فکر کند و حتی نویسنده خوبی شود. داستان ما را با سرعت به این طرف میبرد که به صورت عمیق بیاندیشیم. من نوشتن را یک کار فردی میدانم تا اجتماعی هر چند که یک اثر ادبی ممکن است داستانهای اجتماعی مختلفی هم داشته باشد.با این حال نوشتن واقعا میتواند شما را در یک موقعیت تازه قرار دهد و همراه شود.
- چرا نسل جوان میخواهد یک شبه نویسنده شود؟
در میان جوانان جویای نام، هستند کسانی که عالم ادبیات را بر میگزینند چراکه به گفته برخی از نویسندگان، در میان همه هنرها، نویسنده شدن، آسانترین و ارزانترین است. ابزار نوشتن، کاغذ است و قلم که همه در اختیار دارند و باز هم به باور همین نویسندگان، هرکس که تسلطی به زبان فارسی داشته باشد، دستکم یک داستان خوب میتواند بنویسد اما نوشتن یک داستان خوب با نویسنده شدن تفاوتی عظیم دارد و کاری بسیار سخت است. هرچند برخی نویسندگان با نوشتن یک داستان، یک شبه ره صد ساله پیمودهاند و شاید هم اثرشان، عنوان پر فروشترین داستان را هم از آن خود کرده باشد و در محافل هنری و ادبی هم مورد توجه قرار گرفته باشد و نشریات و جراید درباره آن نوشته باشند اما هیچ یک از اینها ضمانتی نیست تا آن ستاره همیشه پرفروغ بماند.
- آینده ادبیات داستانی ما و نویسندگان فعال در کشورمان روشن است؟ برای ارتقاء و شکوفایی ادبیات داستانی، چه عوامل و راهکارهایی به ذهن شما میآید؟
در سال گذشته داستان ها و مجموعههایی بسیار خوبی خواندم و لذت بردم. به نظرم اتفاق رو به جلوست و از نالیدن که در گذشته این بود و آن بود خوشم نمیآید. جایگاه هر اثر را مخاطب تعیین میکند. بسیار باهوش است. به نظرم همین که مخاطب را دست کم نگیریم کار بهتر میشود. داستان بی اندیشه که نویسنده از ابتدا تا انتها معلوم نیست حرف حسابش چیست، آفت است. باید جسارت صریح نوشتن را داشت. حتی اگر هم مخالفانی باشند و تاییدمان نکنند.
گفتگویی از سعید بابایی