نوستالژیای نامهنگاری
خدا این استیکرها را از فضای مجازی نگیرد که از طریق آنها کلامی مهرآمیز را با یک اشاره به دوستی میرسانیم. خوش به حال آن روزا که دست خط مهرآمیز دوستی را روی کاغذی با حاشیههای تذهیب، پستچی درب منزل میآورد و ما از دریافت نامه چقدر ذوق میکردیم!
راهها دور بود اما دلها نزدیک، هوای کوچه سرد بود اما دلهایمان گرم، وقتی پاکت نامه را میخواستیم باز کنیم اول نگاه میکردیم ببینیم فرستنده نامه چه کیست بعد اگر آن نامه برای خودمان بود آن را دو دستی می چسباندیم به سینه و میدویدیم یک گوشه دنج و با چه شوری بازش میکردیم. مراقب بودیم آدرس روی پاکت پاره نشود و یا تمبرش سالم بماند تا بگذاریمش درون آلبوم تمبرهایمان.
آخ! یادش بخیر که چه هیجانی داشتیم و گاه نامه از شهر خودمان بود؛ حتی از چند خیابان بالاتر. آن وقتا که ملاقاتها این قدر راحت نبود! اجازه نداشتیم غیر از سر کلاس و مدرسه دوستانمان را ببینیم و تمام طول تابستون به نامهنگاری مشغول بودیم یادش بخیر! چه ترانهها که خوانندگان برای نامه نخواندند:
نامه رسون نامه من دیر شد… بنویس نامه نویس هرچه دلت خواست بنویس…
و پشت پاکت میخواندیم نامه را گر میبری قاصد زبانی هم بگو، نامه را آهسته باز کن دل در آن پیچیده است و در پایان نامه گاه میخواندیم: اگه لبخند زدی بر خط زشتم ببخشید نامه را تند تند نوشتم… و چه نامهها که برای یادگاری نگهداری شد و چه نامهها که از خشم پاره شد و چه نامهها که حامل عشقهایی بود که سرانجام خوشی داشت و گاه ناخوش. نامهها حس داشتند، انرژی میدادند به خوانندهگان خود. نامههایی که دست و قلم با دل ارتباط داشت از دل بر میآمد و بر دل مینشست.
نوروز که میشد کارت تبریکها بود که رد و بدل میشد و گاه روزهای آخر اسفند پستچی مهربان روایت تبریک سال نو را به دستت میداد.
یادش به خیر… یادش به خیر!
در سالهای جنگ هنوز نامه بود و از حال عزیزامون با همین نامهها آگاه میشدیم. کم کم نامه نوشتن از مُد افتاد یادم میآید که برای معلم هایمان هم نامه مینوشتیم و با یک کارت با نقشهای زیبا نوروز رو تبریک میگفتیم.
حالا چه؟ آیا این فضاهای مجازی میتوانند احساسات قلبی را برسانند یا اصلأ دیگر احساسی نیست که منتقل بشود یا نشود… بیایید تصمیم بگیریم از همین امسال نوروز را با فرستادن کارت تبریک به هم تبریک بگوییم نه ارسال چند جمله بیروح حتی اگر از صمیم قلب باشد!
رودابه قبولیان