راهی به درون خودمان

تئاتر برایم همیشه از دیگر هنرها اهمیت بیشتری داشته و دارد و اینکه نفس بازیگرانش با نفس تماشاگرهایش یکی می شود و می شود حس درونی بازیگر را فهمید و درک کرد . تئاتر هر شب می میرد و دوبارزه زنده می شود و از تاریکی ما را وارد دنیای خودش می کند . از تاریکی مطلق وارد دنیای بیست هزار فرسنگ زیر دریا ، تئاتری به نویسندگی و کارگردانی شادی غفوریان می شویم . بیننده در وهله اول با اتصالات لوله های آبی شکسته و در هم رفته مواجه می شود که در حال چکه کردن هستند . و با تابلوهایی که حکایت از یک اداره دارند می شود و در ذهنش جایگاه و مکان نمایش نقش می بندد و دیگر مسئله مکان برایش حل شده است . درینگ درینگ صدای زنگ تلفن که سرایدار پیر اداره را از روی تخت خوابی بلند کرده و با مسئول کارگزینی بیدار و چرخه قصه نمایش در حال شکل گیری است. نمایش حول محور سه شخصیت سرایدار پیر و آبدارچی و تلفنچی اداره می چرخد . نویسنده از همان اول ما را با سیستم اداری فرسوده آشنا ساخته و ذهن بیننده را وارد چالش بیمار گونه اداری یک سیتم می کند . مکان اداره مراقبت از آبهای سطحی است و آب همچنان از سقف چکه می کند . سرایدار با رادیوی کوچکش و صدای گوینده روز خوشی را برای مردم نوید می دهد در تنگنای مراودات انسانی . و حال دخترکی تلفنچی که در حال بافتن شالی برای خواستگاری آن سوی آبها که اصلا نگاهی به او ندارد . دخترک در تمام مدت در تخیل خود و مردی که دوستش دارد سپری می کند . دختر تلفنچی مانند همه ما در زندگی به دنبال رویاهای از دست رفته اش است . هرکاری می کند که بتواند از شفیره به پروانه ای تبدیل شود و آزاد در دنیای خودش سیر کند . روزها ی کسل کننده از پی هم می روند و کسالت زندگی روزمره بشری در ذهن مخاطب نقش می بندد همچون سنگی خارا . آبدارچی  نیز جوانکی است که مجرد و در خیال خود به دنبال یاری را جستجو می کند . قصه نمایش در حال تکوین و شکل گیری است و همه به دنبال آینده ای مبهم از زندگی پیش روی خود هستند و سرایدار هنوز روزهای زیادی بابت مرخصی از اداره طلب دارد و جایی ندارد که برود و همان اداره مامن زندگی او شده. روزها رفتن عمر را با آمدن صبح و زندگی ملال آوار اداری نشان می دهند . نویسنده تماشاگر را با چالشی بزرگ روبرو می سازد که این چرخه ملال آور در زندگی امروزی ما برای همه بخوبی آشناست . چرخه رفتن و آمدن . چرخه رانده شدن از خود و رانده شدن از اجتماعی که خود نمی دانیم مسببش کیست . دختر تلفنچی فقط تنها کسی را که دارد برادر عقب مانده اش در خانه است و بس . عکسهایی که از برای استخدامش به کارگزینی اداره داده و چهره هجده سال بعد او و عکس هایی که دیگر باید در بایگانی ذهنش جایگزین شود و عمر رفته را در چهره خود در آینه کوچکش ببیند . آیینه زندگی همه ما در پیش رویمان است . نویسنده با اتکا به نام نمایش ما را به اعماق وجودمان آشنا می سازد و دردی جانکاه بر تار و پودمان می افکند . نمایش حکایت از نویسنده ای دارد با آنکه جوانی بیش نیست اما به تمام مراسلات انسانی جامعه خود آگاه است و درد آشناست . بیشتر بار بازی نمایش با آنکه پیرمرد سرایدار در صحنه نیست اما بر دوش اوست و بازی بسیار انیشمندانه سرایدار در ذهن مخاطب بر جای می ماند و حکایت از بازیگری توانای رضا حسینی که خود کارگردانی تواناست پیش روی ما می نمایاند . دخترک بیماری اوتیسم که همان بیماری رنج ارتباط است را دارد و  همچنان در اوهامات و آرزوهای خویش سپری می کند و قصد رفتن دارد و نه پولی و نه کسی که از برادرش نگاهبانی کند . روزها خسته کننده سپری شده اند و با مردن سرایدار و رفتن او دیگر تخت همیشگی او خالی و آبدارچی هم ناپدید شده و همه به دنبال او . و موسیقی مرگ و نورپردازی مرگ و نیستی در صحنه جان می گیرد و حال شاهد جشن عروسی و آماده شدن سرایدار پیر در لباس دامادی و دخترکی که شال را برای نامزدش می بافد و شال در گردن شاه داماد پیر جای خوش می کند . دخترک در طول نمایش فقط می بافد و بافتن خیال را در تجسم و عینیت کارهای روزانه اش جستجو می کند . و تازه تماشاگر وارد دنیای خیالی بازیگرانش می شود و با فرو ریختن آب از لوله های سقف به پوشالی بودن سیستم و زندگی رخوت بار اداری یک جامعه پی می برد . طراحی صحنه یکی از نقاط قوت نمایش است که مخاطب با آن همذات پنداری کرده و نگاه نویسنده و کارگردان در ذهنش تا مدت ها نقش می بندد . نقص ارتباط در دنیای کنونی یکی از اهداف نویسنده است که رخ می نمایاند بر جامعه ما . همه ما در می مانیم از ارتباطی خوش با مخاطب و جامعه خودمان . با اینکه ریتم نمایش بسیار کند است اما تماشاگر این مشکل را حس نکرده و تا پایان با نمایش همراه می ماند .

و نکته دیکر اینکه پایان شاهنامه همیشه خوش است و آنکه ورود نویسنده و کارگردانی جوان که اندیشمند است را به جامعه تئاتری و نمایشی کشور می توان خبری خوش تلقی کرد و آرزو کرد که همچنان افکار تعالی بخشش بر تار و پود جامعه بیمار گونه از ارتباط نقشی یادگار گونه ببندد .

انتهای خبر/سعید بابایی

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *