با کتاب بازی کنیم و با بازی کتاب بخوانیم!
کلاس پنجم دبستان بود که فهمید میتواند شعر بگوید، بعد از آنکه نیمه شبی بیدارش کردند تا به حمام برود، هفتهای یک بار به حمام میرفت. چون حمام محله آنها روزها زنانه بود. بوق حمام را که میزدند بیدار شده و بقچه به بغل به حمام میرفتند. آنجا کارشان کمک به بزرگترها بود. سر یکی آب میریختند، پشت آن یکی را کیسه میکشیدند. آن شب هم به دستور پدر مشغول کمک کردن به بنده خدایی بودند که بسیار ضعیف و لاغر بود و حتی میشد مهرههای ستون فقراتش را شمرد. تعجب کرد، علت لاغری بیش از حدش را پرسید. او از روزگار نالید و بیماری طولانی خود را گفت و اینکه مسافر است، باید به شهرش برگردد. به خانه که برگشت نتوانست بخوابد، سعی کرد شرح رنج آن بنده خدا را بنویسد: بود مسافر یکی اندر به راه، توشه کم، راه فزون، بی پناه و همین طور ادامه داد…
شعرهایی که در کودکی حفظ میکرد از مثنوی مولوی بود و قرآن خواندن را از زمزمههای مادر بزرگش که مکتبدار بود و به دختر بچه ها قرآن خوانی میآموخت یاد گرفت. سالهای آخر دبیرستان به موسیقی و نقاشی روی آورد. در موسیقی توفیق بیشتری یافت و گاهگاهی که در مدرسه مراسمی بود سنتور می نواخت. سال 49 برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در رشته زبان و ادبیات فارسی مشغول به تحصیل شد و حضور در تهران فرصت مغتنمی برایش شد، برای آشنایی با دکتر علی شریعتی، استاد مرتضی مطهری و دکتر بهشتی؛ اما بعد از دوره دانشجویی تصمیم گرفت تا قصهها و شعرهای زیادی بگوید.
در اواخر این دوره بود که ادبیات کودکان و نوجوانان را شناخت و تصمیم گرفت صالح و رهپوی این راه باشد. در سال 57 ازدواج کرد. سه دختر به نامهای مونس، متین و مرضیه دارد. روزی چهار پنج ساعت بیشتر نمیخوابد. یکی دوساعت در روز به کارهای روزمرهاش می پردازد و 15 ساعت در روز کار میکند. میگوید وقت بسیار کم است. میداند که هرکس چند روزی دیگر نوبت اوست. دلش میخواهد قرآنی که برای نوجوانان در دست ترجمه دارد را هرچه زودتر تمام کند. آرزویش این است که بچههای ایران بیشتر بخوانند تا شاد باشند، روی پای خود بایستند و مستقل بیاندیشند، زندگی کنند و به دیگران و تفکراتشان احترام بگذارند.
مردی از جنس کودکانهها
ابراهیم بالاپژوه مدیر مجموعه شهرکتاب مشهد اینبار مهمانی داشت که خیلی از ما او را از کودکی میشناسیم و معمولا با آثار وی خاطراتی شیرین داریم. کسی که شعرهایش در کتابهایمان یادآور خاطرات کلاس و میز و مدرسه است. مصطفی رحمان دوست مردی از جنس کودکی ما، دوست داشتنی و خاطره انگیز است. او حرفهایش را اینطور شروع کرد: با توجه به سرانه پایین مطالعه در ایران این را میگویم که مردم و کودکان هرچه بخوانند خوب است. نه اینکه بگویم چه کتابی برای چه رده سنی مناسب است یا نیست. چون فقط باید اکنون بگویم که بخوانید. مثل کودکی که غذا نمیخورد. اول توجه ما به این نیست که بگوییم کدام ویتامین را کم دارد و کدام را زیاد. در درجه اول میل کردن غذا مهم است. اما سئوال اینجاست که برای علاقمند کردن کودکان به مطالعه چه کنیم؟ مهم لذت بردن از کاریست که انجام می دهی. ابتدا پدر یا مادر باید از کارشان لذت ببرند. جالب است بدانید در کشوری مانند سوئد، پدر و مادر باید در روز برای کودکانشان شعر بخوانند یا قصه تعریف کنند و اگر این اتفاق نیافتد کودک آنها حق دارد به پلیس شکایت کند. مهمترین راه علاقهمند کردن کودک به مطالعه این است که هر شب یا هر روز روبروی آنها بنشینی، برایشان قصه، شعر یا کتاب بخوانی. به طوری که چشم در چشم باشی دستش را در دستت بگیری. ما قبلا در خانههایی بزرگ زندگی میکردیم، دست پدر و مادر را لمس میکردیم. اما امروزه در آپارتمانهای کوچک زندگی میکنیم ولی همدیگر را نمیبینیم.
ارتباط عاطفی لازم است!
او افزود: ما نیازمند این هستیم که همدیگر را لمس کنیم، نگاه کنیم و با هم ارتباط عاطفیتری داشته باشیم. بازی اصل ارتباط با کودکان است، حتی برای تربیت آنها. اصلا نیاز نیست که کودک گوش میکند یا نه. اما شما درست در اشتباهید. چرا که کودک در هر حالی همانند یک ضبط صوت تمام صحبتها و کلام شما را گوش میکند و آنها را با دقت تمام ضبط میکند. مهمترین راه گسترش مطالعه این است که دولتها به این آگاهی و شعور برسند چرا که کشورها با مطالعه رشد میکنند. باید برنامههای میان مدت بنویسند، برای ترویج فرهنگ مطالعه در کشور و یک عزم ملی در اینباره باید صورت گیرد که همه مشارکت داشته باشند. درحال حاضر ما باید خود به این فکر باشیم تا خود و کودکانمان را از راه مطالعه بالا بیاوریم. در این میان قدم اول حتی ممکن است که قصه نباشد، مهم ارتباط است که به واسطه قصه بین والدین و فرزندان بوجود میآید و این ارتباط شروعی مهم برای علاقهمندی به مطالعه است. وقتی عاطفه و احساس شما از طریق کتاب به کودک انتقال پیدا میکند آن کتاب برای کودک عزیز میشود، حتی اگر بیمعنی باشد. تمام این صحبتها در قدم اول است و کمی که پیش میرویم خود کتاب هم مهم میشود.
اهمیت بازیهای کودکی
رحماندوست ادامه داد: زندگی کودک بازی است. دوزبازی، نخودبازی، نمایشهای کودکانه و… . به هیچ عنوان نیازی به این نیست که اسباب و وسایل بازی تهیه کنیم که قیمت زیادی داشته باشند و در کنار همین بازیها میشود خیلی اصول و روشها را به همین راحتی به کودک آموزش داد. حال چگونه کتاب را بازی کنیم؟ بازی پاداش یک بازی دیگر. هرکاری که میکنیم به صورت یک بازی میتواند باشد؛ حتی برای تربیت کودک هم باید بازی کرد. این مهم است، شخصیت شما، نوع کار شما، مقام و منصب شما مهم نیست، چرا که خود شما هم نیاز به بازی دارید و این حرکت شما برای کودک بسیار ارزشمند است. پس وقت را از دست ندهید و برای کودکان کتاب بازی کنید.
در پایان این مراسم از کتاب «آن مان نباران» نوشته مصطفی رحماندوست در حضور علاقهمندان به ادبیات کودک و نوجوان و مخاطبان این رشته به امضای مولف آن رسید.
گزارشی از حامد دائمی