1

حتی دعواهای خانوادگی ترانه داشت!

می­خواهم از روزهای خیلی دور که احساس­های همه ما غلیظ­تر بود بگویم. احساس­هایی که برای ما و پدر و مادرهایمان همیشه در وجودمان مانده و همراهمان است.احساس­هایی با کودکانمان و حتی زمانی که فرزندانمان پای در نوجوانی و جوانی می­گذارند با ما همراه است. هر انسانی فرزند خود را بیشتر از همه دوست دارد. عشق می­ورزد و همه زندگیش او می­شود. البته استثنا هم وجود دارد. وقتی در خانواده فرزند دختری به دنیا می­آید و رابطه احساسی پدر با او از زبان ترانه­ای عامیانه بیرون می­آید و بر فضای احساسی خانه جاری می­شود:

«به کس کسانش نمیدم، به همه کسانش نمیدم، به مرد پیرش نمیدم، به راه دورش نمیدم، شاه بیاد با لشکرش، قشون و حشم (یا خدم و حشم) پشت سرش، شاه زاده‌­ها دور و ورش، واسۀ پسر بزرگترش، آیا بدم، آیا ندم. و مادر و پدر از زوایه­ای دیگر با کودک خود نجوایی عارفانه سر می­دهند در قالب ترانه عامیانه‌­ای:

«دس دسی باباش میاد، صدای کفش پاش میاد، دس دسی عموش میاد، با جیب پـر لیموش میاد،  دس دسی خالش میاد، با دهن گاله­‌ش میاد!»

پدر و مادر عشق به فرزند را تا بینهایت ارزش­های انسانی  بدون اینکه به مسئله رنگ و تیره پوستی و یا سفید گونه­ای با ترانه­هایی که حتی با ریتمی و آهنگی از زبان آنها خوانده می­شوند: «سفید سفیدش صد تومن، سرخ و سفیدش صد تومن، حالا که رسید به سبزه، هر چی بگی می ارزه.»

ترانه­‌ها یك ویژگی اصلی دارند و آن سادگی است. این سادگی در ریتم، ملودی و شعر آنها خود به خود رعایت می­شود؛ چرا كه عموما ساخته عوام­اند یا برای عامه مردم (توده) ساخته شده­اند. تنها پناهگاه و تنها مركز حفظ و اشاعه آنها نیز پسند توده و ذهن همان مردم است كه این ترانه­ها را گرامی می­دارند و نسل به نسل منتقل می­كنند. پس ویژگی شفاهی بودن نیز دومین خصوصیت ترانه­هاست.

آنگاه که زنی پسری در جامعه مردسالار به دنیا می­آورد و خوشحالی بر کل خانواده پدری سایه می­افکند و مادر سرافراز در میان خانواده ترانه­ای می­خواند و خنده­ها از شادمانی به سوی خانواده شوهر می­فرستاد: «پسر زاییدم و من سرفرازم، سر سفره باباش دستم درازه»…

ترانه‌هاى عامیانه بخشى از ادبیات عامه‌ است و شامل کلیه آثار موزونى است که به شکل تصنیف، مَتَل، افسانه، چیستان (نغز)، آوازهاى کار، سرودهاى مذهبی، برشمردنى‌ها، لالائى‌ها، ترانه‌هاى بازى و عروسى و ترانه‌هائى که براى کودکان خوانده مى‌شود، در میان مردم معمول و متداول است. زبان این ترانه‌ها، زبان محاوره است. در فرهنگ فولکلور ایران زمین برای هر رفتار احساسی و متقابلی ترانه­ای در خور همان موضوع وجود داشته است. برای کشمکش­ها و دعواهای خانوادگی میان مادر شوهر و عروس و… شکایت زن از شوهر و در دل و پیش مادرش با ترانه­ای و صدایی غمین که می­گوید:«داروغه جون! عرضی دارم، دل پر دردی دارم، شوهرم زن کرده، پشتش و بر من کرده، دو نون از من کم کرده.» و آنگاه که دختری به عقد پسرخاله  و یا  پسرعمه خود در می­آمد همیشه درد­ها و آلام درونی در شعری عامیانه ظهور می­کرد و لب به شکوه می­گشود:« هر که عروس عمه شد، سرخ و سفید و پنبه شد، هرکه عروس خاله شد، سوسک سیا جزغاله شد». دعواهای خانوادگی در آن زمان انگار دعوای ترانه­ها بود. دعوای ریسمان کشیدن­های خانواده داماد و عروس و در لحظه ها تمام و به فراموشی سپرده می­شد.

اقوام عروس می­گفتند: «پسر شما شرابیه، روز که میشه به بازیه، شب که میشه به قاضیه». و سبک شدن خوانندگان و شروعی تازه از ارتباطات خانوادگی؛  واقوام داماد انگاری در یک بازی دسته جمعی می­خواندند:  دختر شمارو شا  میبره ، سیر و تماشا میبره، ریسمون به حلقش می­کنه، رسوای خلقش می­کنه.»

هر چه بود و هر چه هست ما در دامان فرهنگی غنی با ترانه­هایی زیبا که همه را گرد هم می­آورد و گله و شکایت­ها را فقط در بیان و کنایه­ای به طرف مقابل خود می­فهماند و دیگر همه چیز برای هم دیگر حل شده بود. کاش در این زمانه همه چیز مانند قبل برای همه ما حل بشود و شادی جای غم­های از هم گسستن­ها را بگیرد.

بیاد بیاوریم عروس و دامادهایی که با پدران و مادران خود در یک خانه و زیر یک سقف زندگی می­کردند. با هم می­پختند و بر سر یک سفره می­نشستند و شباهنگام وقتی قرص ماه کامل می­شد بر پشتی ابریشمین تکیه و هریک قصه­ای از خود می­گفت.

یاد قصه­های شب رادیو به خیر! یاد شب­هایی که با همان قصه­ها به خواب می­رفتیم و خود را جای قهرمانانش می­گذاشتیم و با آنها همذات پنداری و سر در زیر لحاف پنبه­ای با قهرمانان شاهنامه اشک می­ریختیم.

جای رستم و سهراب و تهمینه­ها در این زمان خالی است!

 

سعید بابایی