تئاتر خراسان؛ صادرات گوهر از معدن سیاهیلشگر
تکلیف هنرجویان تئاتر بعد از پایان دوران آموزششان، چیست؟ چه کسی از آنها حمایت خواهد کرد؟ چه فرصتی برای ظهور خواهند داشت؟ چهگونه میتوانند وارد عرصهٔ اجرا شوند؟ و از همه مهمتر، چه تضمینی برای ماندهگاریشان هست؟ اینها سوآلاتی ست که هر هنرجوی تئاتر در استان خراسان، بعد از اتمام دوران آموزشاش، خواهد پرسید؟ و مراکز آموزش هنرهای نمایشی، باید به این دغدغهٔ مهم هنرجویان، پاسخ بدهند.
***
لشگری از نمایشگران تازهکار هر فصل به بدنهٔ تئاتر استان اضافه میشوند که از میانشان، به ندرت کسی میتواند فرصت مناسب با استعداد و سواد خویش را در عرصهٔ هنرهای نمایشی، پیدا کند. اینها جوانانی مشتاق و علاقهمند هستند که نزدیک به یکسال آموزش میبینند، ولی دست پشتیبانی برای حمایتشان از آستین مسوولان، بیرون نمیشود. خراسان، معدن استخراج سیاهیلشگر شده که اگر گاهی در میانشان گوهری هم پیدا شود، بلافاصله به تهران صادر میکند!
***
بگذارید صریح و بیپرده بگویم: مجرییان برگزاریی کلاسهای آموزش تئاتر در قبال هنرجویانشان مسوولاند. آنها وظیفه دارند که فارغالتحصیلان دورههای آموزشیشان را –ولو برای مدت مشخصی تا روی پای خود بهایستاند- حمایت کنند و بسته به میزان توان و استعدادشان، از آنها در آثار مختلف نمایشی، بهره بگیرند.
ما درست مثل دانشگاههای کشور شدهایم. فارغالتحصیل تولید میکنیم و هیچ به فکر آیندهشان نیستیم. این نمیشود که ما فقط از هنرجو پول بگیریم، آموزشاش بدهیم و بعد به امان خدا، رهایاش کنیم. همین نگاه اشتباه است که امروز باعث شده کهکشانی از دانشآموختهگان دانشگاههای کشور زیر آوار بیکاری بمانند و حاضر شوند که تن به خفتبارترین شغلهای نامرتبط بدهند تا انگ بیکاری و بیعاری، نخورند.
نه برنامهای، نه طرحی، نه تضمینی برای آیندهٔ فارغالتحصیلان کارگاههای آموزشیی تئاترمان نداریم. به هزار وعده آنها را به سمت خود میکشیم و با کمترین امکانات آموزشی، وقتشان را پُر میکنیم و عاقبت: خدا نگهدار!
***
چه کسی مسوول است؟ چه کسی پاسخگو ست؟ چه کسی باید به فکر باشد؟ آنها که وقتِ هنرجویان را میکُشند، آنها که به وعدههای ناشدنی، جیبِ هنرجویان را تهی میکنند، آنها که در قبالِ یدک کشیدنِ لقبِ «مربی» هیچ مسوولیتی نمیپذیرند، کجا باید جواب پس بدهند؟ کدام یک از مربییانِ تئاتر ما، همان روزِ اول به هنرجویاناش تذکر میدهد که پس از پایانِ دورانِ آموزش، هیچ امیدی به ماندهگاری در تئاتر نیست؟
ما تنها دلخوش به اینایم که گاهی –و فقط گاهی- از هنرجویانمان در سمتها و نقشهای خُرد و پیشِ پا افتاده، استفاده میکنیم و به چند اجرای کوچک و محدود، سعی میکنیم رضایتشان را به دست آوریم. من، خود، تئاتر تدریس میکنم و وقتی میبینم بچههایام بعد از اتمام دوره، جایی برای ظهور و حضور ندارند، شرمگین میشوم. گرچه به آنها از همان روز نخست مؤکد هشدار میدهم که تئاتر، عایدییی برایشان نخواهد داشت، ولی بالاخره هر چه باشد، کسی که تا پایان مسیر را با گروه همراه است، یعنی امیدی بسته تا سرانجام فرصتی برای بروزش مهیا گردد!… پس کو آن فرصت؟
***
تا آنجا که من میدانم، برای نخستین بار، واحد آموزش هنر اشراق، طرحی را آمادهٔ اجرا دارد که به زودی و تا پایان تابستان، جشنوارهای از نمایشهای کوتاه کارگاهی را راهاندازی کند که بازیگران آن همه، از هنرجویان کلاسهای آموزش تئاتر اشراقاند. جشنوارهای کاملا کارگاهی-آموزشی که در آن، هنرجویان تازه نفس تئاتر، فرصت بروز و ظهور و معرفی پیدا میکنند و ایبسا که در میان آنها، استعدادهایی کشف شود که مخزن تئاتر خراسان و ایران را غنیتر کند. وجود چنین جشنوارههایی که رویکرد صرفن کارگاهی و آموزشی به مقولهٔ تئاتر دارند، یکی از نیازهای مبرم تئاتر خراسان است.
***
این سپاه بزرگ بلاتکلیف را باید ساماندهی کرد. باید برنامهریزی داشت. من واقعا تعجب میکنم از مسوولان تئاتر استان که با در اختیار داشتن این همه نیروی انسانیی مستعد، هیچ برنامهٔ عملی و اجرایی برایشان ندارند! با شعار دادن که کار درست نمیشود. تئاتر ما روی کاغذ، از لهستان هم جلوتر است. ولی در صحنهٔ عمل چه کردهایم؟
تئاتر نیاز به برنامهریزی برای نیروهای انسانیاش دارد. نیاز دارد که ما روی صحنه، در دنیای واقعی، در عمل، نشان دهیم که آموزشمان چه محصولی داشته؟ من این واقعیت تلخ را تنها برای ماندن در حافظهٔ تئاتر استان مینویسم. وگرنه میدانم گفتن از این دردها، هیچ درمانی را در پی نخواهد داشت.
آرش خیرآبادی. منتقد، نویسنده و مدرس تئاتر