هنرمندان و جشنوارهها
جشنوارهها رویدادهایی فرهنگی هستند که در تمام جهان با اهداف مختلف برگزار میشوند. جشنوارهها موضوع دارند و در آنها باید به طور ویژه به چیزی پرداخت و این رویدادها با حضور هنرمندان رشتههای مختلف رقم میخورد. در جشنوارهها از شرکتکنندگان خواسته میشود متناسب با موضوعی که انتخاب شده آثار هنری خود را ارائه کنند و پس از تشکیل تیم داوری جایزهای برای برندگان آن در نظر میگیرند. حمایت از هنرمندان در قالب جشنوارهها و توجه به آثار آنان البته کار مهمی است که ضمن جمع کردن جمعی از استعدادها و مهارتها در کنار هم اهمیت توجه به هنرمندانه زیستن را به همگان میآموزد و اضافه بر این با حمایت از هنرمندان برتر زمینهساز رونق اقتصاد هنر نیز میشود.
جشنوارهها را هنر را طلب و از همین رو توجه به آن را تبلیغ میکنند. این رویدادهای موضوعی بیشک در حمایت از هنرمندان موثرند و با به ویترین درآوردن هنر به نوعی بخشهایی از جامعه را درگیر این جریان کرده و در سکوت یکرنگ زمان صدایی ایجاد میکنند و نقشی میزنند؛ اما آیا جشنوارهها تمام آنچه یک هنرمند در مخیله دارد را پوشش میدهند؟
گاه موضوع جشنوارهها با آنچه دغدغه هنرمندان است همخوانی دارد و آنها در واقع با یک تیر دو نشان میزنند. هم در رویدادی شرکت میکنند که به آن علاقهدارند و هم با ارائه هنر خود از فعالیت هنری به واسطه زیباییهایش لذت میبرند؛ اما گاهی پیش میآید که برای دغدغه بعضی هنرمندان هیچ جشنوارهای برگزار نمیشود و بیشتر از این حتی جامعه برای دلمشغولیهای یک هنرمند وقتی ندارد حتی اگر این دلمشغولی حقانیتی اخلاقی داشته باشد. اینجا تنهایی آنکس که جستجو و فهم زیبایی را میطلبد در جهانی که برای آن دغدغه دارد و بیتفاوتی محیط، ترکیب غریبی از بیگانگی، تنهایی و حتی سرخوردگی و انزوا در پی دارد.
آیا هنرمند تنهاست؟ آیا این تنهایی برایش لازم است؟ به راستی مناسبت ارتباط هنرمند با افراد، جامعه و محیط پیرامون چیست؟ وقتی هنر مطالبه نمیشود تکلیف کسی که خودش را درگیر این جریان کرده و برای خلق اثری زیبا از خواب و خوراک گذشته چیست؟ اشکال جدید هنری همیشه با پذیرش بالاترین خطرها و با این تهدید که نادیده گرفته شده و یا تحقیر شوند همراه بودهاند و بسیاری از نوآوریهای هنری هرگز در زمان مطرح شدن چندان مورد استقبال قرار نگرفتهاند؛ شاید یکی از بارزترین این نمونهها نیمایوشیج شاعر فارسی زبان خودمان باشد که میگفت: میتراود مهتاب، میدرخشد شبتاب، نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک، غم این خفته چند خواب در چشم ترم میشکند…
بعضی اوقات تکرار بیتوجهی به هنر کار را به جایی میرساند که هنرمند احساس میکند چیزی اضاقه است؛ هیچ نمایشگاهی، جشنوارهای و حتی رویدادی برای مطرح شدن فصلی آنان برگزار نمیشود، جامعه هم آنقدر درگیر گذران روزمرگیهاست که شاید هیچ متوجه نباشد چطور هنر در همین نزدیکی است و آنها بیخبر!… در واقع مشغول شدن با هنر در جایی که توجه به آن لابهلای روزمرگیهای تکراری گمشده کار بسیار خطرناکی است و آدمی را به فراموش شدن، تنهایی، گوشهنشینی و خودخوری تهدید میکند! شاید برای همین است که خیلی از استعدادها پس از برخورد نخستین ترکشهای بیرحم بیتفاوتی دست از هنر میشویند و با مشغول شدن به تکراریهای منفعتدار از خلاقیتهای بیسرانجام دست میکشند!…
یادداشتی از نوید موسوی