هنر چیست؟ هنرمند کیست؟
امروزه همه ما در کنار و یا با هنرمدانی زندگی کردهایم که روحیات و خصوصیات خاص خود را دارند و شاید همه ما در لحظه به شخصیت بیرونی آنان پی بردیم اما از درک شخیصیت درونی آنها نه لزوما!
در وهله اول باید شناخت درستی از کلمه و مفهوم هنر چیست و هنرمند کیست داشته باشیم تا بتوانیم نگاه جامعتری به انسانی که نامش هنرمند است، داشته باشیم.
برای هنر تعاریف بیشماری توسط اندیشمندان مطرح شده است از جمله: هنر، آنچه را طبیعت از تکمیل آن ناتوان است کامل میکند. (ارسطو)، هنر مهمترین کار و فعالیت ماورای طبیعی مناسب برای زندگی است(نیچه)، در هنر، (باید) وجود ندارد، هنر آزاد است. (واسیلی کاندینسکی)، هنر ثبت واقعیتهای ذهنی است، هنر یعنی زندگی کردن و دوست داشتن و…
با این توضیحات هنرمند کیست؟ در یک تقسیمبندی انسانها به دو دسته تقسیم میشوند: عدهای که نگاه میکنند و درکی هنری از محیط دارند و عدهای که نگاه میکنند و درکی هنری ندارند!
هنرمند علاوه بر منابع زمینی و ارتباط حسی و تعامل با آنها به منبع دیگری از کمال و فهم متصل است که موجب میشود از افراد عادی متمایز شود. یک هنرمند خودخواه است، خودخواهی و غرور هنرمند را باید در آن لحظه که مشغول خلق یک اثر است در چشمهایش مشاهده کرد. یک هنرمند همیشه فقیر است، شاید او زندگی شاهانهای داشته باشد اما او تشنه کمال، کشف و انتقال نشانهها و معناهای آفرینش است. هنرمند یک مبارز انقلابی است، او روحیه تجدد خواه و ساختار شکن دارد و هدف او این است که با شکستن تکراریها و گاه ترمیم و پیوند آنها به هم دریچهای از شعور و آگاهی را به جامعه بشری بگشاید. شاید خیلی مهم نباشد اثری را که آفریده مورد پذیرش مردم است یا نه؟ و این به خاطر غرور هنرمند است. هنرمند شهرت و دوامش را از راه نفوذ در مردم دارد نه با تبلیغات توخالی و گذرا. مهم نیست هنرمند چه لباسی بپوشد بلکه وجود اوست که به لباسش شخصیت و ارزش میدهد. هنرمند تحمل پذیرفتن حرفی از روی اجبار را ندارد و اگر کاری را به او تحمیل کنند افسرده میشود. شاید به تقریب همیشه در اداره کردن زندگی خود دچار مشکل است و نیازمند حمایت دیگران. البته هنرمندان اندازههای متفاوتی دارند بعضی غول پیکرند و بعضی کوچکتر…
هنرمندان را باید سلسله جبالی بدانیم که بعضی قلههای آن از ابرها بیرونند، بالاترند؛ اما همواره باید یادمان باشد که هنرمندان وجودی معصومانه و کودکانه دارند. اگر همه اینها بود و بیش از اینها آنگاه ممکن است که او را بشناسیم.
برای هنرمند شدن هیچوقت دیر نیست. رسالت هنرمند در بیدار نگه داشتن ویژگی پرسشگری انسانها است. و او در این راه باید دائما روشهای خود را عوض کند و خلاق باشد و در یک مبارزه همیشگی با غفلت انسانها به سر ببرد. بزرگترین رسالت هنرمند در کنار رساندن «پیام زیبایی شناختی»، روشنگری است. بیدار کردن بشری که در باتلاق مناسبات اقتصادی فرو رفته و نهیب زدن و هشدار دادن به او رسالت خطیری است که بر دوشش قرار دارد. اوست که میتواند با خلق آثار خود جایگاه انسان در هستی را ارج ببخشد.
بزرگترین رسالت هنرمند در کنار رساندن «پیام زیبایی شناختی»، روشنگری است. بیدار کردن بشری که در باتلاق مناسبات اقتصادی فرو رفته و نهیب زدن و هشدار دادن به او رسالت خطیری است که بر دوش هنرمند است. اوست که میتواند با خلق آثار خود جایگاه انسان در هستی را ارج ببخشد.
در حقیقت، تنها یک چیز لازم است و آن اینکه انسان با توسل به هر نوع هنر یا شعری از طریق ارتقای خود به خرسندی دست یابد. نباید هر محصولی را هنر نامید و هر شخصی را هنرمند. بدترین ستم در عرصه هنر بهرهگیری از این دو واژه در جایگاه غیرواقعی خود است. هنر، ویژگیهایی دارد که تجلی این ویژگیها باید در هنرمند نمایان باشد.
هنر حقیقت است و پرتوش حق را نشان میدهد، پس هر کذب و دروغی هنر نیست. هنر مؤثر، پیشرو و تحول زاست و هر آنچه بیتأثیر باشد، واپسگرا باشد و تحولی ایجاد نکند، هنر نیست. هنر خلاقیت است و تجلی تفکری است که از افراد خلاق صادر میشود و از امور عامهای که همه توانایی آن را داشته باشند نیست، پس آن چیزی که فاقد خلاقیت، ابتکار و نوآوری باشد هنر نیست. هنر از روح و جان نشات میگیرد، ولی آنچه که از جان و روان سرچشمه نگیرد هنر نیست. هنر متعهد است و فریاد تعهد و مسئولیت در آن متجلی است.
هنر عمیق و ریشهدار است و امور سطحی و بیریشه هنر نیستند. هنر ماندگار است و همواره جاودانگی را تداعی میکند، آنچه که جاودانه و ماندگار نیست هنر نیست. هنر اصالت دارد، هویت دارد و فرهنگساز است آنچه در قبال جامعه، تاریخ و انسانیت بیمسئولیت باشد، اصالت ندارد. هنر دروازهای است که بر این ویژگیها گشوده است و آفرینندگان آن واجد این خصوصیات هستند. نباید به هر چیز هنر و بر هر کس هنرمند نام بگذاریم. باید دقت کنیم این واژگان در جای حقیقی و واقعی خود استعمال شوند که اگر چنین نباشد هر هرزهنویسی و هر مبتذلسازی و هر مستهجنسرایی خود را هنرمند مینامد. این علاوه بر اینکه جفایی به هنر و هنرمند است، جامعهای را هم منحرف خواهد ساخت.
بررسی نقش حاکم برشکوفایی هنر یکی از مهمترین وسازندهترین نقشهای تعالی رابطه، نسبت ونحوه مدیریت هنرمندان است که به مدیریت هنر منجر خواهد شد. از آنجا که اهل قدرت برمدیریت هنری اشراف داشتهاند، چگونگی ارتباطات این دو گروه حائز اهمیت است. هرگز نمیتوان به مدیریت هنری جدا ازارزشهای جامعه نگریست، پس اگر جامعهای بسته و تمرکز گرا باشد مدیریت آن نمیتواند آزادانه عمل کند. البته توان مدیر و خصلتهای انسانی او ممکن است در نحوه مدیریت او تاثیرگذار باشد. شایستگی یک مدیر به طور خاص، مجرد و مشخص در پنج بعد اساسی قابل بحث و بررسی است: بعد اول تخصص، آشنایی و علاقه مدیر به هنر بستگی دارد. بعد دوم ارتباط روزمره مدیران با هنرمندان است. بعد سوم درارتباط با مخاطبان هنر وفرهنگ و یا توده مردم است. مشکل مدیران امروزی طراحی و ترسیم یک استراتژی برای هنر ملی است. بعد چهارم رابطه مدیر با دستگاه دولت در همه ابعاد اداری و مالی آن است. بعد پنجم به ارتباط مدیر با رسانهها و دستگاههای هنری باز میگردد، اینکه یک مدیر تا چه حد میتواند به حساس کردن افکار عمومی نسبت به هنر، جایگاه اجتماعی و ارزشهای آن کمر همت ببندد.
در بحث مدیریت هنری بیشتر از هر جای دیگر ضرورت شایستهسالاری اصل است نه روابط غیرهنری یا وفاداریهای سیاسی معمولی. مقوله فرهنگ به هر معنایی سیاست پذیر نیست، فرهنگ سازی امری غیر ممکن است و فرهنگ در طول تاریخ شکل میگیرد. فرق فرهنگ با صنعت وپدیدههای اقتصادی در این است که قابلیت مهندسی شدن ندارد.
مهمترین مشکل جامعه هنری برداشت غلط از مدیریت هنری است، هنر تجلی احساس، معنا و تخیل هنرمند است و نمیتوان آن را مدیریت کرد. سه مانع ساختاری همیشه در جامعه ما وجود داشته که هرگاه که شرایط اجتماعی باعث رفع این موانع شده است ما به شکوفایی رسیدهایم. نبود آزادی، امنیت و امکانات لازم برای تولید. بیایید هنرمندان را بیشتر درک کنیم. هرچه بیشتر بشناسیم شان، دنیای زیباتری را برای خودمان ترسیم خواهیم کرد.
هنر با هنرمند زیباتر است!
یادداشتی از سعید بابایی