عینیت یا ذهنیت در شعر؟
پیش از آنکه وارد بحث اصلی بشوم میخواهم یک مطلب را با شما دوستان عزیز به اشتراک بگذارم. به نظر شخص بنده، بیانی که برای مطالب ژورنالیستی(روزنامهنگاری) استفاده میشود باید خالی از تکلف باشد، در عین حالی که به مسائل عمیق اشاره میکند، درک مطلب را برای مخاطب آسان نماید. برای این منظور اتفاقا باید زبان بسیار پیشرفته باشد، در این مورد خاص پیشرفتگی بیان با کاربری آن رابطه عکس دارد، یعنی هرچه زبان پیشرفتهتر باشد درک آن راحتتر است.
با این حساب خیلی ساده به مبحث انتزاعی و عینی بودن ادبیات میرویم. در فرهنگ دهخدا انتزاع به معنی برکنده شدن آمده و در ادبیات اصطلاح «انتزاعی» به معنای «ذهنی» است. «عینی» هم همانطور که از معنی نامش برمیآید به معنای قابل رویت هست. هرچند در نهایت ادبیات نمیتواند کاملا عینی و رئال باشد و باید مایهای از ذهنیت و انتزاعی بودن را در خود داشته باشد، اما امروزه بحث بر سر این است که کدامیک از این دو وجه باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. اگر نگاهی گذرا به ادبیات معاصرمان بکنم به شکلی تقریبی میتوان گفت هرچه از دورههای اول ادبیات فاصله گرفتیم تصاویر و تعابیر انتزاعی جای خودشان را به عینیت دادهاند. قسمتی از ریشه این تحول را باید در واقعگرایی ابتدای قرن حاضرجستجو کرد و قسمت اعظمش را در «بصری» شدن انسانهای این دوره.
انسان امروزی تا چیزی را نبیند سعی میکند آن را باور نکند؛ گذشت آن روزهایی که داستان جن و پری ذهن کودکان را پر میکرد و تا آخر عمر از چیزهای ندیده میترسیدند. امروزه بشر با توجه به مادیگرایی و نحلههای دیگری از این قبیل، بیشتر چیزی را باور میکند که بتواند ببیند یا لمس کند. از طرفی با ورود عکاسی و سینما به دنیای هنر، تخیل انسان به تصویر کشیده شد و جلو چشم دیگر انسانها قرار داده شد. همین باعث شد تا جنبهی بصری ما تقویت پیدا کند، به ویژه در هنر.
با توجه به این گفتهها تصویرهای شعری بهتر است قابل رویتتر و عینیتر باشند. اما گاهی بدخوانی فاحشی از عینیت در شعر اتفاق میافتد. همانطور که قبل از این گفتم، شعر در حالت کلی نوعی ذهنیگرایی را در خودش دارد به این دلیل که «خیال» از موتیفهای اساسی آن است. یعنی ممکن نیست متنی بدون خیال بتواند نقش شاعرانه ایفا کند، گاهی خیال در زبان و گاهی در تصاویر تاثیرش را میگذارد، اما به هر حال همیشه وجود دارد. به نظر شخص من باید تصاویر و تعابیر در شعر به سمت عینیتگرایی پیش بروند و برای مخاطب «بصری» امروز قابل لمستر باشند اما در کنار آن باید از ذهنیت هم در شعر استفاده کرد. به عنوان مثال کلیت یک شعر مفهومی ذهنی را منتقل کند و اما در جزئیاتش به مسائل عینی پرداخته شود. در ادبیات کلاسیک وجه شبه «محسوس» و «معقول» در تشابیه، نمودی از عینیت و ذهنیت هستند که در فرصتی دیگر به آنها خواهم پرداخت.
مهدی آخرتی