متفکرانی که حرفی برای گفتن ندارند
27 شهریور ماه و روز بزرگداشت محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) در تقویم ملی به عنوان روز شعر و ادب فارسی شناخته شده است. به همین مناسبت تعدادی از مسئولین و علاقهمندان به شعر و ادب فارسی به دیدار چند تن از اساتید اهل قلم در مشهد رفتند. یکی از این چهرهها محمدباقر کلاهی اهری بود که در خانهاش میزبان معاون فرهنگی ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان و تنی چند از دیگر شاعران و دوستداران ادب فارسی بود. کلاهیاهری متولد 1329 در مشهد است و شعر او را بیشتر به خاطر نوآوریها و روی آوردنش به شعر سپید در فضای تسلط شعر کلاسیک در مشهد میشناسند.
عرفانی که مردمی است
کلاهی اهری در این محفل صمیمانه در پاسخ به پرسش خبرنگار روزنامه «صبح امروز» مبنی بر اهمیت روز ادب فارسی در تقویم ملی، گفت: درگذشت استاد شهریار مدتی موضوع مناقشه بود که چرا تولد این استاد به عنوان روز ادب و سخن شناخته نشده است. من این طور به نظرم رسید که چون زمانی که او به دنیا آمده است کسی نمیدانسته که شاعری چون «شهریار» میشود اما وقتی از دنیا رفته است طبق آن قضیه که «هر کس مُرد آمرزیده شد»، ایشان تبدیل به شاعری بزرگ شدند. اما معتقدم شهریار از بزرگان ادب فارسی است و اگر کسی حتی همان داستان «حیدربابا» را خوانده باشد این را خواهد فهمید. نوعی از نگاه به زندگی در اشعار شهریار وجود دارد که همه چیز را به صورت مضارع توضیح میدهد و آنها اتفاقهایی جاری هستند و به نبض زندگی روزمره نزدیک. از سوی دیگر، استاد در واقع عرفانی دستیافتنی و قابل تجربه دارد که صرفا یک عرفان نظری نیست.
روزی برای ادب فارسی
در ادامه یوسف امینی معاون فرهنگی اداره ارشاد استان گفت: این توانایی زبان فارسی است که در اشکال مختلف محتوایی شعر داریم و هر چیزی در زبان شعر گفته شده و این هنر ایرانیان بوده است. انتقادی وارد شده بود که چرا با حضور شاعران بزرگی چون حافظ و فردوسی این روز به نام شهریار درج شده است اما به نظرم اصل موضوع کار خوبی است و ما گاهی اصل را رها میکنیم و به فرع میچسبیم. اینکه یک روز به نام شعر فارسی نامگذاری شده خوب است و باید به همین توجه کنیم. البته با پیشنهاد خراسانیها 25 اردیبهشت که روز فردوسی بود به روز :پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت فردوسی» تغییر یافت و 27 شهریور و تولد شهریار به روز «شعر و ادب فارسی و بزرگداشت شهریار» نامگذاری شد و این تصمیم از شهریور سال گذشته مصوب شد.
شعر، «زینتالمجالس» نیست!
کلاهی در ادامه با بررسی پیامدهای این روز تأکید کرد: حالا باید دید در این روز باید چه کاری کرد. آیا فقط به دیدن شاعران میرویم یا مقالهای مینویسیم یا برنامه دیگری داریم. در واقع کاری هم نمیشود کرد چون شعر چیزی مثل یک قطره باران است که وقتی در جایی فرود میآید ممکن است خیلی دورتر از ذات چشمه دیگری بیرون آید و نمیشود سریع کاری بکنیم و در لحظه انتظار حرکتی داشته باشیم.
به نظرم شعر یک سلوک روحی و دنیایی است که کسی به آن وارد میشود و در آن قرار میگیرد. در واقع شعر چیزی نیست که بسراییم و دور هم بشینیم و بخوانیم و از هم تعریف کنیم. شعر، «زینتالمجالس» نیست. یک عالم روحی است و در ملکوتی به سراغ کسی میآید و مدتی میگردد تا دل سوخته و اهل دردی پیدا کند. حتی گفته شد جلال آل احمد که به هنر اجتماعی اعتقاد داشت، شعر را از این قاعده استثنا کرده بود. در قصه و مقاله میشود نیت خاصی داشت اما در شعر قضیه فرق میکند. شعر اجتماعی کلنگ تخریبی بر بنای شعر در دهه 30 و 40 زد و در دهه 50 شعرها بیانیههای سیاسی بودند و بیشتر هم جریانهای چپ کار را شروع کردند. در واقع این دستپخت حزب توده بود که از همه چیز کولی میگرفت و چند کارگر پیدا میکرد و از آنها میخواست به این سو و آن سو بروند و همه جا را به این وضع آلوده کرد. آنها سراغ شعر آمدند و دیدند خیلی مجانی است و سریع منتقل میشود، پس از آن بهره گرفتند و این طرز فکر وارد شعر معاصر شد که متأسفانه بزرگترین استعدادهای ادبی ما را نابود کرد. مثلا غلامحسین ساعدی اگر وارد این «بازی مخاطب» نمیشد خیلی بهتر بود. چون معتقدم از همان سالها چیزی به وجود آمده به نام مخاطب که سم ادبیات است و کسی که سراغ مخاطب میرود فکر میکند مخاطب را صید کرده است در حالی که در این جریان مخاطب است که شاعر را استعمال میکند. ما خیلی شاعران از این دست داشتیم. از میرزاده عشقی، نسیم شمال، ادبیالممالک فراهانی و خیلیهای دیگر هستند. شاعران بزرگی که تیتری جلوی خودشان گذاشتهاند و برای آن شعر میگویند.
آبنباتی به نام «وطن»
کلاهی اهری ادامه داد: یکی از این تیترها در آن سالها «وطن» بود که اتفاقا به ما تعلق نداشت و چیزی بود که انگلیسیها میخواستند. آنها میخواستند همه را از هم منفک کنند و دست هر قوم و ملتی هم آبنباتی مثل وطن داده بودند تا آنها دلخوش باشند و با این عنوان به طبل جنگ و افراط بزنند. چیزهایی که با طبع بشر هم سازگار نیست چون انسانها از هر قومی باشند، شریفاند و کسی با کسی جنگ ندارد. این مسئله باعث شد نوعی ادبیات به وجود آید و در دهههای بعد هم رواج پیدا کند. مشابه این کار در روسیه هم اتفاق افتاد. حتی بزرگی مثل میخائیل شولوخوف که «دُن آرام» را نوشته، بعد از آن کتاب بزرگ و ضعیفی چون «زمین نوآباد» را مینویسد. گورکی نویسنده بزرگی بود، مایاکوفسکی هم همین طور؛ چرا او خودکشی کرد. آنها فکر میکردند اگر از دست تزار خلاص شوند فردا در مدینه فاضله هستند و دیدند که این خبرها نیست و بعد از انقلاب باید در جایی بنشینند و تیترهایی که حزب به آنها میدهد را شعر کنند. پس او خودش را کشت و راحت کرد.
تجربه شعر در امریکای لاتین هم مشابه همین است. آنجا امریکاییها بذری پاشیدند به نام کودتا و انقلاب و همه با هم جنگ میکردند و به جان هم افتاده بودند. جمعی نویسنده هم سر درآورد و بعد همه رفتند پی کار خودشان. بعضی جاها با فرمالیسم این کارها اتفاق افتاد چون میدیدند جماعت زیر بار ایسمها نمیروند با شعبدههای هنر مدرن مخاطبان را به سمت خود کشاندند.
هدف ادبیات در زمان ما
کلاهی افزود: الان اگر قرار است حرکتی صورت گیرد و اتفاقی رخ دهد باید بدانیم اصلا ادبیات برای چه هست و چه هدفی دارد و انسان چیست و چه هدفی دارد. ما امروز باید علوم انسانی را از نو بازتعریف کنیم. ما با این علوم انسانی و این تیترها و مدارک به جایی نمیرسیم. چطور بود که زمانی پیرمردی بر تکه پوستی مینشست و چیزی مینوشت و اثرگذار بود اما امروز این همه متفکر وجود دارد که حرفی برای گفتن ندارند. میرسیم در نهایت به این حرف که «کسی ندانست که نام آن پرنده که از دلها گریخه ایمان است». باید به فطرت و ذات هستی انسان برگردیم. ما ادبیات عرفانی داریم و غرب هم امروز متحیر مانده است که هرچه در مکاتب مختلف میگوید میبیند در ایران هست از ایندیوژوالیسم، اگزیستنسالیسم، اساطیر، تورات، انجیل، داستان پردازی مدرن، ایجاز و مینیمالیسم همه و همه در ایران هست. «شد غلامی که آب جوی آرد، آب جوی آمد وغلام را برد» و دیگر از این نمیشود کوتاهتر داستانی تعریف کرد. ما باید به اصل برگردیم. ما بیدل داریم، خاقانی و حافظ و باباطاهر داریم و باید برگردیم به دنیایی که زمینه این شعرها هست نه اینکه این ادبیات را به عنوان یک چیز خلق الساعه زیر ذرهبین بگذاریم و هر کسی بگوید که چه تعداد فعل و قید و صفت دارد.
شاعران در کافیشاپ!
کلاهی در پاسخ به پرسش خبرنگار روزنامه قدس مبنی بر روند کلی شعر امروز در نیمه دهه 90 و اینکه شاعران در حال حاضر کجا هستند و اشعارشان چه کیفیتی دارد، گفت: شاعران که این روزها کافیشاپ میروند و آنجا هم نشستند و موبایل خودشان را بررسی میکنند. بعد از مدتها که گفته بودم سینما نمیروم برای تماشای فیلم مجید مجیدی از زندگی رسول الله رفتم که ببینم چون برایم جالب بود که از آخرین دستاوردهای سینمای جهان استفاده کرده بودند. رفتم و بعد از چند سال دیدم عدهای در صف ایستادهاند و هر کسی خوراکی همراه داشت. هنوز فیلم شروع نشده بود، دیدم همه در صفحه آبی گوشیها سیر میکنند و فیلم هم برای خودش پخش میشود. این فضای کلی جامعه شده است و شعر هم در همین فضا سیر میکند؛ اما یک چیز مشخص است و آن اینکه شعر دارد خودش را از زیر خیلی بارها خلاص میکند. فکر میکنم این بخش سلبی شعر است و بحث ایجابی آن هنوز رخ نداده است. این یک جور پوستاندازی هم هست.
به آینده امیدوارم
کلاهی در ادامه تأکید کرد: انسان سنتی و همان «بابا آدم» معتقد بود که کسی او را رصد میکند و نوعی شرم که از یک نوع معیارباوری سرچشمه میگرفت در او حضور داشت که امروز دیگر وجود ندارد. انگار طرف امروز در یک اتاق شیشهای نشسته است و این رسانهها و جهان مدرن پوستش را کنده است و اندامهایش را بررسی میکند. این آدم هم میگوید وقتی من یک اندام بیش نیستم خب ادبیات هم اندام است و میتوانم آن را یاد بگیرم. اما این آن شعری نیست که به پایش عرق روحی ریخته شده باشد.
در این شرایط نامطلوب چند جور شعر داریم. تعدادی در جشنوارهها هستند که حتی کلیدواژه دارند. عدهای هستند که صیادان جشنوارهها هستند و مرتب در آنها شرکت میکنند. گاهی پیش میآید که یک شعر را حتی در چند جا بردهاند و جایزه گرفتهاند. اشعاری هم هست که شاعرش دنبال مخاطب میگردد و باید افراد بیشتری شعرش را بخوانند تا موضوعیت داشته باشد. اما در نهایت معتقدم این خوب است و نباید ناامید بود. از درون همین چیزی که دارد اتفاق میافتد ققنوس شعر فارسی بار دیگر ظهور میکند و جهان را شگفتزده خواهد کرد. من به نسل جدید خیلی امیدوارم و معتقدم آنها بسیار باهوشتر از پدرانشان هستند. نسل جوان در همه عرصهها خودش را خوب و مستعد نشان داده و همه این دستاوردهای جدید را تمام افراد زیر چهل سال رقم زدهاند و من به این جریان خیلی امیدوارم.
***
این نشست صمیمانه با شعرخوانی حاضران در مجلس به انتها رسید و در پایان کلاهیاهری با میهمانانش عکس یادگاری گرفت.
گزارشی از نوید موسوی