فرار با پاهای بیقرار

دوره زمان نامه دادن و نامه گرفتن‌ها خیلی وقت است که به سر آمده و حالا این روزها هرکجا را که نگاه می‌کنی صحبت از احوال پرسی با دوستان مجازی است. از همان روزهای اول دبستان، نامه نوشتن و صحبت کردن را به شدت دوست داشتم. گاهی با دوستان صمیمی در مدرسه نامه‌نگاری می‌کردیم و از حرف زدن و بیان‌کردن احساساتم به این شیوه لذت می‌برد. در رویاهایم تصور می‌کردم با یک نویسنده ازدواج می‌کنم و روزی تمام دست نویس‌های خودم را چاپ می‌کنم.

پشت میز کوچک کارم نشسته بودم و منتظر بودم، علت پیام دادنش را توضیح دهد. با احوال‌پرسی ساده‌ای شروع کرده بود و من هم با احترام تمام، جوابش را تایپ کرده بودم. چند دقیقه‌ای منتظر ماندم تا تایپ کردنش تمام شود و اصل موضوع را در میان بگذارد. « احساس می‌کنم، تو می‌توانی تمام آرزوهای مرا درباره یک زندگی عاشقانه و آرام محقق کنی…». دهانم خشک شده بود و اولین بار بود چنین بی‌پروا و البته ادیبانه جواب می‌گرفتم. آن لحظه تشخیص نمی‌دادم این نوع حرف زدن گستاخی است و چیزهای غیراخلاقی را در پی دارد یا نه. دلم می‌خواست بیشتر برایم می‌نوشت و البته او هم فهمیده بود که یک دختر 17 ساله، حرف به چه سبکی را بیشتر می‌پسندد.

هرشب راس ساعت هفت شب، گاهی شعر یا فقط یک سلام خشک و خالی را تایپ می‌کرد و گپ‌زدن‌های تا نیم‌شب شروع می‌شد و به همین منوال تا نیمه‌های شب درباره چیزهای مختلف صحبت می‌کردیم. شاید یک هفته برای وابسته شدن به این شرایط کافی بود؛ احساس می‌کردم بزرگ شده‌ام و بالاخره که باید یک روزی ازدواج کنم و چه بهتر که خودم با دید باز، همسر آینده خودم را انتخاب کنم. تا زمانی که خواب به چشم‌هایم نمی‌آمد، به او فکر می‌کردم و اما تصور درستی از چهره و هیبتش نداشتم، شاید او هم به همین چیزها فکر می‌کرد که یک روز قرار شد عکس‌هایمان رد و بدل کنیم. اول نوبت من بود که عکسی از خودم را برایش ارسال کنم، با عکس‌های کودکی‌ام شروع کردم، از سه سالگی، ده سالگی تا 17 سالگی. قلبم تند تند می‌تپید و به این فکر می‌کردم آیا از چهره من خوشش می‌آید یا نه. برایم تایپ کرد: «فکر نمی‌کردم تا این حد زیبا باشی». در آن لحظه انگار که بال درآورده باشم و همین تایید خشک و خالی ظاهری برایم کافی بود تا اعتماد کنم.

دوستی از همین‌جا آغاز شده بود، او 15 سال از من بزرگ‌تر بود و هربار با خودم فکر می‌کردم که این اختلاف سنی کمی زیاد نیست، با توجیح‌های زیاد سعی می‌کردم خودم را متقاعد کنم که چه عیبی دارد؟ جر و بحث‌های خانوادگی تمامی نداشت و همین موضوع باعث شده بود برای فرار از این اوضاع به او پناه ببرم و درد دل کنم. تمام مدت به حوصله نوشته‌های مرا می‌خواند و دلداری‌ام می‌داد.

هربار که به خاطر بحث‌های پدر و مادرم دچار اضطراب و افسردگی می‌شدم با او درمیان می‌گذاشتم. مشکلات خانوادگی والدینم حل شدنی نبود و همیشه احساس می‌کردم صبر کردن در برابر این مشکلات فایده‌ای ندارد و بهتر راه این است که برای همیشه از خانه دور شوم. به این موضوع فکر می‌کردم اگر با او ازدواج کنم برای همیشه این خانه را ترک می‌کنم و هرگز صدای این مشاجره‌های ناتمام را نمی‌شنوم.

به دلیل فرار از فشارهای عصبی رابطه ما هر روز شکل جدیدتری به خود می‌گرفت و البته به چشم یک منجی که قرار است مرا از این خانه بیرون ببرد نگاه می‌کردم. آن‌قدر به او وابسته شده بودم که حاضر بودم هرکاری برایش انجام بدهم و توصیه‌هایش را بی چون و چرا قبول می‌کردم.

از طرفی دعواهای و جر وبحث‌های پدر و مادرم تمامی نداشت با هق هق پیام دادم که دیگر نمی‌توان در این شرایط زندگی کنم، کی ازدواج می‌کنیم؟ او خواست ساک کوچکی بردارم و هفت صبح بلیطی بگیرم و…

در گزارش قبلی به علل فرار نوجوانان و جوانان از خانه پرداختیم. موضوعاتی مانند ترک منزل به دلیل ناامنی و خشونت، نا به سامانی ساختار خانواده، اعتیاد، بیماری‌های روانی یا اختلالات ژنتیک یکی از افراد خانواده و درگیری‌های اقتصادی خانواده پرداختیم. در ادامه گفت‌وگویی داشتیم با دکتر رضا اطمینان، دکترای جامعه شناسی مسائل اجتماعی ایران، مددکار اجتماعی و مدرس دانشگاه مشهد.

وی با اشاره به پیامدهای فرار یا ترک منزل گفت: پیامدهای فرار معمولاً برای دو جنس متفاوت است که البته همانطور که گفته شد به موقعیت خانواده بستگی دارد. به طور معمول، فرار به جنس مذکر و جوانان کمتر اطلاق می‌شود و تحت عنوان نیامدن به خانه و … طرح می‌شود و حساسیت کمتری در جامعه نسبت به جنس مذکر در ترک خانه وجود دارد و در ابداً برچسب فرار را به شخص نمی‌زنند که همین هم کمک می‌کند تا فرد به فضای خانواده برگردد.

برچسب اجتماعی فرار روی پیشانی دختران

درحالی که خانم‌ها متأسفانه به محض عدم بازگشت به خانه حتی اگر قصد فرار هم نداشته و در خانه یکی از اقوام حضور داشته باشم، باز هم واژه فرار برای آنان استفاده می‌شود و به جای پذیرش و بررسی علل این اتفاق، شاهد برخوردهای تدافعی و فیزیکی هستیم که جنبه منفی دارند و باعث می‌شود که در مرحله بعدی نه تنها مشکل رفع نشود، بلکه عمیق‌تر شده و فرد آسیب‌های بیشتری را متحمل شود.

در مورد دختران معمولاً ابتدا آسیب‌های اجتماعی عارض می شودکه در مرحله بعد با توجه به عدم رفتار صحیح خانواده در مواجهه با او و همین برخوردهای شدید و ناآگاهانه، باعث می‌شود تا آسیب‌های اقتصادی هم به فرد وارد شود و چون این دختران معمولاً مهارت‌های کافی ارتباطی و اجتماعی و البته بحث کسب درآمد را به اندازه کافی ندارند، در تأمین نیازهای مادی ابتدایی خود به مشکل خورده و مورد سوءاستفاده‌های دیگران قرار می‌گیرند.

نیازهای عاطفی پاشنه آشیل دخترها

در این بخش دو دیدگاه مطرح است؛ یکی این که خانم‌ها وقتی ارتباط برقرار می‌کنند به این ارتباط از منظر نیازهای غیرجنسی نگاه می‌کنند و در مراحل بعدی شاید به این موضوع توجه کنند اما آقایون معمولاً اینگونه نیستند. مردها در همان ابتدای رابطه با جنس مخالف به موضوعات جنسی می‌اندیشند که علامه مطهری هم در نوشته‌های خود به این موضوع اذعان نموده‌اند، این عامل باعث می‌شود که خانم‌ها بیشتر مورد سوءاستفاده قرار بگیرند؛ یعنی دختری که به دلیل نیازهای عاطفی و دیگر نیازهای خود وارد یک رابطه می‌شود، همه را از زاویه ذهن خودش می‌سنجد و مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد.

زندگی با عینک بی اعتمادی

در مرحله بعدی این در سرنوشت آینده فرد هم اثرگذار است. فردی که برچسب فرار را خورده و از طرفی آسیب عاطفی دیده و مشکل ارتباط با جنس مخالف خودش که از او سوءاستفاده کرده است را هم داشته، این‌ها باعث می‌شود نگاهی به زندگی و جامعه پیدا کند که باید تغییر کند اما این تغییر در طولانی مدت و به سختی به دست می‌آید. این افراد نسبت به خود، خانواده و جامعه دیدگاه منفی پیدا می‌کنند که این دختران معمولاً تحت همین فضا ازدواج‌هایشان منجر به شکست می‌شود و به دلیل پایین بودن عزت نفس، الگوهای درستی برای ازدواج ندارند و طرف مقابل هم اگر متوجه شود، شاید حتی از تصمیمش منصرف شود؛ پس این افراد ازدواج درستی ندارند و شغل خوبی را هم به دست نمی‌آورد، بنابر این در نگاه اول ما شاهد این حقیقت هستیم، دختری که می‌توانست مادری برای تربیت فرزندانش باشد، زندگی آینده‌اش به چالش کشیده شده است؛ چالشی که در طولانی مدت و با هزینه‌های زیاد امکان بهبود آن وجود دارد. درنتیجه با جمع بندی پیامدهای این مسئله می‌توان به آسیب‌های عاطفی، جنسی، روانی و نهایتاً نابودی آینده این افراد بخصوص در دختران اشاره کرد.

خانه‌های امن تنها برای چند روز…

بحث پناهگاه‌های اجتماعی موقت است و چون جنبه رسمی و اداری دارند، نمی‌توانند کارکردهای درستی را ارائه کنند. نیازهای عاطفی دختری که نیاز به محبت پدر و توجه مادر دارد در این مکان‌ها ممکن نیست چون فضای اداری است و نمی‌تواند جایگزین خانواده شود؛ بنابر این بهتر است که ما خانواده را اصلاح کرده، تغییر دهیم و سامانه درست خانواده را با مداخله بچینیم. البته همانطور که گفته شد بعضی از این پناهگاه‌ها که مداخله می‌کنند در واقع با حداقل‌های امکانات حوزه نیروی انسانی اداره می‌شوند؛ یعنی نیروی انسانی که در این مراکز فعال هستند، باید دارای بیشترین تجربه و مهارت باشند چون مراجعین دارای شرایط بسیار خاص و سخت هستند و امکان دارد که مددکار و روانشناس حاضر در آن جا ممکن است مهارت و توانایی لازم را نداشته باشد یا حتی مهارت را دارا بوده اما به دلیل تعدد مراجعین و زمان محدود کار، فرصت لازم برای برقراری ارتباط با یک شخص را نداشته باشد تا نیازهای این افراد تأمین شود.  این مراکز تنها یک فضای موقت است که به منظور جلوگیری از تشدید آسیب‌های بیان شده کاربرد دارد و جایگزینی برای خانواده نیست. فرد در فرصتی محدود در این مراکز باید نگهداری شود تا با مداخله صورت گرفته، خانواده یا خانواده‌هایشان شناسایی و مشکلات مرتفع شود.

وقتی که فرد قرار باشد به فضای قبلی خانواده برگردد، این فضا باید تغییر کند و این تغییر در یک لحظه اتفاق نمی‌افتد و زمان بر است؛ به نظرم این مراکز باید تقویت شوند و متخصصین و گروه‌های مختلف (NGO ها) ورود پیدا کنند و با اصلاح دستورالعمل‌ها شرایط بهتر شود. درحال حاضر شهرداری، بهزیستی، نیروی انتظامی و در بعضی موارد علوم پزشکی برای تأمین پزشک همکاری می‌کنند ولی به عنوان مثال برای شهر مشهد با جمعیت 6 میلیونی و مهاجر پذیری بالا که به دلیل زیارتی بودنش خیلی از افراد فراری با تصور امنیت بالا به اینجا مراجعه می‌کنند، امکانات بیشتری لازم است.

ادامه دارد…

 

گزارشی از نیلوفر اقبال

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *