1

شب‌هایی به نام «سیاوش»

در هیاهوی شهر و سرگشتگی و روزمره‌گی، شب‌هایی هستند که برای دوستداران هنر و فرهنگ فراموش نشدنی‌اند و جایگاهی هستند برای دیده شدن و به نوعی مجالی برای پرتاب به سوی فرهنگ و هنر. شب‌های شعر و ادبیات از دیر باز همیشه جایگاه خود را در بین اهل هنر داشته‌اند و تاریخی کهن دارند. شب‌هایی که با حضور تعداد اندکی ادبیان و شاعران شکل گرفته و آهسته آهسته بر دوستدارانش افزوده شده و جایگاه مستحکمی برای خود به دست آورده است. چندی است انجمن هنری و ادبی نوپایی به نام «سیاوش» توسط مهدی زمانی که خود یکی از دوستداران و حمایت کنندگان چنین محفل‌هایی است در مشهد خودمان اسم و رسمی در کرده و همیارانی در بر پایی این انجمن همچون آرش آریانیا و دکتر محمدرضا سرسالاری را با خود همراه دارد. شبی در جمع آنها بودم و با چند نفرشان گفت‌وگو داشتم. آنچه می‌خوانید گزارشی است از این جلسه شعر در مشهد خودمان.

 

شهر بی‌هنر، مرده است!

با آنکه مهدی زمانی شغل آزاد و در رشته مهندسی صنایع تحصیل کرده اما بیشتر او را با فعالیت‌های فرهنگی‌اش می‌شناسند. مهدی زمانی عقیده دارد مردم ذاتا جذب زیبایی‌های هنری می‌شوند. او می‌گوید: کلا هنر، نوعی شناخت زیبایی، به کارگیری زیبایی و خلق و پدید آوردن زیبایی در آثار هنری است. حس «جمال طلب» و «زیبایی دوست» در سرشت انسان به ودیعت نهاده شده است. خدای متعال نیز، خالق زیبایی و جمال است و جمال را هم دوست دارد. اصلا مگر هنر و ادبیات، چیزی جز پیوند زدن فکر و زندگی و آثار و اندیشه، با «جمال» است؟ و مگر چیزی جز جمال، رمزجاودانگی و جذابیت هنر و ادبیات است؟

مهدی زمانی از کودکی با کتاب و کتاب‌خوانی و گرد هم آوردن دوستانی برای این مقوله آشناست. او می‌گوید: شهر بی‌هنر شهری مرده و بی‌روح است و شهری که هنرمندانش فعالیت آزاد نداشته و نتوانند حرف دل خود را بزنند شهری مرده است. به آرامی آهی می‌کشد و ادامه می‌دهد: ادبیات، به شکلی بیان زیبای مفاهیم ذهنی و احساس‌های درونی و اندیشه‌های بشری است، در قالبی نافذ و گیرا و چون از زیبایی برخوردار است مردم را به سوی خود جذب می‌کند و با زندگی عجین می‌شود.

زمانی با فردوسی و شاهنامه از کودکی اجین شده و با گوش دادن به داستان‌های شاهنامه از رادیو و قصه‌های شب و نقالی صادق علیشاه عشق به ادبیات کهن در او زنده شده است. در انجمن او نیز از همین علایق بهره فراوان برده است. در شب‌های شعر انجمن سیاوش شاهنامه خوانی و نقالی همراه با موسیقی به دوستدارانش حالی دوباره می‌بخشد. او می‌گوید: اگر نقشه گربه شکل و زیبای ایران عزیز یک پدر داشته باشد آن پدر حماسه سرای سترگ جهان حکیم فردوسی نامدار و مام ارجمند وطن شاهنامه فردوسی است که دوست داشتن این دو دوست داشتن خرد و پیشینه تاریخ و اسطوره این مرز و بوم اهورایی است.

 

شعر حجیت دارد

زمانی معتقد است که شاعران از همین انجمن‌ها شعرهایشان مورد نقد و پالایش قرار گرفته و حس خود فرابینی آنان از خودشان دور می‌شود. از همین انجمن‌های شعری شاعران به اجتماع شناسانده می‌شوند. آنها با حضور در همین انجمن‌ها در بوته نقد ادبی و برخورد عملی با صنایع شعری و نگاه مخاطب خود را در جامعه به عینه می‌بینند. قشر عظیمی از جوانان، ذوق شعری دارند و این راهی برای ورود به دنیای ذهن و زندگی و فکر و احساس آنان است. می‌توان با حرکت در این بستر، آنان را با جلوه‌های زیباتر زندگی و آرمان‌های پاک و دنیای معنویت آشنا ساخت.

مهدی زمانی جایگاه انجمن‌های ادبی را همانند حکیمانی می‌داند که پندهای خود را بر عاشقان خود جاری و ساری می‌کنند و در این باره می‌گوید: بیشتر بارِ انجمن‌ها بر مبنای شعر پایه‌ریزی شده و در شعر، هم زیبایی لفظی وجود دارد، هم معنوی؛ و این یکی از رموز جاذبه آن است. شعر، در ذهن مردم حجیت دارد و برای اثبات بسیاری از حرف‌ها و ایده‌های خود، شعری را از شاعری به عنوان سند می‌آورند. «استناد به شعر» ، موهبتی است عظیم که اهل شعر نباید از این جایگاه غافل باشد. کلام شاعران، سند به حساب می‌آید و شاعران نوعی حکومت بر دل‌ها و اندیشه‌ها دارند و همین که حرفی وقتی مستند به شعری می‌شود، پشتوانه می‌یابد و رسمیت پیدا می‌کند، دلیل اهمیت این هنر و تکلیف سنگین شاعران متعهد است.

در ادامه از چرایی نام‌گذاری انجمن می‌گوید: سیاوش در تاریخ اسطوره ما نماد زیبایی و خوش قلبی و صمیمیت و پاکی و صداقت است.

عبور او از آتش نمایش پاکی است که در سردی آتش بر ابراهیم نبی نیز تجلی یافته و نام‌گذاری این انجمن به نام سیاوش فریاد مظلومیت انجمن‌های ادبی در غربت هنر است.

انجمنی فراتر از جناح‌ها و به نام «سیاوش»

دکتر محمدرضا سرسالاری از شاعران و پژوهشگران ادبی نیز از همکاری‌اش با انجمن سیاوش می‌گوید: انجمن «سیاوش» بیشتر یک نشست فرهنگی است که فارغ از هر جناح بندی و تفکرات خطی و فقط به منظور ایجاد صمیمیت بیشتر دوستان شاعر و موسیقی ایجاد شده و طبیعی است که سعی می‌شود حال که این زمان و فرصت در اختیار ماست با شنیدن شعرهای خوب و موسیقی سالم و ارزشمند در خدمت فرهیختگان و اهالی فرهنگ باشیم. من بسیار افتخار می‌کنم که با چنین گروه کاربلد و ارزشی کار می‌کنم و از جناب زمانی و برادران آریانیا که این فرصت بسیار خوب را فراهم کردند، سپاسگزارم.

به سراغ چهره دیگری می‌روم. آرش آریا نیا از دیگر اعضای انجمن است و تأکید می‌کند: مرداد سال 85 به سمت ادبیات و فرهنگ سرزمینم رو آوردم و بیشتر اوقات فراغت را در جلسات ادبی گذراندم. با انجمن پویا آغاز کردم و آنجا با دوستداران حافظ و با جدیت شاهنامه را خواندیم و امروز در برابر استاد بزرگوارم فرزین سر فرود می‌آورم که زندگی خود را در پژوهش شاهنامه گذران می‌کند. من و استاد زمانی تصمیم گرفتیم جلسه‌ای ادبی که شایسته ادبیات خراسان باشد داشته باشیم و جلسه را با نام «سیاوش» برگزار کردیم.

سیاوش اسطوره پاکی و نجابت و تعهد به عهد وپیمان است که به قیمت از دست دادن قدرت و تاج و تخت پا در راه وارستگی گذاشت؛ لذا شاهنامه مبنای حرکت من به سوی هویت سرزمینم ایران بود و تا به امروز به آن مهر می ورزم و با آن زندگی می‌کنم.

 

پایان یک شب به یادماندنی

حرف‌هایشان را شنیدم و احساس می‌کنم از حسی لبریز شده‌ام. از اولین جلسه این انجمن با این گروه همراه بوده و نظاره‌گر پویایی شب‌های فراموش نشدنی‌اش بوده‌ام. شاعری شعری می‌خواند، نقدی و تشویقی، از پیر و جوان در کنار هم و یاد گرفتن از یکدیگر اخلاق هنرمندی را نوید می‌بخشد. شاعری بر صندلی‌اش جای می‌گیرد و سپس موسیقی فاخر توسط نوازنده‌ای در فضا جان می‌گیرد و همراه او نقاشی از فضای انجمن طرحی بر بوم و نقشی بر کاغذ جان می‌گیرد و آنگاه هنرمندی خوشنویس نگاه خود را با قلم و جوهر بر صفحه مقوایی به ثبت رسانده و در خاتمه نقالی ما را به فضای جنگاوران داستان‌های شاهنامه می‌برد. حالا همه مستمعینِ این شب فراموش نشدنی رفته و صندلی‌ها خالی‌اند. از مهدی زمانی که هنوز روی صندلی نشسته می‌پرسم آینده این انجمن را چگونه می‌بینی و او با خنده‌ای جوابم را می‌دهد: نداند بجز ذات پروردگار/ که فردا چه بازی کند روزگار…

ساعت دوازده شب است و من همچنان با روحی سبک بال از انجمن «سیاوش» بیرون می‌آیم و خوشحالم که در شهر من مکان‌هایی وجود دارند و روح خسته شهرمان را پالایش می‌دهند.

بی‌شک سیاوش‌های در تاریخ کم نیستند و ماندگار خواهند بود!

 

گزارشی از سعید بابایی