داماد بداخلاق و مادر زن گریان
۵۵سال از خدا عمر گرفتهام و در این مدت آزارم به مورچهای نرسیده است. بعد از مرگ شوهرم سعی کردم برای بچه ها هم پدر باشم و هم مادر. دو پسرم را به سرو سامان رساندم و خوشبختانه زندگی خوبی دارند. اگر چه عروسهایم سایه همدیگر را با تیر میزنند. برایم مهم نیست و همین قدر که میدانم در خانه و زندگی خودشان خوش هستند راضیام. اما حالا با مشکل جدی روبرو شدهایم. دختر ته تغاریام که انیس و مونس من بود را سه سال قبل با بدبختی و کارگری راهی خانه بخت کردم. داماد روزهای اول خیلی آرام و بی سرو صدا بود. با کمک دو پسرم تکه زمین کشاورزی که ارثیه پدر شوهرم بود خانه نقلی در نزدیکی خودمان خریدیم تا دخترم خانه بدوش نشود و منت صاحبخانه نکشد. مدتی گذشت، داماد میگفت خانه را به نام او و همسرش سند بزنم تا خیالش راحت شود. آن قدر طلبکارانه حرف میزد که حرصم را در میآورد. گفتم مبلغی از دو پسرم قرض گرفتهایم باید این پول را بدهیم و بعد تکلیف این خانه را روشن کنیم. بداخلاقیهای دامادم شروع شد. دخترم هرروز با چشم های گریان به خانهام میآمد و میگفت شوهرش انتظار دارد که دو پسرم از حق خودشان بگذرند و خانه را به او بدهند.
زن میان سال اشکهایش را پاک کرد و افزود: من و دخترم موضوع را از دو پسرم پنهان کرده بودیم چون اگر آنها میفهمیدند دامادم خواهرشان را کتک زده غوغا به پا میکردند. یک شب که همه بچههایم خانه ما بودند دامادم برخورد بدی با دخترم کرد.
در این لحظه پسرم شاکی شد و گفت: این رفتار در شان خواهر ما نیست. دامادم بدون هیچ خجالتی سر صحبت را باز کرد و جواب داد:اگر دختر عمویم را گرفته بودم خوشبخت میشدم و… پسرم از کوره در رفت و به دامادم گفت: الان هم کسی جلوی تو را نگرفته، راه باز و جاده دراز است. پسر دیگرم که می خواست میانجی این جرو بحث باشد رشته کلام را به دست گرفت و به دامادم گفت: مگر تو مشکلی داری که به همسرت این حرف ها را می زنی ؟
زن میانسال افزود: در این لحظه عقده دلتنگیهای دخترم باز شد و گفت مشکلش این است که دوستم ندارد و روزی یکبار کتکم میزند. دو پسرم که دل پری از دامادم داشتند از جا برخاستند و او را در حد مرگ کتک زدند.
دامادم که می خواست انتقام بگیرد موضوع پول قرضی دو پسرم برای خرید خانه را جلوی دو عروسم گفت و آتش به پا کرد. من آن شب اجازه ندادم دخترم به خانهاش برود. میترسیدم دامادم با کجی خلقیهای خود دوباره او را مورد ضرب و شتم قرار دهد. اما این موضوع بهانه ای به دست دامادم تا دق دلی خودش را حسابی سرمان در بیاورد. او به خانه مادرش رفته و ادعا کرده که همسرش از خانه قهر کرده و پسرانم کتکش زدهاند.
زن میان سال در مرکز مشاوره آرامش پلیس خراسان رضوی افزود: با همین حرفهای مسخره نمیدانید چه مشکل بزرگ و پیچیدهای برای دخترم به وجود آمده است. نگرانش هستم و نمی دانم چه بلایی سر سرنوشتش خواهد آمد.
دامادم دنبال بهانه میگردد. با این که دختر عمویش ازدواج کرده حسرت میخورد که چرا با او ازدواج نکرده است. البته این مسئله هم از حرفهای یک من دو غاز مادرش سرچشمه گیرد. مادر شوهر دخترم سر جهیزیه او و حتی مارک و نوع وسایلی که خریده بودیم دعوا به پا کرد. او با این کارش حس بدبینی را در دل دخترم. کاشت و حالا هم پسرش را تحریک میکند ما را این طوری عذاب بدهند. در پی اظهارات زن میان سال، داماد این خانواده نیز به مرکز مشاوره پلیس دعوت شد و با انجام چند جلسه مشاوره زوج جوان با آمادگی کامل به زندگی خود بازگشتند.
مهتاب