«دیالتیک برای قرن جدید»
دیالکتیک بهعنوان شیوهای از تفکر و مجموعهای از مقولات مرتبط تعریف میشود که تغییرات واقعی و فعل و انفعالات جاری در جهان یا بخشی از آن را بیکموکاست و به صورتی دقیق جذب و از آنِ خود میکند. دیالکتیک تا جاییکه چنین ویژگیهایی داشته باشد، در حکم توضیح جهان و ازجمله جامعه نیز هست. اما با وجود سادهسازی و تلخیص بسیار، نباید درباره این مفهوم منتظر اجماع بود. درعینحال، در نظر متفکران دیالکتیکی، دیالکتیک روشی عرضه میکند برای عرضهیافتهها به دیگرانی که دیالکتیکی فکر نمیکنند.
«دیالتیک برای قرن جدید» گزیده مقالاتی است درباره دیالکتیک از فیلسوفان و نظریهپردازانی چون فردریک جیمسون، کارل کوسیک، دیوید هاروی، جان بلامی فاستر، ایستوان مزاروش، میشل لوی، کریستوفر جی.آرتور، برتل اولمن، نانسی هارتسوک، تونی اسمیت و دیگران.
ویراستاران کتاب در معرفی آن مینویسند: «این مجموعه نه قسمی بازگویی نظاممند از چیستی و چگونگی استفاده از دیالکتیک است و نه نوعی پژوهش در باب مجادلات عمده صورتگرفته در این میدان مطالعاتی؛ ولو اینکه مقداری از هر کدام از این موارد را در صفحات پیشرو بیابید. همچنین مبالغه خواهد بود اگر ادعا کنیم که این مجموعه نما و مروری بسنده از وضعیت حاضر تفکر دیالکتیکی ارائه میدهد؛ اگرچه اشکال متعددی از دیالکتیک مارکسیستی در اینجا ارائه شده است».
کتاب حاضر به گونهای تنظیم شده که ورود و خروج نسبتا آسانی را به موضوع فراهم کند. مقالات کاملا مستقل از یکدیگرند. نوشته برتل اولمن، نخستین مقاله کتاب، همزمان مسائل معرفتشناسانه و سیاسیای را ارائه میکند که دیالکتیک به عنوان راهحل به آنها میپردازد. ریچارد لوینس دیالکتیک را در مقابل نظریه سیستمها قرار میدهد زیرا مفاهیم وابستگی متقابل و کلیت آن اغلب با معادلهاشان در تفکر دیالکتیکی اشتباه گرفته میشود. در حالیکه بسیاری از مارکسیستهای غربی آشکارا مفهوم انگلسی «دیالکتیک طبیعت» را رد میکنند، فاستر استدلال میکند که مارکسیسم اکولوژیکی که بر روابط درونی بین جامعه و طبیعت درون یک کلیت واحد تأکید دارد، به هستیشناسی دیالکتیکی خود مارکس نزدیکتر است. همچنین این نوع دیالکتیک برای درک بیگانگی روزافزون جامعه ما نسبت به طبیعت بسیار مناسب است و شاید از معدود چارچوبهای بسنده برای مواجهه با بحران اکولوژیکی معاصر را فراهم کند. دیوید هاروی تعاریف مطلق، نسبی و رابطهای از فضا و زمان و همچنین تجربه «فضا-زمان» را بررسی میکند. هاروی اهمیت حفظ فضا و زمان را در تنشی دیالکتیکی با یکدیگر از طریق تحلیلهای پیچیدهای از «گراند زیرو» در منهتن تا نظریههای مارکسیستی ارزش و آگاهی طبقاتی به تصویر میکشد. فردریک جیمسون دیالکتیک را شیوهای از تفکر درباره آینده تلقی میکند، چیزی که البته – ولو به شکلی ناتمام – در زمانه حاضر درک میشود و تحقق مییابد. مارکس، هگل، دریدا، بارت و برشت چهرههای اصلی مورد بحث در جستوجوی جیمسون برای نوعی دیالکتیک تضادمحورند که وضعیتی تاریخی و پایانی کاملا گشوده دارد. نوشته مزاروش استعاره زیربنا و روبنا را که معمولا مرتبط با تفاسیر پوزیتویستی از مارکسیسم است، برای تحلیلی دیالکتیکی بازآفرینی میکند که در آن مفهوم کلیت نقشی بنیادی بازی میکند. او پس از تشخیص محدودیتهای ساختاری عمده تفکری که از زیربنا برمیآید، تغییراتی را بررسی میکند که برای ظهور آگاهی کلیتبخشی که درخور رسالت دگرگونی سیاسی است ضروری به نظر میرسد. میشل لوی به این میپردازد که چگونه درک دیالکتیکی تروتسکی، لنین و لوکاچ از وحدت اضداد و مقوله کلیت به آنان کمک میکند تا از دترمینیسم اقتصادی بپرهیزند و تاریخ را همچون فراشودی گشوده و متناقض دریابند. همچنین فهم نیاز به سنتزی دیالکتیکی بین صورتبندیهای اجتماعی خاص و عمومیت سرمایهداری جهانی آنها را از تمامی وسوسههای ناسیونالیستی محافظت کرد.
«یالتیک برای قرن جدید» مدعی است با بهکارگیری دیالکتیک و با انجام تحقیقات دشوار تجربی میتوان به نظریهای دست یافت که بتواند سرمایهداری را در شدنش تبیین کند…
«دیالتیک برای قرن جدید» کتابی از ایستوان مزاروش،فردریک جیمسون ،دیوید هاروی ،میشل لووی ،جان بلامیفاستر و دیگران با ویراستاری برتل اولمن و تونی اسمیت با ترجمه فواد حبیبی را نشر اختران در 654 صفحه و با قیمت ۳۲٠,٠٠٠ریال رهسپار بازار کتاب کرده است.
جواد لگزیان