قهرمان ملی گرفتار کلیشهها!
انتظاری که بر آورده نشد
جدیدترین ساخته ابراهیم حاتمیکیا همچون فیلم پیشینش«بادیگارد» نتوانست نظر دوستداران سینمای او و منتقدانش را بر آورده سازد و متاسفانه در جشنواره امسال هم در حد و اندازه نامش حضور نیافت و پاسخگوی انتظار سینما دوستان و دوستداران سینمایش برای نمایش فیلمی تاثیرگذار و تحسین برانگیز به لحاظ ارزشهای ساختاری و روایی نبود.
فیلمی سخت، پر هزینه و فراتر از استاندارهای سینمای ایران
«به وقت شام» همچون «چ» و به مراتب بیش از آن فیلمی بیگ پروداکشن و به لحاظ تولید اثری سخت و پر هزینه و زمان بر است و جزو تولیدات فاخر سینمای مقاومت و فراتر از استانداردهای رایج سینمای ایران به شمار میآید. بیتردید ساخت دکورهای چشمگیر و عظیم مکانهای باستانی سوریه و همچنین حضور پر رنگ بازیگران عرب و خارجی که هدایت و کنترل و بازی گرفتن از آنها در داخل دکور محدود و بسته محیط هواپیما به هیچ وجه کار راحتی نیست و دشواریهای خاص خود را به همراه دارد.
از طرفی چیدمان و چینش میزانسن و ارایه آن به این تعداد بازیگر در صحنههای درگیری داخل هواپیما در «به وقت شام» آن هم در شرایطی که دکور اغلب ثابت نیست و برای القای حس پرواز مدام تکانهای بسیار شدید دارد کاری نیست که بشود به سادگی از کنار آن گذشت.
دکوپاژ خوب و قابها و فیلمبرداری حرفهای و به ویژه جلوههای ویژه فیلم آن هم با توجه به بضاعت سینمای ایران نمره قبولی میگیرد، صداگذاری تحسین بر انگیز، نماهای هلی شات، سکانس تیک آف، آغازین، صدا برداری و طراحی صحنه و دهها نکته دیگر گواه این است که «به وقت شام» فیلمیست که گروهی حرفهای و کار بلد عرصه سینمای ایران برای به سرانجام رساندن آن کم نگذاشته و کم خرجی نکرده و بیتردید برای نمایش استعدادهایشان نهایت تلاش را کردهاند.
وقتی امتیازات فدای فیلم نامه میشود
با وجود امتیازات تکنیکی به ویژه در زمینه جلوه های ویژه در «به وقت شام» پرسش اصلی این است چطور میشود فیلمی سخت به لحاط تولید با این گروه حرفهای از فیلمبردار و صدابردار گرفته تا تدوینگر و طراح صحنه و دکورحرفهای و به ویژه کارگردانی و اجرای حاتمیکیا، به اثری گاه خسته کننده بدل میشود که برای مخاطبش همدلی برانگیز نیست و در بخشهایی باعث خنده وی هم میشود؟ یا چرا نتیجه و پیامد این همه انرژی و توانمندی این تعداد آدم حرفهای سینما در جلو و پشت دوربین «به وقت شام»، یکی از ضعیفترین فیلمهای کارنامه حاتمی کیا را در کارنامهاش به ثبت میرساند؟
شاید پاسخ به این پرسشها چندان دشوار نباشد. چون علت چیزی نیست جز فیلمنامهای ضعیف!
سینمایی که جهانی نیست
حاتمیکیا نیز همچون بسیاری از کارگردانان سینمای ایران کارنامهای پر فراز و نشیب دارد. بیشک نمیتوان از فیلمهای خوبش همچون «آژانس شیشهای»، «از کرخه تا راین»، «روبان قرمز» و… چشم پوشید. فیلمهایی که جزو آثار ماندگار سینمای دفاع مقدس هستند و به عنوان آثار خاطره ساز سینمای حاتمیکیا در ذهن دوستداران سینما و منتقدان حک شدهاند. همان طور که فیلم هایی چون «دعوت»،«چ»و «بادیگارد» در حد و قواره نام و اعتبار حاتمی کیا نیستند، ولی با توجه به فراز و نشیبهای کارنامه حاتمیکیا باید پذیرفت وی با وجود حرفهای بودنش هیچگاه نخواسته یا نتوانسته است به زبانی جهانی و بینالمللی فیلم بسازد. آن هم وقتی پشت دوربین فیلمی چون «به وقت شام» میرود و میخواهد روایتگر فیلمی با موضوع جنگ سوریه باشد. جنگی که بیشک سبب شده است برخی کشورها انگشت اتهام را به سمت ایران نشانه بگیرند.
وقتی پای منطق میلنگد
فیلم «به وقت شام» همچون بسیاری از تولیدات سینمای ایران با بودجه دولتی و با هزینه بیتالمال جلوی دوربین رفته و ساخته شده است. به همین دلیل است که منطق، عقلانیت و منافع ملی حکم میکند فیلم با توجه به مضمونش به زبان بینالمللی ساخته شود. چون چندان منطقی نمینماید فیلم «به وقت شام» با این همه هزینه مالی و انسانی تنها برای مصرف داخلی و قرار گرفتن در جدول تولیدات سینمای ایران و قرار گرفتن در بایگانی سینما ساخته شود. قرار نیست حاتمی کیا تنها برای ما واگویه کنید که در «به وقت شام» در سوریه در پی فرستادن بستههای غذا با هواپیما هستیم یا فقط به این سرزمین میرویم و هزاران تهدید و انگ و بر چسب میخوریم و جانمان را به خطر میاندازیم که صرفا زنان و کودکان سوری را از شر داعش نجات دهیم. بیگمان در این شرایط قرار است با رسانه سینما و هزینههای دولتی و بیت المال به جهانیان نشان دهیم که خلبانهای جان بر کف ایرانی در سوریه در پی چه هدف مقدسی هستند. اینجا ست که فارغ از تمام حواشی و جنجالهای رسانهای پای تعهد و وظیفه به میان میآید.
برای رسیدن به اهدافمان که بازتابی جهانی هم دارد باید به گونهای فیلم بسازیم که مردم جهان حرفمان را بشنوند و آنها را بپذیرد یا دست کم به عنوان تلنگری به آن فکر کنند.
بیتوجهی به مرزهای جغرافیایی
تجربه نشان داده است ساخت فیلم به زبان جهانی و بینالمللی به این معنا نیست که بازیگران با ملغمهای از زبان فارسی، انگلیسی و عربی سخن بگویند. فیلم ساختن به زبان جهانی یعنی داستان را به گونهای روایت کنیم که هر مخاطبی بدون توجه به جغرافیایی که در آن زندگی میکند و بدون در نظر گرفتن گرایشهای سیاسی و مذهبی با فیلم همراه شده و با آن احساس همذات پنداری کند. یادمان باشد فیلمی چون «به وقت شام» با توجه به مضمونش قرار نیست فقط احساسات و عواطف و منطق شیعیان ایرانی را تحت تاثیر قرار دهد بلکه باید مهمترین پیامدش همدلی جهانیان برای مبارزه با داعش در سوریه باشد.
جای خالی سکانسهای ماندگار
حاتمی کیا در «به وقت شام» اگر چه در مقایسه با برخی فیلم هایش حتی «بادیگارد» (که سکانس پایانی آن یکی از سکانسهای ماندگار فیلم و سینمای اوست) چندان سکانسهای غافلگیر کننده و ماندگار برای مخاطبش نمیسازد ولی برخی سکانسها قابل تاملاند. به عنوان مثال سکانسی که داعشیها به روشی خشن نماز میخوانند و در همان زمان خلبان ایرانی در سکوت و آرامش در کابین خلبان در آرامشی دلنشین نمازش را میخواند هر مخاطبی را تحت تاثیر قرار میدهد. یا در برخی سکانسها که هر فرد با هر ملیتی را متوجه عمق فاجعه سوریه میکند. به عنوان نمونه سکانسی که بستههای غذا با چتر از هواپیمای ایرانی به بیرون ریخته میشود و زنان و کودکان با کیسه و ظرف برای جمع کردن آن ها هجوم میآورند تا از هم پیشی گیرند. اگر چه این صحنهها به شدت یادآور فیلم «سفر به قندهار» محسن مخملباف است. آن جا که افراد در افغانستان با عصا و بدون پا دسته جمعی هجوم میآورند تا پاهای مصنوعی را که با چتر از هواپیما برایشان فرستاده و به سوی زمین پرتاب میشود را بردارند.
آدمهای کاریکاتوری
بازیگران نقش داعشی در فیلم «به وقت شام» بیشتر تیپ هستند و شخصیت پردازی نشدهاند آدمهایی به شدت کاریکاتورگونه، باور ناپذیر و، ابله هستند. شاید در میان این همه کاریکاتور فقط بازیگر نقش شیخ توانسته است تصویری قانع کننده از خود به مخاطب ارائه کند. بیگمان زمانی که از میان آن همه زن در هواپیما، زنی با آرایش بیش از حد به گروگانهای داعش ناسزا میگوید مخاطب عام هم متوجه میشود این زن با این نحوه آرایش وسط جنگ و مصیبت باید یکی ازشخصیتهای منفی و بد من فیلم «به وقت شام» باشد!
بازی بابک حمیدیان و هادی حجازیفر از دیگر بازیگران باورپذیرتر است اما مشکل اینجاست که بار دیگر سینمای ما به جای ارائه تصویر یک قهرمان ملی، در کلیشه رزمنده فداکار مظلوم گرفتار میشود. شخصیتهای اصلی «به وقت شام» مثل بیشتر فیلمهای سینمای جنگ نمیتوانند قهرمانهای بیهمتا باشند. وطبق کلیشههای مرسوم و رایج، فداکار و از خود گذشته هستند و مظلومانه راهی مسیر شهادت میشوند.
در «به وقت شام» فیلم نامه جدی گرفته نشده است. مطمئنا با توجه به سابقه و روابط کارگردان و تهیه کنندگان فیلم
اگر کارگردان زمان بیشتری برای تحقیق و نگارش فیلم نامهاش داشت، میتوانست نگاه عمیقتری به حضور رزمندگان ضد داعش در سوریه داشته باشد.
شاید «به وقت شام» با تیم حرفهایاش بتواند نمونه خوبی باشد برای اثبات این موضوع که وقتش رسیده کارگردانهای کاربلد سینمای ایران از ذهنیت فیلمساز مولف خارج شوند و برای ساخت فیلمهایشان از تجربه فیلم نامه نویسان حرفهای بهره گیرند.
ما برای رسیدن به اهدافمان که بازتابی جهانی هم دارد بایدبه گونهای فیلم بسازیم که مردم جهان حرفمان را بشنوند و آنها را بپذیرد یا دست کم به عنوان تلنگری به آن فکر کنند.
بیتوجهی به مرزهای جغرافیایی
تجربه نشان داده است ساخت فیلم به زبان جهانی و بینالمللی به این معنا نیست که بازیگران با ملغمهای از زبان فارسی، انگلیسی و عربی سخن بگویند. فیلم ساختن به زبان جهانی یعنی داستان را به گونهای روایت کنیم که هر مخاطبی بدون توجه به جغرافیایی که در آن زندگی میکند و بدون در نظر گرفتن گرایشهای سیاسی و مذهبی با فیلم همراه شده و با آن احساس همذات پنداری کند. یادمان باشد فیلمی چون «به وقت شام» با توجه به مضمونش قرار نیست فقط احساسات و عواطف و متطق شیعیان ایرانی را تحت تاثیرقرار دهد بلکه باید مهمترین پیامدش همدلی جهانیان برای مبارزه با داعش در سوریه باشد.
پرسشهای بیپاسخ
حاتمیکیا در به «به وقت شام» به سبب سفارشی بودن فیلم دغدغه مخاطب و گیشه را ندارد و به سبب فیلم نامه ضعیف تلاش دارد به مدد جلوههای ویژه کم و کاستیها و ضعفهای فیلمش را بپوشاند. وی در «به وقت شام» نیز در نوسان زندگی و آرمانخواهی در دشتهای سوریه معلق است و پرسشهایش بیپاسخ میماند. «به وقتِ شام» به عنوان یک اثر ضعیف در کارنامه حاتمیکیا هیچ شک و تردیدی را به تار و پود وجودی شخصیتهایش رسوخ نمیدهد.کارگردان بدون توجه به شخصیتپردازی آدمهای داستان پر لکنتش بیشتر به صحنههای اکشن با جلوههای ویژۀ پرداخته است.
فیلمی تکنیک زده که کمتر نشانی از سوریۀ و مردم بحرانزده این کشور دارد. بیشک حاتمیکیا در جدیدترین فیلمش به دور از دغدغههای پیشین و تاکید و توجه بیش از حد به تکنیک و عدم توجه به روایت داستان مخاطبش را جدی نگرفته است. بیشک مخاطب و منتقدی هم که پیگیر فیلمهای اوست فیلم جدیدش را جدی نمیگیرند و با بیرون آمدن از سالن نمایش «به وقت شام» برایش تمام میشود و جای هیچ درنگ و تاملی برای مخاطب باقی نمیگذارد و این برای یک کارگردان حرفهای همچون حاتمیکیا حکم پسرفتی را دارد که جبرانش به گذر زمان و تغییر نگرش مخاطب به سینمایش بستگی دارد.
نقدی از احمد صبریان