خداحافظ شعر!…
یک بار دیگر شهرکتاب مشهد میهمان یک شاعر بود و این بار نیکی فیروزکوهی آمده بود تا در حضور علاقهمندان به شعرش کتابش را امضا کند. این جلسه با اجرای صنم نافع از شاعران کشورمان آغاز شد.
شهر کتاب میزبان یک شاعر
در ابتدای مراسم ابراهیم بالاپژوه مدیر شهرکتاب گفت: حدود یک سال و نیم است که از افتتاح مجموعه شهرکتاب مشهد میگذرد. این مجموعه در راستای برنامههای فرهنگی و توسعه و ترویج فرهنگ مطالعه در مشهد فعالیت میکند و یک نهاد خصوصی است و به هیچ ارگان و نهاد دولتی وابستگی ندارد. از ابتدای امسال به طور میانگین هر ماه یک مهمان به صورت ویژه داشتهایم. بزرگانی چون شمس لنگرودی، محمدعلی بهمنی، مصطفی رحماندوست و … را میزبانی کردهایم و باعث افتخار و مباهات ما است که امروز میزبان نیکی فیروزکوهی هستیم.
نافع در مورد زندگینامه شاعر گفت: نیکی فیروزکوهی متولد 6 آذر 1346 است. او بیست و سه سال پیش مشهد را به مقصد آلمان ترک و در کشور نروژ ازدواج کرد که حاصل این ازدواج فرزندی به نام نیما است. مشاور خانواده است و تاکنون پنج کتاب از وی انتشار پیدا کرده است. به چند زبان زنده دنیا تسلط دارد. غیر از شعر، خوشنویسی میکند و در کنار همه اینها سنتور هم مینوازد.
مروری بر آثار مولف
نیکی فیروزکوهی در ادامه گفت: من معتقدم که باید از لحظه لذت برد. زیاد اهل شعرخوانی نیستم. اما دوست دارم از هر کتابم شعری برای شما بخوانم و درباره تفکری که پشت کتاب و داستان آن بوده صحبت کنیم. غیر از پنج کتابی که تاکنون چاپ شدهاند دو کتاب چاپ نشده به نامهای «همهی مادران به بهشت نمیروند» و «ساعت 8:45 دقیقه صبح» دارم. اولین بار این دو کتاب را همزمان به چاپ رساندم که حاصل سالها نوشتنم بود. من در آن دوران تجربه کافی نداشتم. در کنار اینها دوکتاب در دست ترجمه دارم که یکی از آنها رمانی است به نام «انتخاب من زنده ماندن بود» که بر اساس یک داستان واقعی است و کتاب دیگر در مورد تربیت کودک است. در کتاب «پاییز صد ساله شد» من دوست داشتم هیچ جنسیتی مشخص نباشد. اگر خواننده خانم باشد میتواند در قبال شعر من هر جنسیتی را تصور کند و در مقابل اگر خواننده شعرهای من آقایی باشد آن هم به همین ترتیب و کتاب بیشتر بُعد اجتماعی دارد. حتی عشق را در قالب اجتماع بیان کردم. کتاب دوم من «کوهی در خانهی ما عشق ضیافت داشت». این کتاب مجموعه 138 نامه است. نامههایی که هرگز فرستاده نشده است. هدف من در این کتاب این بود که هر نامهای که میخوانید پیامی برای خودش داشته باشد. موضوعات نامهها اجتماعی است و از دل جامعه بیرون میآید و به نوعی روابط بین آدمها است. امروز که خودم این کتاب را میخوانم احساس میکنم در نوشتههایم تردید موج میزند و نگاهی شکاکانه به روابط اجتماعی و جامعه دارد. البته امروز هم این را رد نمیکنم و قبول دارم که امروز جامعه ما هم همین است. درکتاب سوم هم سعی بر این شد تا فارغ از هر جنسیتی بنویسم. اما کتاب سوم به صورت کامل زنانه و عاشقانه نوشته شده است. پیام این اثر جدا از دو کتاب دیگر عاشقانه و به دور از ابعاد اجتماعی است. نیازهای یک زن و ابعاد مختلف یک زن را بازگو میکند. سرانجام کتاب چهارم «خداحافظ اگر باز نمیگشتم» در واقع خداحافظی من از دنیای شعر است. من شعر را دوست دارم، اما علاقه اصلی من نویسندگی است و خودم را یک نویسنده میدانم تا شاعر. برای همین هم این نام را انتخاب کردم و به خودم قول دادم تا دیگر شعر ننویسم که البته اصلا کار سادهای نیست. به هر حال آلوده میشویم و دل کندن از این کار خیلی سخت است، ولی این آخرین کتاب شعر من خواهد بود. البته این امکان وجود دارد که کتابی دیگر را با عنوان «با من برقص» به چاپ برسانم که این کتاب هم رنگ و بویی زنانه و عاشقانه دارد. این کتاب در واقع تمام شعرهایی است که در هیچ کدام از آثار دیگرم نیست و تاکنون چاپ نشده است. 12 مهرماه تولد زنده یاد پدرم محمدرضا فیروزکوهی است. ایشان سخنور بسیار بزرگی بودند و هرجا که قرار بود سخنرانی شود از ایشان دعوت میکردند. پدرم هم دست به قلم داشتند و شعر میگفتند. جسارت نوشتن از پدرم به من و خواهران دیگرم به ارث رسیده است. مرد شعرهای من اغلب پدرم بوده و به همین مناسبت دوست دارم شعری را برای ایشان با نام «دلتنگی برای بابا» بخوانم.
شعری برای پدر
دوباره بغض کردم بابا/ در این خانه جستجویم کن/ نگرانم باش/ صدایم کن/ بار دیگر بپرس/ چرا بغض کردهای بابا؟/ دلم تنگ است بابا/ در خانهام را بزن/ به دیدارم بیا/ با بوسههای گرمت بگو/ بابا همیشه هست دل تنگ چرا بابا؟/ چقدر خستهام بابا/ کنارم بمان، در آغوشم بگیر/ سرم را نوازش کن/ بگو باز خستگی را برای من بگذار بابا/ از این روزگار رنجیدهام بابا/ کنار درد دلهایم زانو بزن/ غمم را بگیر/ بگو دوباره ببخش فرزندم/ از آدمهای این روزگار نرنج بابا/ من انگار ترسیدهام بابا/ چراغهای خانه را روشن کن/ به مهر نگاهم کن/ بگو باز دستهایت را بده به دست من بابا/ دوباره میخواهمت بابا/ دوباره ظاهر شو/ دوباره صورتی پر از لبخند/ دوباره در لحظههایم باش/ بگو نبودنت خواب تلخی بود/ اگر باز نخواهی گشت/ بگو چگونه فراموشت کنم بابا؟
صادق بودن و نشر اثر
در ادامه برنامه فیروزکوهی در مورد چاپ آثار دیگر و جدید در ایران گفت: فکر نمیکنم که کتابی دیگر را در ایران چاپ کنم. من صداقت در آثار را مهمتر از هرچیزی میدانم. اگر بخواهیم صادق باشیم به نشر یک اثر نمیشود تجاری نگاه کرد. چاپ کتاب کسی را معروف نمیکند. اگر دوست دارید کتابی را چاپ کنید و اثری از خودتان داشته باشید این کار را انجام دهید ولی به چشم یک تجارت به این موضوع نگاه نکنید.
***
در انتهای برنامه به رسم برنامههای شهر کتاب، نیکی فیروزکوهی و صنم نافع در دفتر این مجموعه یادداشتی نوشتند و هدایایی که از طرف این مجموعه آماده شده بود را دریافت کردند. لازم به ذکر است محمد کاظم دبیری رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی مشهد نیز در این جلسه حضور داشت.
گزارشی از حامد دائمی