«دو خیاط هندی»
از کودکی هند را دوست داشتم و از روشنی یافتگان کهن تا زیبارویان بالیوود اکنون همه در قلب من جایی بس گرامی داشتند اما زمان گذشت و ساعتها بسیار نواختند و تصاویری دیگر از هند دیدم که با سرزمین آن بودایان و پری چهرگان بسیار فاصله داشت. فقری دیدم نکبت بار که به هیات قطاری از غم در جنگلی از نیروهای ویرانگر در حرکت بود و سیمای هند را افسرده و رو به نیستی نشان میداد. بمبئی که رویای نوجوانی من بود با چشم انداز خوانندگی و نوازندگی گویا خیابانهایی پر گدا داشت که در آن ترن هایی سیاه در حرکتند با انبوه مسافران خسته و کوچههایی گرسنه که اصلا به دریای جشن و شادی نه که به آبریزگاهی از بیهودگی راه میبردند. و حالا رمانی به نام «دوخیاط هندی» اثر رویینتن میستری با طرح جلدی تکاندهنده از هند میگوید.
«ترن صبحگاهی ویژۀ جنوب، درحالیکه از زور مسافر در حال ترکیدن بود، از سرعت خود کاست و سپس مثل اینکه خیال حرکت دوباره دارد ناگهان جلو پرید. این حرکت فریبکارانه مسافران را غافلگیر کرد و انبوه کسانی را که به میله و دستگیرههای نزدیک در آویزان بودند به شکل خطرناکی به بیرون هل داد. تودۀ مسافران آویزان مثل حباب صابون باد کردند و اگر به خاطر مهارتهای فردیشان نبود بی تردید هریک به گوشهای در فضا پرتاب شده بودند.داخل واگن، مانک کولا که به دستگیرهای آویزان از سقف چنگ زده بود، بعد از تکانهای شدید بالاخره توانست تعادل خود را حفظ کند و سرپا بماند. اما کتابهای سنگین دانشگاهی او تاب ضربۀ آرنج همسفر بغل دستی را نیاوردند و روی جوان باریک اندام و زردنبویی افتادند که خودش مثل سنگِ از منجنیق رها شده، توی بغل مسافر صندلی روبرویی پرتاب شده بود.جوانک زردنبو با اولین ضربۀ کتاب سنگین آخ بلندی کشید و سپس با خنده و شوخی خود را از آغوش عمویش بیرون کشید. ایشوار دارجی که در گونۀ چپش اثر زخم کهنهای دیده میشد، به برادرزادۀ خود کمک کرد و پرسید: طوری که نشدی اوم»
تصاویر «دوخیاط هندی» اثر رویینتن میستری مرا به قعر اندوه هند روانه کرد آنقدر که ترن را از ایستگاه اول رمان سوار شدم و شهر به شهر با مانک رفتم تا بلکه روشنی بیابم.مانک که دانشجوی جوانی است به تصادف در راه با ایشوارا و اوم ،عمو و برادرزاده ،دو خیاط هندو از کاست نجسها همراه میشود تا همسفر هم پیش دینا بیوه زنی خودساخته برای کار بروند.آنها به خانه دینا میرسند تا در آنجا برای شرکتی کار کنند اما این آغاز ماجراست در هند بحران زده زمانه ایندرا گاندی که هیولای دهشتناک اختلافات فرقه ای چهارنعل میتازد و نعره میکشد و ویران میکند. ایشوار و اوم در کار خیاطی زیاد دوام نمی آورند و به زودی گدایی پیشه میکنند و مانک برای کار به غربت می رود و در بازگشت خود را به زیر ترن می اندازد اما در خانه دینا باز است و در پایان رمان گدایان داستان میتوانند در آن نان وخورشی به قاعده بخورند ،چرا که میستری تمام تلاشش را میکند تا نشان دهد حتی وقتی شرایط خیلی بد است بالاخره آدمهای خوب هستند ودست به کار میشوند و نام کتاب را میسازند یعنی تعادل خوب…
«دو خیاط هندی» کتابی از رویین تن میستری با ترجمه فلور طالبی در 672 صفحه و با قیمت 450000ریال را انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.
جواد لگزیان