1

حلقه یاران«بی‌گناه»

«استاد حبیب الله بی­گناه» یکی از چهره­های کمتر شناخته شده غزل خراسان است که سهم بسزایی در تعالی شعر و غزل امروز داشته است. بی‌گناه یکی از معدود شاعرانی است که بیش از شعر خود شاید به اخلاق، انسانیت و آزادگی شهیر باشد. او در دوره­های مختلف تحصیلی، معلمی بوده که شاگردان زیادی را در حلقه معرفت خود جمع کرده است، کسانی که اکنون همگی در کشور انسان­های وارسته و به نامی هستند. افرادی چون هنرمند فرهیخته حامد بهداد، امیر شهلا، نماینده شورای شهر مشهد، دکتر هومن مظفری و… که نه تنها همیشه به منزل استاد در آمد و شد هستند بلکه در سه سال گذشته بزرگداشتی برای استادِ مهرِ خود در موسسه فتح المبین برگزار کردند. شاگردان استاد بی­گناه او را اسطوره تمام عیار وجدان و ارزش­های انسانی می­دانند، پیری که انتخاب، بدون راه گشایی او ناممکن می­نماید.

در یک محفل صمیمانه که به همت و ذوق ملیحه شهریاری، دانشجوی سال آخر دکتری زبان و ادبیات غنایی برگزار شد، و در واقع احوال پرسی یاران دیرین شعر با یکدیگر بود، دو تن از استادان حاذق ادبیات در دانشگاه، دکتر رضا اشرف­زاده، استاد تمام و مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی و معاون آموزشی دانشگاه آزاد مشهد و دکتر تقوی بهبهانی، استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد مشهد  و پرچمدار شعر سپید در خراسان، استاد محمد باقر کلاهی اهری، به دیدار پیشکسوت غزل استان خراسان، استاد حبیب الله بی­گناه رفتند. استاد امیر برزگر و استاد رضا افضلی نیز از کسانی بودند که به دلیل عدم حضور در کشور قادر به شرکت نبودند ولی بارها جای خالی آن ها نکو داشته شد.

 

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست!

ملیحه شهریاری، جلسه را با خواندن شعر«دست» از فریدون مشیری آغاز کرد، سپس شعری از استاد بی­گناه از مجموعه «کدامین از هیچ؟» که تقدیم به دکتر یوسفی شده بود، توسط وی خوانده شد. محمد باقر کلاهی اهری، به عنوان یکی از قدیم­ترین شاگردان حبیب الله بی­گناه در این محفل حضور داشت که از انرژی و سلوک استاد بی­گناه سخن­ها گفت. خاطراتی که از دکتر فرنود، و دکتر وثوقی که از همکاران قدیم استاد بی­گناه در دبیرستان «دانش بزرگ نیا» بودند، آغاز می­شد و به معماری منزل پدری استاد بی­گناه و منش انسانی و حُسن خلق مادر ایشان ختم می­شد.

کلاهی اهری گفت: روزی که آن بانوی اهل خیر با بنده تماس گرفت، انرژی­ای توسط ایشان در بنده به وجود آمد و این غزل را نوشتم و به دوستم جناب فردوسی -که خود را شاگرد با واسطه­ای استاد بی­گناه می­نامند- دادم تا زحمت خط و تذهیب را متقبل شوند و ایشان با فراغ بال پذیرفتند و درخواست شرکت در مراسم و زیارت استاد بی­گناه را داشتند. کلاهی پس از خوانش غزل تقدیمی خود، این تابلوی نفیس و ارزشمند را به استاد مسلم خود در سلوک و اندیشه، جناب استاد بی‌گناه  تقدیم کرد.

پس از شنیدن غزل وی، واکنش دوستان بسیار تحسین بر انگیز بود، از آن جمله دکتر تقوی گفت: شعر شما نقض فرمایش مرحوم امینی شیرازی است که می­گوید: کسانی که شعر نو می­سرایند نسبت به شاعران کهن پیاده هستند. غزل استاد کلاهی را می­خوانیم:

«مرا زیارت آن محضر عدیم مثال/ سعادتی است که خواهم ز بخت در همه حال

عنایتی که نمودند دوستان به حقیر/ دلیل فخر و شرف گشت در چنین احوال

در این عِدا کیم من، کمین عددی/در این معامله در حد ذره مثقال

حبیب اهل هنر، بی¬گناه ، پیرِ مهین/که از عطای ویم زنده جان و فرخ فال

بدان دوام و بدان عزت و بدان خوبی/ثنا و مدحت اوی است اوجب الافعال

مرا عنایت آن پیر و آن پناه و ولی/سعادتی است مبرهن، به قرب پنجه سال

به شهسواری او قابل است عقل سلیم/که هم رکاب هنر هست و هم نشین کمال

در این سرای بخوردم بسی نوال و نعیم/ مرا عنایت او بود، بر همین منوال

سخن دراز نگویم در این مجال قلیل/که هست فرصت دیدارش احسن الامال»

دکتر رضا اشرف­زاده که به دلیل تواضع و فروتنی بسیار مورد تمجید حاضران قرار گرفت پس از بیان خاطرات شیرین خود در محضر دکتر یوسفی و استاد بی‌گناه  و هم چنین اشاره به انجمن­های ادبی کرمان در آن روزگار و قدرت و دقت نقادی شاعران، به تعریف شعر ناب که به مثابه خورشید، پر نور و تابان و زوال ناپذیر است پرداخت و بهره­وری  ناکافی از دانش ادبی را، جزو اصلی­ترین معضلات جامعه ادبی دانست. وی با اصرار مکرر حاضران به خوانش غزلی از دفتر شعر خود پرداخت، که از نخستین مصراع تا واپسین مصراع، شاعران ایشان را آفرین گویان همراهی ساختند:

«به کارگاه خیالم تو نقش زیبایی/به هر طرف که نظر می­کنم تو پیدایی

تو شبنمی، تو بهاری، سپیده ی سحری/تو عطر پونه ی عشقی، نشاط گل­هایی

تو نور نقره ای دل نواز مهتابی/تو موج دل شکن جان گداز دریایی

به شانه ات زلف پریشان خویش سامان ده/که در دلم ز پریشانی است غوغایی

تو نور چشم منی و ز دیده پنهانی/تو روزگار منی و به سر نمی­آیی»

ملیحه شهریاری، دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی نیز در پایان با بیان موضوع گسترش روز به روز فضای مجازی و خلاء فضای نقد منصفانه و  نقدهای پر طمطراق و غیر حقیقیِ «لایک محور» به تغییرات بنیادین در فضای ادبی امروز به طور گسترده اشاره کرد تا جایی که این تحولات معیاری اثر خود را بر روحیه ی هنر شناسی مردم گذاشته است. وی با اشاره به آشنایی هفت ساله خود با استاد بی‌گناه ، خود را شاگرد اخلاقی او دانست و  بداهه­ای تقدیم به استاد کرد:

«دوست ندارم تختت، این قدر در دسترس باشد

رنگ پیراهنت زرد

و این همه قرص در لیوانت غرق شوند!

دوست ندارم بی عشقی، شب­ها بالای سرت نی­ بزند

و تو در جست و جوی فعلِ دوست داشتن در کتاب­ها باشی.

دوست ندارم از اهالی دهکده­ی کوچکِ دلم

کسی خواب بماند

و صبح، این جشن دایمی طبیعت را-زبانم هزار مرتبه لال-

از یاد ببری!

دوست ندارم تاوان دیدن سیمرغ در آسمان دلم پرواز باشد.

استاد بی‌گناه  من!

اندیشه­ات درد داردآن قدر به عرض زنده­گی در امتداد طول آن اندیشیده­ای.

و وزن مغزِ سترگت سرت را به پایین متمایل می سازد.

به دیدارت آمدم اما به روح بلند حافظ قسم، به دست هایت

در آشپزخانه ی چشم هایم روزهاست

قوت غالب، پیاز است که پوست می شود.

می سوزم،

می سوزم،

و دست هایم را در جاده ی یک طرفه ی دعا و اجابت

قربانی می­کنم.

استاد بی‌گناه  من!

گناه این سیاره ی بدبخت را ببخش و بمان!

روحم درد می­کند.

استاد بی‌گناه  من!

روحم را ببخش….»

حُسن ختام این مراسم شعر خوانی استاد بی‌گناه  بود که بنا به درخواست مهمانان به انجام رساند و آن، قطعه نود و هفت بیتی بود که در رثای پدر خود سروده بودن و با سوز صدای حق­گوی خود و ویژگی روایی شعر مخاطب را لحظه به لحظه با خود به دور دست­هایی برد در سال شصت و سه. در پایان استاد  با طرح موضوع قالب­های نو در شعر فارسی و استقبال مردم در باب رباعی به عنوان یکی از قالب های کوتاه اثر گذار قدیم به تفصیل به بیان سخن پرداختند.