هنر شهری یا هنر عمومی؟
یادداشتی با عنوان «هنر شهری یا هنر عمومی؟» پیش از این در همین ستون درج شد که در آن یادداشت مقدمهای به وضعیت هنر شهری مشهد بود و همچنین تاثیرات کمی و کیفی مترتب بر آن به خصوص تاثیر مدیران شهری و هنرمندان این حوزه و در نهایت مخاطبین مورد بررسی قرار گرفت.
پیشینه حضور هنر به شکل جدید در شهر مشهد حدود هفتاد سال قدمت دارد، وقتی آلمانیها اولین مجسمه شهری خود در میدان مجسمه ساختند و چند سال بعد نصبکردند و رفته رفته در دهه بیست و مجسمه فردوسی اسماعیل ارژنگ نصب شد و دهه سی نیز پیکره سنگی فردوسی ساخته شده بدست استاد چیره دست ابولحسنخان صدیقی و بعد هم از مبارزه مرد و تمساح محمد تقی زحمتی نیز با دو شیرهای ورودی در ورودی پارک کوهسنگی بر پایه نشست و در دهه چهل هم مجسمه سترگ نادر توسط استاد ابولحسن خان ساخته شد و در ابتدای دهه پنجاه، با نصب سردیسهای برنزی زیادی در پارک ملت و در نهایت دو اثر بسیار زیبای انتزاعی در فلکه پارک(سابق) و ایستگاه راه آهن شهر مشهد در زمره اولین شهرهایی بود که در آن هنر توانست بخوبی هم نشینی شهر شود.
این در حالی بود که بخاطر بعد مسافت از پایتخت و رویدادهای هنری، میتوان اذعان داشت که قدمهای درستی در این مسیر برداشته شد. تا اواخر دهه هشتاد اتفاقات جدیای رقم نخورد تا نیمه دوم دهه نود که رخداد استقبال از بهار آغاز شد و ما شاهد سیلی از آثار با عنوان هنر شهری در مشهد شدیم. اکنون پس از یک دهه از برگزاری هر ساله این رویداد و نصب المانها و حجم و مجسمهها در شهر مشهد و در نهایت سایر شهرهای کشور، این سئوال مطرح است که آیا هر اثری که در شهر نصب می شود، هنر شهری است!؟ و میتواند خود را هنر عمومی یا شهری معرفی کند!؟
پاسخ به این سئوال بخاطر نو بودن این رشته که اتفاقا جای آن در دانشگاه خالی است نیاز به تعریفی صحیح و علمی دارد تا افق دورتری را در حوزه هنر عمومی و هنر شهری در سالهای آتی ایجاد کند. نبود تعریف درست از این رشته که امروزه شامل مجموعهای از رشتههای مختلف هنری در سطح یک شهر تعریف میشود باعث شد که این هنر در یک دهه گذشته فراز و نشیبهای زیادی را از سر بگذراند. بنابراین، شاید وقت آن رسیده باشد که به تعریف این هنر بپردازیم. این شیوه هنری در ایران با دو لغت هنر عمومی و هنر شهری بیشتر متداول شده که Public Art با ترجمه سریعی به هنر عمومی ترجمه شد و به هر اثری که در فضای عمومی (مالکیت عمومی) برداشت شد اما جالب است بدانیم که این واژه از دنیای سیاست وارد دنیای هنر شد.
سال ۱۹۷۰ پابلیک آرت رسما وارد دنیای هنر شد، یعنی حدود دهه پنجاه خورشیدی، که دلیل آن تقابل با هنر دولتی در روسیه و آلمان نازی بود، چرا که در آن کشورها هنر بصورت ابزار در اختیار دولتهایی مانند شوروی و نازیسم قرار داشت، بنابراین جوامع غربی به خصوص انگلستان با بنا و ساختاری که در آن نهادهای ملی انگلستان از هنر بشکل آزادانه دفاع کردند، پابلیک آرت با مفهوم هنر دموکراتیک یا مردم سالار مصطلح شد، که مدیریت هنرها در برآیند حاکمیت و سازمانها برای حمایت تولید هنرمندان را شامل میشد، رفته رفته پابلیک از مرز سیاست به قلمروی هنر راه پیدا کرد و پس از نیم قرن این واژه مفاهیم دیگری نیز بخود گرفت. اما این واژه در ایران امروزه به آثاری که در فضای عمومی نصب میشوند مرسوم شده، شاید دلیلاش برگردان و ترجمه سریع آن بود که باشد، گر چه واژه عمومی شاید بخاطر استفاده «عمومی» در پسوند برخی مکانها مثل سرویسهای عمومی و حمامها …به نوعی در هنر موجب تنزل معنا نیز محسوب شود، بماند که ما مثلاً تابلوی نقاشی عمومی یا مجسمه عمومی هم نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم بماند که این معانی در تعارض با ریشه و مفهوم واقعی «هنر دموکراسی» یا « هنر مردم سالاری» است، بنابراین ایرادی نیست برای آثاری که در شهر کار میشود از واژه «هنر شهری» استفاده کنیم کما این که urben art در برگردان آن دامنه محدودی از هنرها را تشکیل میدهد اما از لحاظ محتوایی نزدیکترین تعبیر را برای ما داشته باشد.
طبعا توجه معنایی و بنیادین به هر شیوه و استایل هنری بنای فکری محکمی را برای خلق اثر خواهد بود.
یادداشتی از صالح موسویان