زیبای وارونه
کنگ؛ روستایی در شهرستان طرقبهشاندیز که آوازهای بلند دارد؛ البته با یکبار رفتن به این روستا متوجه میشوید در عین زیبایی و جذابیتهای پیدا و پنهانش، شنیدن این آواز تنها از دور خوش است؛ آنهم به لطف گردشگران و مسافرانی که معلوم نیست کِی میخواهند احترام به طبیعت را بیاموزند و مسئولانی که.. بگذریم.
فکر کنید برای رسیدن به سکونتگاه خود یا دیدن کوچهها و خانههای تاریخی کنگ، مجبور باشید از معابری باریک با شیب تند عبور کنید؛ سختی راه که حتما به دیدن زیباییهای این روستا میارزد هیچ، اما اگر قرار باشد این مسیر را در برخی از معابر از لابلای آشغال و زباله عبور کنید آنوقت حتما حال خوبی نخواهید داشت.
از آنگذشته منظره خانههای تاریخی که یا خالی از سکنه هستند و یا درحال تخریبند تصویر خوبی را از این روستا در ذهن باقی نمیگذارد. اگر هم بخواهید شب روستا را ببینید که مهمان لطف مردم روستا خواهید بود زیرا ظاهرا جایی برای ماندن وجود ندارد.
کنگ زیبا با باغهای سرسبزش و معماری منحصربفردش که تنه به تنه ماسوله مشهور میزند زخمهایی بر چهره دارد که اگر درمانی برای آن پیدا نکنیم کمکم باید آن را در کنار شهرهایی بگذاریم که زیر آب رفتهاند یا زمینلرزهای آنها را از روی نقشه محو کردهاست و تنها از آنها یک نام باقی ماندهاست.
حتما عکسهای زیبا و کمنظیر عکاسان خوشذوق و هنرمند را از روستای کنگ دیدهاید، زاویههایی که این روستا را در اوج زیبایی نشان میدهد اما واقعیت چیز دیگری است؛ اینجاست که کنگ به کمک هنرعکاسی تمارض به خوب بودن میکند، درحالیکه واقعیت و حقیقتش دچار تعارض جدی است.
راستش را بخواهید ما هم به هوای دیدن یک روستای پلکانی زیبا و تاریخی هزارو چند ساله به آنجا سفر کردیم چیزهایی که دیدیم و شنیدیم حسابی غافلگیرمان کرد و سرآغازی شد برای گزارشی که میخوانید.
اولین تصویری که کمی توی ذوق میزد، وجود رستورانها و غذاخوریهای بیشمار بود که در کنار جاده و درست از دل طبیعت بیرون زده بودند؛ که باید پرسید چقدر از طبیعت و فضای سبز تخریب شدهاست تا شکم ما سیر شود.
ورودی باریک روستا و آسفالت آن که تعریفی نداشت و جای پارک مناسبی هم برای گردشگران و مسافران درنظر گرفته نشدهاست. اگرچه طبیعت زیبا و منازلی که پشتبام آن حیاط خانه دیگری است آنقدر جذاب بود که مثل چند توریست خارجی آنجا بودند ما را تا بالاترین نقطه روستا کشاند اما دیدن معابری که کف آن را آشغال و زباله پوشانده است، خانههایی که در حال فروریختن است و مهاجرت چشمگیر ساکنان روستا به شهر حقیقتا دردناک بود. با همه اینها از حق نباید گذشت که کوچهپسکوچههای کنگ برای کسانی که علاقه به عکاسی در لوکشینها و فضاهای تاریخی و روستایی دارند جای بسیار مناسبی است که البته میتواند خیلی بهتر از اینها هم باشد.
در کوچهگردیهای کنگ، به اتفاق همکارانم با زنی همراه شدیم که سالها بود بدلیل مشکلات روستا به شهر مهاجرت کردهبود و تنها پنجشنبهها اموات و مردگانش او را فرا میخوانند تا فاتحهای برایشان بخواند و فراموش نشوند. او ما را به دیدن خانهاش دعوت کرد. خانهای زیبا و قدیمی در دو طبقه با ظاهری شبیه سایر خانههای تاریخی و قدیمی روستا که از ظاهرش مشخص بود سالهاست دستی به سر و رویش کشیده نشده و خالی مانده است. از کوچه های ویران و پر از آشغال عبور کردیم و به خانهاش رسیدیم. میگفت در گذشتههای نزدیک، حیاط خانهاش سوژه گردشگران و عکاسان بودهاست اما الان تقریبا هیچکس سری به این خانه نمیزند. حسابی از شرایط روستا گلایه داشت و بقول او اگر همینطوری ادامه پیدا کند کنگ خالی از حیات انسانی خواهد شد. از باغچه کوچکش که بلطف آب و هوای خوب و مراقبت هفتگیاش هنوز نفس میکشید چند پر نعنا چید، به دستمان داد و مارا بدرقه کرد.
تصمیم گرفتیم حرف سایر ساکنان را هم بشنویم. به سراغ صاحب یک سوپرمارکت رفتیم که جزو ساکنان دائمی روستا بود. به گفته این مرد میانسال کثیفی روستا بخاطر این است که دهیاری تنها یکنفر را برای نظافت مامور کردهاست، تازه کارهای دیگری هم به او سپرده میشود که مطمئنا از پس آن برنمیآید.
دستی لای موهای جوگندمیاش برد و ادامه داد: اینجا توریست خارجی زیاد میآید اما جایی وجود ندارد که شب بمانند مگر اینکه به خانه اهالی روستا بروند. میراث فرهنگی هم یکی دوتا از خانه ها را بازسازی کرد و تسهیلات نیز برای این کار درنظر گرفته شد اما اکثرا به دلیل مهاجرت به مشهد اقدام به بازسازی نکردند. اینجا بود که پسر جوانش وسط حرفمان پرید گفت: تقریبا 7،8 سال پیش دولت بصورت سفت و سخت اقدام به بازسازی و سنگفرش کردن روستا کرد اما بعداز مدت کوتاهی روستا به حال خودش رها شد. مردم اینجا ساکنان دائمی کمی دارند و بیشتر تنها موقع به بار نشستن باغهای گیلاس میآیند و بعداز جمع کردن محصول خود، دوباره به شهر برمیگردند. از مشکلات دیگر روستا هم گفت و اینکه آب آن آب چاه است و زمستانها گاهی اوقات گلآلود میشود و راه رفتوآمد مناسبی ندارد.
نفر بعدی پیرمردی بود که با چهرهای تکیده و ظاهری استخوانی روی صندلی کنار سوپرمارکت نشسته بود و به رفتوآمد مردم نگاه میکرد. کنارش نشستم. از وقتی که یادش بود در همین روستا زندگی میکرد. داشت از وضع روستا و کمکاری بعضی از ارگانها گلایه میکرد که مردی وارد صحنه مصاحبه ما شد و با لحنی شاکی و جدی گفت: آقا هیچکس برای ما کاری نکردهاست و کاری هم اگر انجام شدهاست خود مردم انجام دادهاند. کافی است کمی اطراف روستا و در حریم رودخانه راه بروید تا وضعیت بهداشت را ببینید؛ وسط اینهمه کثیفی ما حتی دیگر دلمان نمیآید آب بخوریم. بعد به مردمی که درحال رفتوآمد بودند اشاره کرد و توضیح داد: اینجا حتی سرویس بهداشتی ساخته نشدهاست درحالیکه وجود آن بسیار ضروری است و مجبورند نیاز خود هرطور شده برطرف کنند. همین مسئله باعث شده است وقتی به باغ خودمان میرویم با صحنههایی زشت و آلوده مواجه میشویم(بعلت شدت فاجعه از توضیح بیشتر معذوریم).
حدود 350 خانوار اینجا ساکن دائمی هستند و اکثرا پیرمردها و پیرزنهایی هستند که دیگر قادر نیستند به شهر بروند اما بطور کلی حدود 1500 خانوار ساکن کنگ هستند. شیوه پرداخت وام برای بازسازی آنقدر بد است که اصلا ارزش گرفتن ندارد.
نزدیک غروب بود. دوباره همان راهی که آمده بودیم را برای برگشتن در پیش گرفتیم با این تفاوت که خروج از روستا بخاطر شلوغی و باریکی راه، زمان زیادی گرفت. دست از دامنههای بینالود کشیدیم و با دنیایی از سوال برگشتیم.
گزارشی از صادق شیخی