فرمان زندگی به دست دیگران!
هنوز در بُهت و ناباوری سیر میکردم و از خودم میپرسیدم: زندگی همه همینطوری شروع میشود؟ باورم نمیشد که جواب بله را گفته باشم و حالا کمکم باید برای زندگی مشترک آماده شوم. شب قبل مراسم بلهبران درخانه ما به خوبی برگزار شد و حالا قرار بود برای خرید عقد با مادرهایمان به بازار برویم. اختلاف از همان روز شروع شد، احساس میکردم استقلال خودم را برای تصمیمهای کوچک از دست دادهام و حتی نمیگذارند رنگ لاک را خودم به تنهایی انتخاب کنم. حتی به خاطر دارم، چندباری حین خرید مکالمات لفظی مادرم و مادرهمسرم طبیعی نبود و خبر از اختلاف سلیقهای فاحش میداد؛ اما در آن لحظه به تنها چیزی که فکر نمیکردم اختلاف سلیقه خانوادههایمان در آینده نزدیک بود. ظاهرا همه چیز مرتب بود، اما چهره مادرها درهم فشرده و عصبی به نظر میرسید. چندباری مادرم مرا صدا زد و بهانههایی گرفت، متقابلا مادر همسرم، او را صدا زد و احتمالا وضعیت مشابه، حالا برای او هم اتفاق افتاده بود. فکر میکردم موضوع منحصر به امشب است و زمانی که زندگی مشترکمان را زیر یک سقف آغاز کنیم، همه این حرفها تمام میشود. متاسفانه این جریان به یک شب خاص ختم نشد و حتی پس از ازدواجمان، هربار که برای دیدن خانوادههایمان میرفتیم بالاخره موضوعی را پیش میکشیدند و باب بحث و مشاجره باز میشد. گاهی خودم را دلداری میدادم و میگفتم: این دعواها نمک زندگی است! اما بعد از گذشت یکسال احساس میکردم که تمام این مدت خودم را گول زدهام. همسرم میگفت: بالاخره نیش و کنایههای مادرت تاثیر خودش را گذاشت… اما در ان لحظات به تنها چیزی که فکر نمیکردم، استقلال در تصمیمگیری و گوش ندادن به حرفهای دیگران بود. از درون شکننده و ضعیف شده بودم و با حرفهای ریز و درشت چنان آشفته و عصبی میشدم که کنترل شدت عصبانیتم از دستم خارج میشد. مدتی بود که همسرم را در سر زدنهای مداوم به خانوادهاش همراهی نمیکردم. هربار که بعد از دیدن خانوادهاش برمیگشت، تا چند روزی سکوت میکرد. نتوانستم این موضوع را برای خودم حل کنم و به او حق بدهم، احساس میکردم او هم مانند من، با سیل سرزنشها و حرفهای بی ربط خانوادهاش مواجه میشود… این جریان را به خودم میگرفتم و همین موضوع بهانه خوبی میشد برای راه انداختن دعواهای جدید و قهرهای طولانی. کار از کار گذشته بود، خودمان به اطرافیانمان اجازه دخالت مستقیم در زندگیمان را داده بودیم و حالا جای گله و شکایتی نبود.
دکتر غلامحسین حقدادی با بیان جلوگیری از زمینههای دخالت والدین در زندگی مشترک فرزندانشان گفت: دخالت خانواده در زندگی زوجین جزء ده عامل اصلی طلاق است. اما سوال اینجا است اینکه چگونه میتوان از این دخالت جلوگیری کرد؟ نوع ازدواج در نحوه دخالت والدین در زندگی مشترک فرزندانشان تاثیر بسیاری دارد. برای مثال زمانی که دختر یا پسری زودتر از موعد ازدواج میکند و خانواده او احساس میکنند که فرزندشان کم سن و سال است و از نظر آنها تجربه کافی برای زندگی مشترک را ندارد؛ به خود اجازه میدهد به عنوان مدافع حقوق فرزندش در زندگی او دخالت داشته باشد.
وابستگی اقتصادی مهمترین دلیل دخالت خانوادهها
معاون امور اجتماعی بهزیستی خراسانرضوی بیان کرد: گاهی وقتها دخالت خانواده به دلیل وابستگی اقتصادی است. یعنی پسر ازدواج کرده اما بنا به دلایلی کارمند پدر خود است و وی مسئول تامین هزینههای زندگی پسرش بوده، همین موضوع میتواند به دخالت والدین در زندگی مشترک فرزندانشان دامن بزند.
مقایسه ممنوع!
وی افزود: البته بعضی از خانوادهها مداخلهگر هستند و اصرار دارند با عدم توجه به این موضوع که نسل جدید بسیاری از مشکلات نسل پدر و مادرهای خود را ندارند، با عدم اطلاع و آگاهی خود وارد حیطه خصوصی فرزندانشان شده و استقلال در تصمیمگیری را به فرزندانشان نمیدهند. گاهی والدین بدون توجه به بعضی مسائل وارد مرز زندگی مشترک فرزند خود شده و اندرزهای میدهند که باعث تخریب زندگی آنان میشود البته قابل بیان است که اغلب نادانسته مرتکب چنین اشتباهی شده و اساس نیت آنها صلاح و آرامش فرزندانشان است. ممکن است حتی بعضی از خانواده به دلیل اینکه بعضی از مشکلات را در زندگی خود تجربه کردهاند و متحمل ضربه سنگینی در زندگی مشترک خود شدهاند و یا طلاق گرفتهاند، بنابراین ترسهای زندگی خودشان را به فرزندشان گوشزد میکنند و مسائل شخصی خود را به عنوان مثال برای فرزندش میآورد و تاکید میکنند «اگر تو نیز اینگونه رفتار کنی، سرنوشتت مانند من شده و ضربه سنگینی میخوری». اما والدین غافل از اینکه جو زندگی فرزندشان با زندگی خودشان تفاوت دارد ویا میزان توانایی حل مسئله او را با آنچه که خودش در گذشته تجربه کرده و پشت سر گذاشته است تفاوت دارد، مقایسه میکند. نپذیرفتن این تفاوت باعث میشود که به خودش حق داده تا وارد حیطه زندگی فرزندش شده و مداخله کند.
مداخله هم وقتی دارد
این روانشناس تصریح کرد: اگر خانواده حمایتگر، موقعشناس باشد و بتواند به موقع شرایط را ارزیابی کند، میتواند اولین کسی باشد که از زندگی فرزندش حمایت معنوی کند. اما اگر خانواده بداند که ورود به اختلافات زناشویی فرزندش شود، و این ورود به منزل دخالت و ایجاد مشکل بزرگتر در زندگی او باشد، باید به عنوان آخرین مرحله و آخرین راه این کار انتخاب کند. در این صورت باید اجازه دهیم تا فرزندمان مشکلاتش را خود به تنهایی حل کند یا او را به مشاور هدایت کنیم. بنابراین نکته مهم این است که انسانهایی که در شرایط خوبی ازدواج میکنند و قدرت حل مشکلات زناشویی خودشان را داشته باشند، و آمادگی زندگی مشترک را دارند، اینها درگیر مداخلات خانوادههای خود نمیشوند حتی اگر خانواده بخواهد، زوج با درایت خود از این کار جلوگیری میکند.
ابتکار عمل را از فرزندمان نگیریم
معاون امور اجتماعی بهزیستی خراسانرضوی افزود: پدرها و مادرها به طور طبیعی با دخالت خود، نیت بدی ندارند و آنچیزی که باید به آن دقت کنند، عدم همانند سازی با زندگی خودشان است. یعنی اینکه شرایط امروز فرزندم شبیه فلانی است پس باید فلان کار غلط را انجام داد تا سرنوشت فلانی تکرار نشود و این موضوع را باید در نظر داشته باشند وقتی ابتکار عمل را از دختر یا پسرمان در زندگی میگیریم، او را وابسته و متکی به خودمان کرده و اعتماد به نفس حل مشکلات را از او میگیریم که قطعا این موضوع آسیب جدی به شخصیت فرد وارد میکند و او را در مراحل بعدی زندگی دچار مشکلات اساسیتری میکند. در حال حاضر مشاورین زیادی در حوزه خانواده و زندگی مشترک وجود دارند که در وهله اول میتوانیم مشکلات خود را با مشاوران باتجربه و آگاه درمیان بگذاریم.
آموزش دخالت موثر به خانواده بهترین راهکار
به مسئولین و به کسانی در که در حوزه طلاق و ازدواج کار میکنند، لازم است تا برای خانوادهها از طریق آموزشهای عمومی، چه از طریق صدا و سیما و چه از طریق روزنامهها و نشریات و همچنین در کانالهای فضای مجازی، نحوه صحیح مداخله والدین را آموزش دهند. در سیاستهای کلان هم باید به این مسیر برویم که استقلال، ابتکار، مهارتهای زندگی، سلامت روانی افراد را افزایش داده و سلامت روانی افراد را در اولویت تصمیمگیری قرار دهند.
گزارشی از نیلوفر اقبال