آش همین آش، کاسه همین کاسه!
معما بهنظر حلنشدنی است. دولت به عنوان صاحب اصلی دو باشگاه بزرگ اعلام کرده که میراث بدهیهای کلان پرسپویس و استقلال را پرداخت خواهد کرد تا آن ها را از مخمصه برهاند. مخمصهای که با اولتیماتوم کنفدارسیون فوتبال آسیا در آن گرفتار شدهاند؛ اگر میخواهی در لیگ قهرمانان شرکت کنی نباید بدهیهای گذشته را همراه خود بیاوری. و دو باشگاه بزرگ تهرانی، مثل اغلب باشگاههای ورشکسته ما تا گردن در قرض و بدهی فرورفتهاند و هر روز بیشتر فرو میروند. سخنگوی دولت در روزهای اخیر نوید داده که مبالغ لازم تهیه خواهد شد و برای هواداران جای نگرانی نیست. اما در مقابل بسیاری از شهروندان بر این حرف شوریدهاند که دولت به چه حقی باید دست در جیب مردم کند و بدهیهایی را بپردازد که مدیران نابکار پیشین بالا آوردهاند.
معترضان که شامل طرفداران اهل فکر دو باشگاه هم میشوند، معتقدند این سنگ بنای کجی است که گذاشته شده و دولت میخواهد به آن امتداد بدهد. میگویند دو باشگاه، چه بسا بهتر است بگوییم فوتبال باشگاهی؛ چاه ویلاند و هرآنچه در آن ها بریزی سیری نخواهند داشت و پر نخواهند شد. میگویند پرداخت بدهیهای دو باشگاه یعنی باز کردن دست مدیران کنونی و آینده برای بریز و بهپاشهای بیشتر. میگویند جایی باید این خاصهخرجی را تمام کرد و از باشگاهها و مدیرانشان خواست که پای کارشان و مسئولیتشان بایستند و تقاص مشکلاتشان را پس بدهند. مشکلاتی را که اگرچه از سالیان دور تلنبار شده، اما نشانی از توقف و اصلاح در روند آن دیده نمیشود. به آن نشانی که استقلال در یک سال گذشته تا توانسته پول خرج کرده و بازیکن بیهوده خریده. خرجی که علیرضا منصوریان روی دست باشگاه گذاشته بیآنکه محل درآمدی برای آن در نظر گرفته شده باشد. بیآ که دلیلش –جز نمایش حاضریخوری باشگاه- معلوم باشد. عین همان وضعیتی که در پرسپولیس شاهدیم. یکیاش رسوایی قرارداد با طارمی و جریمههای حاصل از آن. میلیاردها میلیارد بدهی و ضرر شبیه به این، امسال به بار آمده و از سالهای گذشته جامانده بوده تا حالا بدهیها سر به فلک بکشد و دولت چارهای جز مداخله و تلاش برای خواباندن صداها نبیند. اما چه باید کرد؟ باید اجازه داد فاجعه بدهیها بر زمین بماند و با دعوا بر سر حق پخش تلویزیونی و بقیه مشکلات وقت را کشت، یا باید به پول نفت دستبرد زد و برای مدتی دیگر درد را آرام کرد بی آن که درمانی شده باشد؟
یک مرور تاریخی
آلمانهای نشسته بر آوار جنگ جهانی دوم مشکلات بیشماری داشتند. یکی از بزرگترینها، مواجه شدن با واقعیت تاریخ بود. این که عدهای جنایت کردهاند و باید محاکمه شوند و وجدان آلمان آرام بگیرد. این که باید دست به جراحی زد و از تاریخ و از جهان پوزش خواست. اما حقیقت غیرقابل انکار این بود که سیستم رایش سوم به کلی نابود نشده بود و در دستگاه حکومتی و صنعتی سالهای پس از جنگ، نفوذ کرده بود. بسیاری از همکاران افراطی ماشین هیتلر همچنان بر سر کار بودند و اجازه نمیدادند کسی به گذشته رجوع کند و بخواهد تیغی بر دمل چرکین بکشد. آمریکا هم در تقابل با شوروی کمونیست ترجیح میداد کنراد آدنائر، صدراعظم سالهای پس از جنگ آلمان غربی را از مناقشه کنار نگه دارد تا ثبات و آرامش را حفظ کند. کمتر کسی حاضر بود خود را در برابر تفکر برتری نژادی قدیمی و حامیان پرنفوذش قرار دهد و به خطر را به جان بخرد. سالها طول کشید و قربانیان بسیاری لازم بود تا بالاخره محاکم تشکیل شوند و آلمان خود را برای آینده پاک و منزه کند. آلمان صلحطلب و پیشرو و قدرتمندی که خود را شلاق زده بود و حالا برای جهانیان قابل اعتماد و تمیز بود.
فلاشفوروارد به امروز
فوتبال ایران، مثل دیگر ارکان جامعه آکنده از فساد و مدیران فاسد است. مدیرانی که بسیاریشان بر سر کارند یا پشت در ایستادهاند تا با پرچم تغییر دوباره بر سر کار برگردند. دولت به عنوان متولی اول فوتبال اگر نخواهد روی مدیریت مصیبتبار فوتبال نظارت دقیقی داشته باشد، اگر نخواهد مدیران متخلف سالهای گذشته را صدا بزند و از آن ها حساب بخواهد، اگر نخواهد کار را به مدیرانی سالم بسپارد که بدهی روی بدهی نیاورند، آش همین آش خواهد بود و کاسه همین کاسه. دولت، امروز باید حسابهای قدیمی را صاف کند و فردا حسابهای امروز را. اما همه آن ها که گفتیم اتفاق نخواهد افتاد. ارادهای برای اصلاح وجود ندارد و کسی که بخواهد خود را با این تاروپود مافیایی دربیاندازد، وجود ندارد. ما آلمان نخواهیم شد چون نمیخواهیم با واقعیت خودمان روبرو شویم. چون نمیخواهیم کسی را از سیستم حذف کنیم و نیتی برای رهایی وجود ندارد. برای این شرایط باید مدام جریمه داد و با مدیرانی طرف بود که فربهتر میشوند و فوتبالی که در حرکتی رو به جلو، میخواهد از رقبایش جا نماند.