تنهاییِ یک دونده دوِ استقامت
«چهاردست و پا از گذرگاهِ گود و محصور بالا آمدهام. قلبم به شدت میزند. دستها و پاهای کوفتهام از خراشهای ناشی از تیغ تمشکهای جنگلی میسوزد. دو سوم مسیر مسابقه را پیمودهام. مغزم مثل بیسیمی شده است که در آن، هر لحظه صدایی یادآوریم میکند که وقتی احساس خوبی مثل احساس اولین انسانِ روی زمینِ یخ زده صبحگاهی داشتی و وقتی فهمیدی که چگونه این احساس خوب به احساسِ بد آخرین انسانِ روی زمین در یک بعدازظهر تابستانی تبدیل می شود، آن وقت خود را مثل تنها انسان موجود در دنیا مییابی که دیگر درباره خوبی و بدی نق نمی زند».
در این داستان نویسنده «دویدن» را به عنوان ابزاری برای انزوای شخصیت داستانش به کار برده است. دویدن عملی برای انزواطلبی است بنابراین به اسمیت اجازه میدهد ذهنش را به کار بیندازد تا از مرزبندیهای طبقهای که به آن تعلق دارد آگاه باشد. اسمیت، راوی داستان، نیز یک نویسنده است و در واقع تمثیلی از خود نویسنده است و انزوایی که همهٔ نویسندگان از آن رنج میبرند. اسمیت دونده تنهاییست.
اسمیت در حین دویدن و انزوایش در مسیر مسابقه به روشنگری دست می یابد، درست مثل نویسندهای که در تنهاییاش هم مینویسد و هم فکر میکند. «دونده دوِ استقامت» و نویسنده هر دو فردگرا و انزوا طلباند به طوری که قادرند به دست خود متاع خویش را تولید کنند. تمثیل به کار برده شده برای مقایسهٔ نویسنده و دونده شبیه نویسندهای است که خلوص خویش را در زمان چاپ اثری از خود، از دست میدهد، درست مثل زمانی که اسمیت بعد از پذیرفتن شرکت در مسابقه آن را از دست داد.
سیلیتو با استفاده از ورزش «دویدن» به عنوان یک تمثیل در داستانش این توانایی را به اسمیت میدهد تا از این واقعیت که طبقهاش در چه سطحی از جامعه قرار دارد، فرار کند. حتی این اجازه را به او میدهد که از زندگی فلاکت بار خود و این که فرد فقیری از طبقهٔ کارگر است، فرار کند. این شانس را داشته باشد که به جایگاه اجتماعیاش بیندیشد و از واقعیتی که افراد فقیر در انگلستان با آن مواجهاند روی برگرداند. «دو استقامت» به شخصیت داستان این اجازه را میدهد که آزادانه و بدون فشار جمعی، از جامعه اش بگریزد. چیزی که ممکن است در داستان های ورزشی دیگر هم اتفاق بیفتد.
«تنهاییِ یک دونده دوِ استقامت» کتابی از آلن سیلیتو با ترجمه فرهاد منشوری در 192 صفحه و با قیمت 12000تومان را انتشارات ترانه رهسپار بازار کتاب کرده است.
جواد لگزیان